فیلم هانیبال – Hannibal 2001 – داستان، نقد و بررسی
کارگردان: اسکات
فیلمنامه: استیون زیلیان و دیوید ممت، بر مبنای رمانی نوشته توماس هریس
بازیگران: آنتونی هاپکینز، جولیان مور، گری اولدمن، ری لیوتا، فرانکی فیسن، جان کارلو جانینی، فرانچسکا نری، هیزل گودمن و دیوید اندروز
ده سال پس از ماجراهای سکوت برهها، «استارلینگ» (مور) به یک مامور تمام عیار FBI تبدیل شده ولی مشکلش این است که عادت کرده ابتدا شلیک و بعد سئوال کند. از این رو وقتی عملیات دستگیری یک خانم رئیس مافیایی به نام «ایولدا درامگو» (گودمن) به افتضاح میکشد، رفتار «استارلینگ» را به شدت زیر سئوال میبرند.
حالا اگرچه مستقیما او را مسئول نمیدانند ولی پس از دادگاهی به ریاست پل کرندلر» (لیوتا) بالادست او در دادگستری، «استارلینگ» را مسئول انجام کارهای حقیرتری میکنند. یکی از خرده کاریهای «استارلینگ» پیدا کردن هر سرنخی است که امکان دارد پلیس را به محل کار و زندگی «دکتر الکتر» هدایت کند.
«کرندلر»، زیر دستش را مامور تعقیب «میسن ورگر» میلیونر (اولدمن) میکند که تنها بازمانده حملات «لکتر» است. گفت وگو با این میلیونر مشمئزکننده، «استارلینگ» را به طعمهاش نزدیک نمیکند. اما بعدا نامهای از «لکتر» به دستش میرسد که او را به فلورانس ایتالیا میکشاند، جایی که «لکتر» قصد دارد در یک کتاب فروشی نسخ قدیمی، سخنرانی کند. اما «رینالدو پاتزی» (جانینی)، پلیس محلی، که هویت واقعی او را کشف کرده به مانع بزرگی بر سر راه «لکتر» تبدیل شده است.
«پاتزی» به جای آن که ادامه تحقیقات را به مقامات آمریکایی بسپارد، نابخردانه تصمیم میگیرد خودش به تنهایی «لکتر» را به دام بیندازد. او امید دارد با این کار، پاداش هنگفتی را که «آقای ورگر» بدین منظور در نظر گرفته، به جیب بزند. اما اوضاع بر وفق مراد این کارآگاه حریص پیش نمیرود.
وسوسه دنبالهسازی فیلمهای موفق هالیوود، حدود ده سال پس از سکوت برهها جاناتان دمی، ۱۹۹۱)، اسکات را پشت دوربین اقتباسی از رمان هریس درباره یکی از مشهورترین قاتلان زنجیرهای آدم خوار قرار داد تا فیلم ضعیف دیگری به کارنامه پرفراز و نشیب این سینماگر انگلیسی معتبر دهه ۱۹۹۰ و ممت – فیلم نامهنویس معتبر سینمای آمریکا به اضافه شود (استیون زیلیان بدون ذکر نامش در عنوانبندی، فیلم نامه ممت را کاملا بازنویسی کرد).
هانیبال تریلری فاقد جذابیتهای نسخه قبلی و بدون پیچیدگیهای روان شناختی و مایههای زن۔ آزاد. خواه آن است.
رمان هریس پس از پایان نگارش برای گروه اصلی و اسکاری خالق سکوت برهها (جاناتان دمی، جودی فاستر، هاپکینز و تد تالی فیلم نامهنویس) فرستاده شد و حتی با پانزده بار بازنویسی هم نتوانست نظر کارگردان و بازیگر زن اصلی را جلب کند. بیمیلی هاپکینز به اجرای دوباره نقش باعث شد تا تهیهکنندگان سراغ تیم رات بروند، اما سرانجام هاپکینز نقش اسکاری ماندگارش را با تکرار بیظرافت همان مایهها و فیگورها کم رنگ کرد و مور با وجود تلاش قابل توجهش خواه ناخواه با «کلاریس» قبلی مقایسه شد و قافیه را باخت (گیلیان آندرسن، کیت بلانچیت، هیلاری سوانک و هلن هانت گزینههای جایگزینی فاستر بودند. فیلم به هیچ وجه تأثیر هراسآور سکوت برهها را ندارد و خشونت فانتزی هانیبال در جاهایی به هجو و کمدی سیاه ناموفقی تبدیل میشود (مثل ماجرای گرازهای آدم خوار و صحنه مشهور و پرجزییات آشپزی «لکتر» با مغز لیوتای زنده! ).
سازندگان فیلم بیش از حد روی جذابیت شخصیت «دکتر لکتر» حساب کردهاند، اما فیلم نامه از اواسط داستان حسابی خالی و فاقد کشش است و اصولگرایی و ایدئولوژیها و وسواس جذاب آدم خوار روان پریش فیلم با وصله نچسب کمدی الهی دانته و ارجاعهای تاریخی قرون وسطایی هم کمکی به از بین رفتن کسالت تماشای فیلم نمیکند. هریس (نویسنده رمان)، د لورنتیس (تهیهکننده) و اسکات (کارگردان) هرکدام صحنه پایانی مورد نظر خودشان را فیلمبرداری کردند که در نهایت پایان مورد نظر هریس برای فیلم تدوین شد.