فیلم هوش مصنوعی A.I. Artificial Intelligence 2001 – داستان و نقد و بررسی
کارگردان و فیلمنامهنویس: اسپیلبرگ، بر مبنای داستان ایان واتسن از داستان برایان الدیس
بازیگران: هیلی جوئل آزمنت، فرانس اوکانر، سام روباردز، جیک تامس، جود لو، ویلیام هرت، ایپریلگریس و مت وینستن
«دیوید» (آزمنت)، یک «مکا»، بچه روباتی در آینده است؛ زمانی که کوههای یخی قطبی ذوب شدهاند، بسیاری از شهرهای ساحلی را زیر آب بردهاند و قحطی و گرسنگی دنیا را فرا گرفته، در نتیجه بشر به کمک روباتها نیاز پیدا کرده است.
«دیوید»، نخستین «مکا»یی است که طوری طراحی شده تا عشق و عاطفه را تجربه کند. او فرزند «مانیکا» (اوکانر) و «هنری» (روباردز)، یکی از کارمندان شرکتی است که این بچه روبات را ساخته است.
قرار شده «دیوید» جای پسر در اغما فرورفته این زوج را بگیرد؛ ولی وقتی پسر طبیعیشان به هوش میآید و به خانه برمی گردد، «دیوید» که در جنگل رها شده، تصمیم میگیرد به «بچهای واقعی» تبدیل شود تا این بار لایق محبتهای مادرش باشد.
«دیوید» طی سفر پرفرازونشیبش با «مکا»یی به نام «ژیگولو جو» (لو) – که اهل بازی و لذت است. و با یک «سوپر اسباب بازی»، خرسی ناطق به نام «تدی»، آشنا میشود.
ماجراهای «دیوید»، سروکارش را به «فلش فیر»، سیرکی به سبک میدانهای گلادیاتوری میاندازد که در آن جا «مکا»ها را محض تفریح انسانها نابود میکنند.
آنها ضمنا به شهر سرخ میروند. جایی که «ژیگولو جو» در آخرین لحظه از دست پلیس و بازداشت شدن میگریزد؛ و در نهایت به شهر نیویورک میرسند که زیر آب رفته؛ جایی که خالق «دیوید»، «پروفسور هابی» (هرت) رازهای خلق «دیوید» را فاش میکند.
قصه اولیه یا در واقع ارثیهای که استنلی کوبریک برای اسپیلبرگ گذاشت، تبدیل به فیلمی شد که کوبریک قطعا نمیتوانست کارگردانش باشد (و معلوم هم نبود که از آن خوشش بیاید).
هوش مصنوعی یا نسخه علمی / تخیلی پینوکیو برای روزگار ما، تا جایی پیش میرود که آیندهای را تصور کند عاری از انسان، زمانی که حافظ خاطره انسانیت، یک روبات انسان نماست.
اسپیلبرگ، هیچگاه تلختر و نا امیدتر از این فیلم نبوده است و فراموش نشود که این اولین باری بود که او سراغ دنیای آینده رفت.
منتقدانی که معمولا به اسپیلبرگ روی خوش نشان نمیدادند، هوش مصنوعی را ستودند. فیلم در ردهبندیها و انتخابهای سالانه منتقدان آمریکایی حضور قابل توجهی پیدا کرد و برای چندمین بار متوالی از «بلوغ» اسپیلبرگ سخن رفت تا معلوم شود که تا چه حد سیاه اندیشی مفرط هم چنان مترادف باکمال دانسته میشود .
نمیشود فرض کنیم اسپیلبرگ از همان آغاز به قدر لازم بالغ بود و ئی تی، ۱۹۸۲، هم فیلم مأیوسانهای درباره رؤیاهای کودکی است. در واقع هوش مصنوعی از لحاظ کارگردانی، عوامل فنی و از این قبیل کاری تراز اول است ولی در عین حال عمیقا پاره پاره و بیمنطق، بیش از حد باروک و آمیزه غریبی از تأثیرات کوبریک و والت دیزنی است
طراحی صحنه کوبریکوار «شهر سرخ» و آدمهای خودخواه و بیرحم و غیرانسانی مورد علاقه استاد فقید را در یک سو بگیرید و صحنهای که مادر بچه روبات خود را در جنگل رها میکند. این معادلی است برای صحنه معروف بامبی والت دیزنی، ۱۹۴۲ .
همچنین نشانههای روحانی – مذهبی پراکنده در هر سو و یک عشق اودیپی شدید و جانگداز حتی با مقیاس اسپیلبرگ در فیلم نمایان است.
اسپیلبرگ سه بار فیلم را «پایان» میدهد، یا درواقع «پایان» ای باشکوه و درخور، برپا میکند انگار که میخواهد تمام گزینههای احساسی ممکن را امتحان کند: هنگامی که «دیوید» به پایان دنیا میرسد و تصمیم به خودکشی میگیرد، آن جا که همراه «جیمینی» زیر آبهای منجمد بیتوته میکند و سرانجام جایی که «دیوید» به کمک موجودات فرازمینی فوق هوشمند، موفق میشود «خواب مادر» را ببیند و رؤیای «رؤیا» دیدن که به زعم اسپیلبرگ بزرگترین خوشبختی هاست – عملی میشود.
منبع: راهنمای فیلم نشر روزنه – با اندکی ویرایش و حذف