فیلم آسمان وانیلی – Vanilla Sky (2001) – داستان، نقد و تحلیل

بازیگران: کروز، پنه لوپه کروس، کامرون دیاز، کورت راسل،

«کورتیس مکیب» (راسل) روانکاو، از «دیوید ایمز» (کروز)، ناشر میلیونر نیویورکی که صورتش با نقابی پوشانده شده، سوال‌هایی در مورد یک قتل می پرسد.

«دیوید» در روایت زندگی گذشته اش، از دوران خوشی یاد می کند که با «جولی» (دیاز) مدل لباس، رابطه داشته و سپس آشنایی سرنوشت سازش را با «سوفیا»، رقصنده‌ای اسپانیایی (کروس) توصیف می کند.

فردای آشنایی با «سوفیا»، «دیوید»، «جولی» حسود را در انتظار خود می بیند و به پیشنهاد «جولی» سوار ماشین می شود تا «جولی» او را به مقصدش برساند. اما «جولی» در حالتی دیوانه وار، اتوموبیل را از پلی به پایین پرت میکند. «جولی» در این حادثه کشته می شود ولی «دیوید»، چهره اش از شکل می افتد و از لحاظ حسی به شدت لطمه می خورد.

پس از تلاشی ناشیانه برای آشتی با «سوفیا»، «دیوید» لایعقل در مقابل آپارتمان «سوفیا» به زمین می افتد. فردا صبح، «سوفیا» او را به داخل آپارتمانش می برد و از آن پس رابطه ای بین آن دو ایجاد می شود.

جراحان پلاستیک، صورت «دیوید» را ترمیم می کنند. اما «دیوید» اختلالاتی روانی پیدا کرده و هر از گاه تصویر موهوم محبوبه سابق، ذهنش را اشغال می کند و جایگزین محبوبه جدیدش میشود.

«دیوید» سرانجام «جولی» را با متکایی خفه می کند و به خاطر قتل سوفیا دستگیر می شود.

«دیوید» و «مکیب» به محل شرکت مرموز «گسترش زندگی» می روند و در همان جاست که رازها از پرده بیرون می افتد. آشکار می شود که «دیوید» یکی از مشتری های این شرکت است. او چند سالی پس از آن تصادف اتوموبیل، خودکشی کرده و در حال حاضر در «رؤیایی هشیارانه» زندگی می کند که از همان موقعی شروع شده که او در خارج آپارتمان «سوفیا» به خواب رفته است. تصاویر ذهنی اش از «جولی» در واقع اختلالاتی بوده اند که در ضمیر ناخودآگاهش به وجود آمده اند و حالا برطرف شده اند. ادموند ونچورا (تیلر)، دانشمندی شاغل در آن شرکت، «دیوید» را به بالای پشت بام عمارت شرکت می برد و از او می پرسد که آیا مایل است کماکان در آن حالت رؤیا گونه باقی بماند یا مرگ را انتخاب می کند.

پس از خداحافظی از «سوفیا»، «دیوید» خود را از بالای عمارت به پایین پرت میکند.

بازسازی پر آب و تابی از فیلم ساده تر آمنابار (چشمهایت را باز کن، ۱۹۹۷)، و از نخستین کارهایی که کروز پس از چشم های تمام بسته (استنلی کوبریک، ۱۹۹۹) و جدایی از نیکول کیدمن، و با همراه جدیدش، کروس که نقش اش در نسخه اصلی را تکرار می کند، بازی کرد.

آسمان وانیلی با توجه به قراین فرامتنی اش، و به خاطر چالش کرو با تاریخ سینما و خاطرات شخصی اش از موسیقی و تلویزیون و هنرهای قرن بیستم، اثری خود آگاهانه و خودباز تابانه درباره واقعیت های زندگی و رؤیاهای خصوصی یک شخصیت ملیح محبوب است که به محض شناختن عشق ناگهان از ریخت می افتد و تنها می شود و به دروغ ها و خطاها، و خیانت و بی مسؤلیتی خود نسبت به محبوبه قبلی پی می برد.

سبک تصویری متنوع و پرزرق و برق، تدوین پرشتاب و موازی میان صحنه های مکرر واقعیت و رؤیا، و هم گریم صورت درب و داغان کروز در پی ایجاد حال و هوایی وهم آلود وکابوس گونه برای فیلم و خلق سردرگمی و اضطراب های احساسی شخصیت هاست؛ اما گفت وگوهای ناشیانه و ضعیف، و کار کارگردانی که در صحنه های ساده و مهم تر رابطه ها و گفت وگوها دم دستی و کلیشه ای و الکن می شود، فرصتی برای شخصیت پردازی و روان شناسی عمیق وضعیت بغرنج قهرمان حیران داستان باقی نمی گذارد.

در واقع رابطه های اصلی کروز هیچ کدام از کار در نیامده اند؛ نه دوستی لوس اش با لی، که بازی اغراق آمیز ظاهرا کمیک آما توخالی و عصبی کننده ای ارائه می کند، نه عشق ملکوتی اش با کروس، که بدل باسمه‌ای اسطوره اودری هپبرن به نظر می آید، و نه احساس پدر و فرزندی اش با راسل که با تکرار ترکیب بندی مشابهی از گریگوری پک و پسرک در کشتن یک مرغ مقلد (رابرت مالیگان، ۱۹۹۲) به آن اشاره شده است.

در عوض کار بازیگران فرعی جلب نظر می کند: دیاز، اسپال در نقش رفیق قدیمی و درستکار پدر کروز، و تیلر در قالب نماینده خونسرد «گسترش زندگی». مثل فیلم های قبلی کرو حاشیه صوتی آسمان وانیلی پر است از ترانه هایی از مشهورترین گروه ها و ستاره های پاپ و راک، که استفاده از قطعه های ریدیوهد، بیچ بویز، مانکیز، جون آزبرن و جف با کلی بجاترین آنهاست.

جدا از این ها، ارجاع های رنگارنگ و اشاره های پخش و پلا از در و دیوار این فیلم بالا می رود؛ ژول ورن، بتی بوپ، بادکنک سرخ آلبر لأموریس (۱۹۵۹)، روی جلد صفحه باب دیلن، نقاشی های جونی میچل، اثار روتکو و بالتوس و مونه که در یکی دو صحنه نورپردازی و رنگ آمیزی نزدیک به کار او مد نظر بوده، کلیپ هایی از بیورک و هو، جیمز باند، هفت کوتوله سفید برفی (والت دیزنی،۱۹۳۷)، پوسترهای ژول و ژیم (فرانسوا تروفو، ۱۹۹۱)، از نفس افتاده (ژان لوک گدار، ۱۹۶۰)، سابرینا (بیلی وایلدر، ۱۹۵۴) در برابر خارش هفت ساله (وایلدر، ۱۹۵۵)، و هیأت مجازی جان گلترین که در استوانه ای از نور به عنوان دکور آپارتمان لوکس کروز در منهتن ۲۰۰۱ ساز می زند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا