معرفی فیلم بازپرس Sleuth 1972
جوزف ال. منکویتس یا آنطور که ما مانکیهویچ صدایش میکنیم حدود بیست سال بعد از ساخت بازپرس از دنیا رفت و کمتر کارگردانی در دنیا وجود دارد که بعد از ساخت اثری تا این حد درخشان دیگر دچار وسوسه کارگردانی دوباره نشود. مانکیهویچ یکی از آن کارگردانها بود. وسوسه نمیشد بلکه وسوسه میکرد. بازیگرها آرزوی بازی در آثارش را داشتند. فیلمهای او دوازده نامزدی اسکار برای بازیگرانش به ارمغان آورد که دوتایش برای همین فیلم آخر و قسمت لارنس الیویه و مایکل کین بود. بازپرس داستان نویسندهای را روایت میکند که عاشق بازی و معماست که حالا درگیر مهیبترین بازی عمرش در مقابل مرد جوانی میشود که همسر نویسنده را از چنگ او در آورده است.
بازپرس یک بازیگوشی سینمایی است. داستانی مملو از غافلگیری و تعلیق و رو دست زدن که خود را به یک لوکیشن و تنها دو بازیگر محدود کرده است. طبیعی است که وقتی فیلمنامه بازپرس را جلوی مانکیهویچ گذاشتهاند در دلش قند آب شده باشد. او کارگردان همه فن حریف هالیوود بود. از کلئوپاترا و ژولیوس سزار تا همه چیز درباره ایو و ناگهان تابستان گذشته، از نامهای به سه زن تا آمریکایی خاموش. کارگردانی که میتوانست هر فیلمنامهای را به بهترین نحو بسازد باید هم برای آخرین فیلمش دست روی فیلمنامهای بگذارد که پتانسیل شکست خوردنش قطعا بیشتر از موفقیتش بود. مانکیهویچ بازپرس را طوری کارگردانی کرد که فقط از یک استاد برمی آمد: نامحسوس همچون جواب پنهان در خود معما.