نقد و بررسی فیلم جانبی Collateral (2004) و خلاصه داستان آن
از فیلمهای ژانر تریلر (هیجانانگیز ) انتظار شخصیت پردازیهای عمیق و همه جانبه را نداریم، اما جانبی، بر خلاف انتظار، فیلم هیجانانگیزی است که قدرت و توان خود را از توسعه و پرداخت دو کاراکتر محوریاش میگیرد.
تام کروز در یکی از بهترین نقش آفرینی هایش، در قالب وینسنت ظاهر میشود؛ با ته ریش و موهای رو به سفیدی گذاشته شده، وینسنت یک آدمکش حرفهای است. او به شهر لس آنجلس آمده تا پنج نفر را که برای کارفرمای او ایجاد مزاحمت کردهاند، به قتل برساند. وینسنت برای رفتن به نقاط مختلف شهر و کشتن قربانیها نیاز به یک تاکسی دربست دارد. ماکس (جیمی فوکس) بیاطلاع از قصد و منظور وینسنت، خود و تاکسیاش را در اختیار وی قرار میدهد، ماکس امیدوار است در پایان شب ۶۰۰ دلار کرایهای را که وینسنت قولاش را داده به دست بیاورد.
ماکس، وینسنت را به اولین محل میرساند، هیچ جای پارکی وجود ندارد و به همین خاطر وینسنت به ماکس دستور میدهد که داخل ماشین در خیابان منتظرش بماند. کمی بعد جنازهای از پنجرهی ساختمان به بیرون پرتاب میشود و روی کاپوت تاکسی ماکس میافتد. ماکس در این جا پی میبرد که مسافر او یک قاتل حرفهای است، اما رهایی از دست وینسنت به این سادگیها مقدور نیست. مابقی فیلم اختصاص دارد به رابطهی متقابل این دو و ماجراهایی که برای آنها اتفاق میافتد. هیچ تحول خاصی در کاراکتر وینسنت، از آغاز تا پایان فیلم روی نمیدهد اما کاراکتر ماکس دستخوش تغییرات بسیاری میشود. در واقع وینسنت به مثابهی کاتالیزوری برای وقوع تغییر و تحول در کاراکتر ماکس عمل میکند.
جانبی در واقع یک مکالمهی طولانی میان قاتل و مردی است که از جان خود بیمناک است؛ یک بازی موش و گربه. به قول یکی از منتقدان، جانبی یک نمونهی کلاسیک از کارآمدی انتخاب غیر کلیشهای بازیگران برای ایفای نقش هاست؛ رویکردی که بعضا به موفقیتهای چشمگیر منجر میشود.
تام کروز بازیگری است که عمدتا در نقش آدمهای جذاب و زیبا ظاهر شده اما در این فیلم، وی را در قالب یک آدمکش بیرحم که عاشق فلسفه اگزیستانسیالیسم و موسیقی جاز است، میبینیم جیمی فاکس هم کمدینی است که با بازی در سریالهای به رنگ زندگی و نمایش جیمی فاکس مشهور شده است. او در جانبی در قالب یک رانندهی تاکسی محتاط و ترسو ظاهر میشود. جانبی به رغم برخورداری از یک مقدمهی داستانی منحصر بفرد، فیلم اصیلی نیست. اما بازیهای قوی کروز و فوکس و کارگردانی سبکگرای مایکلمان، ضعفهای موجود در فیلمنامه و طرح داستانی را پنهان میکند یا حداقل از شدت آنها میکاهد. با وجودی که مقدار زیادی زوایای دوربینی جالب و متفاوت در فیلم به چشم میخورد، اما فیلمبرداری پال کامرون رویکردی قراردادی دارد. مایکلمان به جای تمرکز کردن روی حرکتهای چشمگیر دوربینی ترجیح داده که روی توسعهی فضاسازی و خلق تنش متمرکز باقی بماند. جانبی دارای چند صحنهی اکشن خوش ساخت است، اما به اعتبار این چند صحنه نمیتوان آن را یک «فیلم اکشن» لقب داد.
در واقع اکشن اصلی، در تغییر و تحولی است که درون کاراکتر ماکس اتفاق میافتد. ماکس تدریجا بر ترس خود غلبه میکند و قدرتهای درونیاش را آشکار میسازد مایههای اگزیستانسیالیستی موجود در جانبی تا حد زیادی یادآور فیلم ۲۳ سال پیش مایکلمان است. مان سال ۱۹۸۱ با ساختن فیلم دزد (یا خیابانهای خشونت) اولین گام کارگردانی خود را در عرصهی سینما برداشت. جیمز کان در اینتریلر اگزیستانسیالیستی نقش سارقی را ایفا میکرد که در تلاش بود تا سهم خود را از تشکیلاتی که اموال سرقتی را از او میخرید، بگیرد. سبک نوآرگونه خیابانهای خشونت نیز شباهت بسیاری به سبک بسری جانبی دارد. نقطه ضعفهای اصلی جانبی در یک چهارم پایانی رخ مینماید. فصل پایانبندی به شکلی است که انگار متعلق به یک فیلم دیگر است. و در پایان باید گفت؛ صحنهی تعقیب وگریز پایانی، شایستهی فیلمی چنین خوش ساخت و حرفهای نیست.