سریال نارنجی مد جدید است – معرفی و بررسی- Orange Is the New Black
نارنجی مد جدید است اقتباسی است آزاد از کتابِ یک سال زندگی من در زندان زنان (My Year in a Women’s Prison)؛ سرگذشت واقعیِ پایپر کرمان زنی بلوند و جذاب که حضورش در زندان را به تلاشی برای خودشناسی تبدیل میکند. تفاوت اصلیِ کتاب با سریال این است که سریال به سرعت از مادهٔ خام اولیهای که کتاب در اختیارش قرار داده فراتر میرود و اشارات موجود در داستان را به خطوط داستانیِ سریال تبدیل میکند. با تکتک آدمهای درون داستان همراه میشود و به شخصیت آنها پر و بال میدهد. بدین ترتیب ماجراهای سریال هفت فصل به طول میانجامد و در این بین با زنانی پیچیده و در عین حال عامی آشنا میشویم که هر کدام به اندازهٔ پایپر جذاب و دوست داشتنی هستند.
ماجرا از جایی شروع میشود که پایپر چپمن (با بازیِ تیلور شیلینگ) متوجه میشود برای کاری که بیش از ده سال پیش انجام داده مجرم شناخته شده و حالا باید پانزده ماه را در زندان لیچفیلد در ایالت نیویورک سپری کند. پایپر دیگر آدم ده سال پیش نیست. نسبت به دختر خیرهسری که در 22 سالگی همه گونه زندگی را تجربه کرده، تغییر زیادی داشته. او یک دختر در آستانهٔ ازدواج در خانوادهای مرفه است و به زندان رفتنش میتواند کل زندگیاش را به نابودی بکشاند. در ابتدا همه چیز شبیه به سریال آز (oz) است: آدمی نازک نارنجی در راه زندان. اما نارنجی … خیلی سریع مسیرش را با فلاشبکهای روایی پایانناپذیرش از آن جدا میکند. با ورود پایپر به زندان در ابتدا با خودمان فکر میکنیم مگر زندان زنان چقدر میتواند ترسناک باشد؟ اما خیلی زود میفهمیم که مرد یا زن فرقی ندارد. زندانها ترسناکترین مکانهای روی زمیناند. مملو از انسانهایی به آخر خط رسیده که نه چیزی برای از دست دادن دارند و نه به این راحتیها از چیزی میترسند. نارنجی … به سرعت شروع به معرفیِ تکتک آدمهای درون زندانی میکند. به خودمان میآییم و میفهمیم سریال را با یک شخصیت اصلی شروع کردهایم اما حالا نگران زندگی و عاقبتِ بیش از بیست شخصیت هستیم. بدین ترتیب زندگی چپمن همچون گذرگاهی است که ما را به دنیای ناشناختهٔ زندان زنان وصل میکند. شاید فصلهای اول و دوم هنوز درگیر جذابیتهای زنانهٔ سریال باشیم اما نارنجی … رفته رفته به رُمانی قطور با شخصیتهایی چند لایه تبدیل میشود که درک موقعیت و شکل رفتارشان جذابیتی دو چندان به سریال میبخشد. در فصلهای پایانی چپمن دیگر شخصیت اصلی نیست. بخشی از جامعهای است که درون زندان شکل گرفته. جامعهای سرشار از نابرابری، فساد و نژادپرستی. اِشل کوچکی از آمریکای معاصر. شاید به دلیل همین رویکرد معنایی باشد که دو فصل پایانی سریال به نمایش شورشی اختصاص دارند که رفته رفته به هرجومرج کشیده میشود. زنانِ تحت ستم و فشار دست به شورش میزنند تا ادارهٔ زندانها فکری به حال وضعیت موجود بکند. غافل از این که نیمی از زندانها از وضع موجود راضی هستند و نیم دیگر هرج و مرج را به نظمی سازمان یافته و قانون مدار ترجیح میدهند. این گونه است که آنارشی به وجود آمده تبدیل به شکل بیرونیِ افکار پایپر چپمن میشود. دختری که وقتی میخواست به زندان برود نگران قسمتهای باقی ماندهٔ سریال مَد من است ولی درون زندان با ورِ ترسناک و تاریک وجودش مواجه میشود و میفهمد آنچه در حال تجربه کردن آن است در واقع زندانی است که خودش برای خودش ساخته.
نارنجی … تفاوتی اساسی با سایر آثاری دارد که با محوریت زنان ساخته میشوند. در نارنجی … خبری از زنانِ شیکپوش، عاقل و باهوش نیست که تصمیمات مهم آنها در زندگی تأثیرِ مهمی بر جامعهشان بگذارد. آنها زنانی حقیرند که اکثراً به شکلی تصادفی و ناخواسته راهی زندان شدهاند و حالا تصمیم برای تحمل مدت زندان یا هم رنگ شدن با جوی که خشونت را ترویج میکند، میتواند سرنوشتی متفاوت برای آنها رقم بزنند. البته به غیر از زندانیها باید به زنانِ نگهبان و رئیس زندان نیز اشاره کرد که رفته رفته میفهمیم تفاوت چندانی با زندانیها ندارند و صرفاً هنوز زمان به زندان رفتنشان فرا نرسیده. فراموش نکنید که برخلافِ آز اینجا با زنانی مواجهایم که ممکن است در اثرِ تعرض حامله شوند. اما هیچکدام حق نگهداری از بچههایشان را ندارند. بدین ترتیب نارنجی … مثل یک آینه عمل میکند. آینهای که زندگیِ زنانی که از گرفتن سادهترین تصمیمات عاجزند را در خود منعکس میکند. زنانی که سرنوشت محتومشان، آنها را در سختترین شرایط زندگیشان قرار داده؛ یعنی جدایی از بچههایشان. همچنین باز هم بر خلافِ آز، لحن سریال میان کمدی و تراژدی در رفت و آمد است تا حضور زنی بلوند و جذاب در زندانی که بیشتر به یک دیوانه خانه شبیه است به یک کمدی سیاه تبدیل شود. با این حال نارنجی … با همه خندهدار بودنش سریال تلخی است. از آن جنس تلخیها که ذره ذره شکل میگیرند و دیگر از بین نمیروند. مهم نیست چند ساله هستید یا چه خلق و خویی دارید. هنگام دیدنش حتماً خودتان را میان شخصیتهای پُر تعداد سریال پیدا میکنید و این تلخترین لحظهٔ سریال برای شماست. کافی است به پایانِ فصل اول فکر کنید. جایی که پایپر تصمیم میگیرد به جای کشته شدن دیگری را بُکشد؛ و بعد به احساسی توجه کنید که هنگام دیدنِ قسمت اولِ فصل دوم دارید؛ پایپر که از بهشت زندگی مرفهاش به برزخ زندانِ لیچفیلد وارد شده بود، در اولین قسمتِ فصل دوم رسماً پا به جهنم میگذارد. عنوان کنایی سریال که نمیتوان به راحتی آن را به فارسی بازگرداند. بر این نکته تأکید ویژهای دارد. Black را هم میتوان سیاه ترجمه کرد و هم موضوعی که به مُد روز تبدیل شده یا پُرفروش است. از اینرو عنوان سریال هم میتواند به این موضوع اشاره کند که نارنجی (لباس متحد زندانیان) همان سیاه جدید است؛ بدین معنی که هر کجا که باشی زندگی رویهٔ تاریکش را حفظ میکند. هم میتوان نارنجی (حضور در زندان) را شکل تازهای از زندگی دانست و تداوم آن که ممکن است هر لحظه به مُد سال تبدیل شود. چون وقتی در زندان هستی در مرز ورود به جهنم زندگی میکنی.
منبع: نشریه دنیای تصویر