معرفی کتاب دیکتاتورزادهها (دیکتاتورها چه جور فرزندانی پرورش می دهند)

پسر یا دختر فردی سرکوبگر و قدرتمند بودن چه حسی دارد؟ فرزند هیولایی مثل استالین اگر باشی چه احساسی در دیگران ایجاد میکند؟ اگر نام پدرت را با ترور، بیداد و شرارت یاد کنند چه معنایی دارد؟
جی نوردلینگر در کتاب دیکتاتورزادهها تلاش کرده پاسخی برای این پرسشها بیابد. او تعدادی از بدترین دیکتاتورها نظیر صدام، مائو، عیدی امین، هیتلر و … را انتخاب کرده و اگرچه بهطور مستقیم درباره آنها سخن نگفته و فرزندانشان را سوژه اصلی قرار داده، اما کاراکتر پدران را هم تا حد زیادی برای مخاطب ترسیم کرده است.
برخی از این فرزندان کاملا به پدرانشان وفادار هستند. آنها را تحسین میکنند، احترامشان میگذارند و میپرستندشان. بعضی دیگر آنها را موفق ارزیابی میکنند و تعدادی هم تردیدهایی دارند. از میان این فرزندان، تعدادی به مخالف وحتی خائن تبدیل شدهاند. برخی از دختران با تجربه قتل همسرشان توسط پدرِ دیکتاتور مواجهاند و در مجموع بیشترشان با تلخیهای ناشی از جنگ، زندان و تبعید دست و پنجه نرم کردهاند.
اگر شما جای فرزند دیکتاتوری بدنام بودید که در کشورتان حکمرانی میکند چه میکردید؟ برای پیدا کردن پاسخ پرسشهایی از این دست، خواندن «دیکتاتورزادهها» را از دست ندهید. هر صفحۀ این کتاب شما را به درون یک تراژدی، درام و یا حتی کمدی پرتاب میکند. کتاب حاضر به شما میگوید فرزند دیکتاتور بودن یعنی چه.
نویسنده: جی نورد لینگر
مترجم: زینب کاظم خواه
ناشر: کتاب پارسه
بریدهای از کتاب:
هیتلر فرزندی نداشت. او همسر هم نداشت مگر اینکه بخواهید اوا براون را به حساب بیاورید، معشوقهای که هیتلر درست قبل از خودکشیاش (و خودکشی اوا) با او ازدواج کرد. این باید یکی از عجیبترین عروسیها در طول تاریخ باشد که در پناهگاهی زیرزمینی بعد از نیمه شب اتفاق افتاد. ضیافت شامل قدری شامپاین، ساندویچ و گپهای خودمانی غیر طبیعی بود. دو بعداز ظهر روز بعد، تازه عروس و داماد خودکشی کردند.
هیتلر به دلیل خودپسندیاش بود که واقعا با آرمانش، یعنی آلمان (آن طور که او تصور میکرد)، ازدواج کرده بود. او روابطی با زنان داشت، روابطی غیرعادی، عجیب و غیر منتظره. این زنان عادت به خودکشی یا تلاش برای انجام آن داشتند. یکی از زنان تقریبا خواهرزاده ناتنیاش محسوب میشد: گلی رائوبال – دختر خواهر یا دختر خواهر ناتنیاش آنجلا.
گلی در ۱۹۲۹ وقتی ۲۱ ساله بود آمد تا با دایی آدلفاش زندگی کند، و بعد ماهیت رابطه آنها موضوع حدس و گمانهای زیادی شد. هیتلر از اینکه در جاهایی او را همراهی کند لذت میبرد. به تدریج حس تملکگرایی هیتلر نسبت به او زیاد شد و به او دلبستگی یافت. در سپتامبر ۱۹۳۱، وقتی هیتلر در سفر بود، گلی را در آپارتمانش مرده یافتند. او با شلیک اسلحه مرده بود. آیا واقعا خودکشی بود؛ چرا این کار را کرده بود؟ این سؤالات هم موضوع حرف و حدیثهای زیادی بوده است.
اما هیتلر فرزندی نداشت و ما لازم نیست وقت زیادی روی او صرف کنیم – غیر از اینکه مردی ادعا کرد پسر هیتلر است. درواقع، مادرش بود که ادعا کرد فرزندش، پسر هیتلر است و پسر و نیز دیگران، به شدت این موضوع را باور کردند.
اسمش جین ماری لورت است – بود. او در ۱۹۸۵ مرد. اسم مادرش شارلوت لوبجویی بود. داستان آنها از این قرار است
در تابستان ۱۹۱۷، دختری فرانسوی همراه با دوستانش یونجه درو میکرد، هیتلر سرباز بود و در جنگ جهانی در فرانسه میجنگید. وقتی هیتلر آن طرف جاده در دفترش مشغول طراحی بود، توجه شارلوت و دوستانش به او جلب شد. شارلوت انتخاب شد تا به آن سو برود و با او حرف بزند. آنها به نوعی یک رابطه عاشقانه را شروع کردند. او ۱۶ ساله و هیتلر ۲۸ ساله بود. آن دو در دشت و صحرا – ساعتها پیادهروی میکردند که این دیدارها خیلی هم خوب پیش نمیرفت: او درباره تاریخ پروس، اتریش و باورایا نطقهای آتشینی میکرد. به هر حال، آن حرفها شارلوت را تحت تأثیر قرار میداد . او اصلا آلمانی بلند نبود و هیتلر فرانسوی نمیدانست. در یک «عصر دلپذیر» نطفه پسری بسته شد. جین ماری در مارس ۱۹۱۸ متولد شد.
او وقتی بزرگ میشد اوقات خوشی نداشت. او را با عنوان «توله سرباز آلمانی» مسخره میکردند. در ۱۹۴۸، موقعی که ۳۰ ساله بود، مادرش به او گفت صدراعظم جدید آلمان، پدر اوست.
مادرش در ۱۹۵۱ از دنیا رفت. برای حدود ۲۰ سال، او پیش خودش آنچه را مادرش گفته بود تکذیب میکرد. اما در آن زمان، این سؤال ذهنش را درگیر کرده بود و در نهایت خودش را وقف تحقیق روی آن کرد. در ۱۹۸۱، کتابی نوشت که عنوانش از خلال حرفهای مادرش برآمده بود: اسم پدرت هیتلر بود…