سندرم خستگی مزمن چیست و روش تشخیص و درمان آن چیست؟
سندرم خستگی مزمن نوعی بیماری است که به خستگی دائمی و غیرقابل توجیه، که باعث اختلال در فعالیتهای روزانه میشود، شناخته میشود. علاوه بر خستگی شدید در اکثر بیماران با سندرم خستگی مزمن (CFS)، علائم همراه مانند درد، اختلالات شناختی و sleep sunrefreshing گزارش شده است. سایر علائم شامل: سردرد، گلودرد، غدد لنفاوی دردناک، درد عضلانی و مفصلی، تب، اختلال خواب، مشکلات روانی، آلرژی و کرامپهای شکمی میشود.
کرایتریاهای تشخیصی برای سندرم خستگی مزمن
خستگی مزمن توجیه نشده با مشخصه مقاوم یا عودکننده خستگی شش ماه طول بکشد.
خستگی جدید باشد و یا به طور واضح شروع مشخصی داشته باشد. خستگی در نتیجه بیماری ارگانیک و ادامه فعالیت نباشد.
خستگی در نتیجه کاهش قدرت جسمی در شغلهای قبلی، تحصیلی، اجتماعی و یا فعالیتهای شخصی
۴ یا بیشتر از ۴ علامت زیر به مدت بیش از ۶ ماه وجود داشته باشد اختلال حافظه یا تمرکز، درد گلو لنف نودهای دردناک گردنی و یا زیربغلی، درد ماهیچه، درد در چندین مفصل، سردردهای جدید، خوابی که باعث کم شدن خستگی نشود، بیقراری پس از فعالیت.
کرایتریاهای ردکننده
مشکلات پزشکی توجیهکننده خستگی باشند. اختلالات افسردگی شدید ویژگیهای سایکوتیک یا اختلالات بای پولار. اسکیزوفرنی دمانس یا اختلالات توهم انورکسی عصبی، بولیمی عصبی سوء مصرف الکل یا مواد چاقی شدید (BMI بیشتر از ۴۰)
اپیدمیولوژی
CFS در تمامی جهان دیده میشود، میزان شیوع بیماری میان بالغین بین 0.4 تا 0.2 درصد است. در ایالات متحده شیوع در میان زنان (حدود ۷۵ درصد موارد) گروههای کوچک (آفریقایی و آمریکایی الاصل و افراد با سطح پایین تحصیلات و موقعیت اجتماعی بیشتر است. میانگین سن هنگام ظهور بیماری بین ۲۹- ۳۵ سال است. بسیاری از بیماران بدون تشخیص قطعی میمانند یا درخواست کمک نمیکنند.
اتیولوژی
فرضیههای متعددی درباره علت CFS وجود دارد، علت تشخیصی شناخته نشده است. افتراق بین فاکتورهای مستعدکننده و آشکارکننده در CFS در ارائه یک چارچوب مناسب برای درک بهتر این مفاهیم کمککننده است
فاکتورهای مستعدکننده. عدم فعالیت فیزیکی و تروما در دوران کودکی باعث افزایش ریسک CFS در بالغین میشود. اختلالات نورواندوکرین که همراه با تروما دوران کودکی باشند، منعکسکننده آسیبپذیری بیولوژیکی است. بیمایهای روانی و هایپراکتیوبودن فیزیکی در دوران بالغی ریسک CFS را در آینده افزایش میدهد. مطالعات بر روی دوقلوها مطرحکننده یک عاملفامیلیال مستعدکننده است ولی ژنهایی که عامل این بیماری باشند کشف نشده است.
فاکتورهای آشکارکننده. استرسهای فیزیکی و روانی ممکن است باعث بروز و شعله ور شدن CFS شود. بیشتر بیماران نوعی عفونت (معمولا علائم شبه آنفلوانزا یا منونوکلئوز عفونی) را به عنوان عامل شروعکننده خستگی خود بیان میکنند. به طور معمول درآمد بسیاری از موارد CFS به دنبال تب Q و لایم است.
با وجود این هیچ تفاوتی در میزان load ویروس EBV و پاسخ ایمونولوژیک بین افرادی که CFS داشتند و افرادی که CFS نداشتند، یافت نشد، با وجود این که عفونتهای سابق با CFS مرتبط هستند ولی علل میکروبیال که به طور مستقیم اثرگذار باشند، هنوز ثابت نشدهاند. در مطالعهای بر روی موشهایی که لوکمی virus- related داشتند (TMRV) و شناسایی شد ولی مطالعههای متعدد دیگری انجام شد که نشان داد این ویروس نوعی آرتیفکت آزمایشگاهی بودهاند. بیماران همچنین علل همراهیکننده دیگری مانند آسیبهای جدی، جراحی، حاملگی یا به دنیا آوردن نوزاد را گزارش میدهند. اتفاقات مهم زندگی مانند از دست دادن عزیزان یا میدان جنگها و سایر اتفاقات استرس زای زندگی، میتواند با CFS همراه باشند. از همه بیماران نمیتوانند علت دقیقی را برای شروع CFS بیان کنند.
عوامل پایدارکننده بیماری. زمانی که CFS پیشرفت کند، فاکتورهای متعددی ممکن است از بهبود جلوگیری کند. پزشکان ممکن است با درخواست آزمایشهای تشخیصی غیرضروری به ورود بیماری به فاز مزمن کمک کنند. همچنین میتوانند با توصیه مصرانه به علل سایکولوژیک CFS را به عنوان یک تشخیص در نظر بگیرند.
تمرکز بیمار روی بیماری و خودداری از انجام فعالیت میتواند علائم را پایدار کند. اعتقاد شدید به فیزیکی بودن علت بیماری تمرکز شدید روی خستگی بدن و احساس عدم کنترل بر روی علائم بیماری میتواند باعث بدتر شدن و طولانی شدن خستگی شده و عملکرد بیمار را مختل کند در اکثر بیماران عدم فعالیت بیشتر ناشی از درک منفی از بیماری است تا وضعیت ضعیف بیماری رفتارهای دلواپسی دیگران ممکن است رفتارها و درکهای مرتبط با CFS را در بیمار تقویت کند و موجب بدترشدن و پایداری علائم شود. کمبود حمایت اجتماعی از علت دیگر پایداری بیماری است.
فاکتورهای مستعدکننده تسریعکننده و دائمیکننده در سندرم خستگی مزمن.
فاکتورهای مستعدکننده ترومای کودکی ( جنسی، فیزیکی، سوءاستفاده عاطفی، بیتوجهی عاطفی و فیزیکی) بیتحرکی جسمی در طول کودکی بیماری ناتوانکننده روانی یا سایکوپاتولوژی هایپراکتیویتی ناتوانکننده فامتورهای تسریعکننده
اتفاقات سوماتیک، عفونت (برای مثال منونوکلئوز، تب Q، بیماری لایم)، جراحی، حاملگی استرسهای روانی – اجتماعی، اتفاقات زندگی فاکتورهای دائمیکننده نداشتن اطلاعات کافی به وسیله پزشک توجه منفی به خود نسبت دادن به وضعیت جسمی قوی تمرکز قوی بر روی علائم جسمی ترس از خستگی فقدان حمایتهای اجتماعی کم بودن الگوهای فعالیت فیزیکی
پاتوفیزیولوژی
پاتوفیزیولوژی CFS کاملا مشخص نیست. مطالعات تصویربرداری از اعصاب ثابت کردند که CFS با کاهش حجم ماده خاکستری مغز ارتباط دارد که به نوبه خود با کاهش فعالیت فیزیکی ارتباط دارد، این تغییرات تا اندازهای درمان رفتاری شناختی (CBT) را معکوس کردهاند علاوه بر آن دادههای به دست آمده از MRI همبستگی و ارتباط بین الگوهای غیرطبیعی فعال شدن بیماری را با مشکلات گزارش شده توسط خود بیمار را نشان میدهند. مطالعات نوروفیزیولوژی انجام شده، الگوی تغییر یافته فعال شدن CNS را هنگام انقباض عضلات نشان دادهاند.
شواهد عملکرد نادرست ایمونولوژیک ناهماهنگ هستند. بالارفتن نسبتا کم تیتر ANA کاهش کلاسهای ایمونوگلوبینها، ناکافی بودن تکثیر لنفوسیتها (mitogen drivch) کاهش فعالیت سلولهای natural killer اختلال در تولید سایتوکاینها و شیفت در subsetهای لنفوسیت، گزارش شده است. هیچ کدام از این یافتههای ایمونولوژیک نه در اکثر بیماران یافت نشدند، نه ارتباطی با شدت CFS داشتند. به صورت تئوری علائم CFS میتوانند ناشی از افزایش تولید سایتوکاینها مانند اینترلوکین باشد که اینترلوکین را میتوانند باعث القای ضعفهای دیگر علائم شبه آنفلوانزا شود. با این وجود اطلاعات دقیق برای این نظریه هنوز محدود هستند.
شواهدی وجود دارد که بیماران CFS، هایپوکورتیزولیسم خفیف دارند، که برحسب شدت و درجه پایین ضعیفتری به CBT میدهند. اختلاف در درک برای رفتارهای شناختی، قاطعانهترین یافته در بیماران با CFS است.
تشخیص
علاوه بر شرح حال مشخص، انجام یک معاینه فیزیکی برای رد سایر بیماریهای ایجادکننده خستگی مانند اختلالات اندوکرین نئوپلاسمها HF) باید انجام شود. ضربان قلب بیماران با CFS معمولا مقداری بالاتر از normal است. تستهای آزمایشگاهی برای رد علل دیگر انجام شدند، هیچ تستی نمیتواند CFS را تشخیص دهد. تستهای روتین screening آزمایشگاهی مانند: -CB Cr، CRP ،ESR، C، الکترولیتها، Ca و آهن و Bs کراتین کیناز، TSH LFT و آزمایش ادرار معمولا کفایت میکنند. تستهای سرولوژی برای ویروسها و باکتریها معمولا کمککننده نیستند. هیچ یافته غیرطبیعی به خصوص در MRI و CT اسکن دیده نشد. کاهش در حجم ماده خاکستری که در سطح جمعیت در MRI مشاهده شده بود.
برای تشخیص در سطح افراد کمککننده نبود. آزمایشهای گسترده و نامتمرکزو مگر آن که برای یافتن علت پنهان) خستگی انجام شده بود، مفید واقع نشد. CFS مجموعهای از علائم بدون هیچ خصوصیت پاتوگومونیک است و به عنوان آخرین تشخیص مطرح میشود. اختلالات دوقطبی، شیزوفرنی و سوءاستفاده از مواد، تشخیص CFS را رد میکند. همین طور اختلالات در خوردن مگر این که این مشکلات ۵ سال یا بیشتر، قبل از ظهور علائم درمان شده باشند. علاوه بر این در صورتی که خستگی مزمن بلافاصله بعد از مرحله افسردگی پیشرفت کند، CFS رد میشود. با وجود این، پیشرفت افسردگی در طی خستگی از CFS جلوگیری نمیکند. اختلالات همزمان روانشناختی به خصوص استرس و اضطراب و اختلالات خلق وخو، در ۶۰-۳۰ درصد موارد وجود دارند.
اقدامات اولیه
در افراد مشکوک به CFS پزشک باید تأثیر علائم بیمار را بر فعالیتهای روزانه تشخیص دهد. عدم باور واقعیت و به رسمیت نشناختن این مسئله میتواند باعث تشدید علائم واقعی شود که به نوبه خود باعث عدم باور پزشک در این زمینه شده و منجر به سیکل نامناسب و ناقص سوءتفاهم میشود.
چنانچه بیمار تمام کرایترها را دارا باشد و اگر سایر تشخیصها رد شده باشند، احتمال وجود CFS باید ارزیابی شود.
باید از بیمار خواسته شود تا علائم خود (خستگی و علائم همراه) و طول مدت این علائم و همچنین پیامدهای آن کاهش فعالیت روزمره) را توصیف کند. برای پی بردن به شدت علائم و میزان اختلال ناشی از آن در زندگی روزمره، بیمار باید یک روز عادی خود را از زمان بیدارشدن تا استراحت دوباره توصیف کند و برای مقایسه یک روز عادی در زمان قبل از شروع علائم خود را نیز توصیف کند. سپس عوامل تسریع خستگی بالقوه باید جستوجو شوند. به طور معمول ارزیابی کمی شدت خستگی مشکل است و اغلب یک پرسشنامه مختصر کمککننده میباشد
بیمار باید از شناخت جدید عوامل تسریعکننده و تثبیتکننده بیماری و درمانهای مؤثر اطلاع یابد. و باید توصیههای کاملی در مورد مدیریت بیماری خود دریافت کند.
اگر CBT برای CFS به عنوان یک گزینه اولیه در دسترس نبود، در حالی که افسردگی و اضطراب در بیمار وجود داشته باشد، این علائم باید درمان شوند. برای بیماران با مشکل سردرد، درد منتشر، بیقراری، داروهای ضدالتهابی غیراستروئیدی میتوانند کمککننده باشند. حتی بهبود نسبتا کم علائم میتواند از نظر میزان خودکفایی بیمار در انجام کارها (عدم وابستگی بیمار) و توانایی درک لذتهای زندگی تفاوت مهمی ایجاد کند.
آزمایشهای درمانی کنترل شده ثابت کردهاند آسیکلوویر، فلودروکورتیزون، گالانتامین، مودافینیل و ایمونوگلوبولینهای وریدی، در میان سایر عوامل منفعت قابل توجهی در CFS ندارد.
مواردی بیشماری از سایر درمانهای مرسوم و غیرمرسوم در جریان هستند.
راهنمایی بیمار جهت عدم استفاده از مودالیتههای درمانی توکسیک، گران قیمت و غیرمعقول، مهم میباشد.
باید بیماری به پیروی از الگوی خواب منظم تشویق شود. تا بتواند بیشترین فعالیت ممکن را داشته باشد و رفته رفته دوباره بتواند به س طح فعالیتهای جسمی و سایر فعالیتها (کار)ی گذشته خود بازگردد.
همه بیماران از روشهای درمان CBT یا GET سود نمیبرند. عواملی که پیش آگهی بیمار را ضعیف میکنند، عوامل پزشکی هستند (مانند عوامل روانی) یا دردهای شدید روش درمان CBT در مراحل اولیه بیماری مؤثر است و از بار مسئولیت برای بیمار و جامعه میکاهند (هزینههای درمانی یا هزینههای ناشی از ناتوانی).
درمان
CBT و تمرینات درجهبندی شده در حال حاضر به عنوان تنها اقدام مؤثر در برابر CFS شناخته شدهاند. بسیاری از بیماران در برابر این روشهای درمان مقاومت میکنند. به این دلیل که CFS فقط یک بیماری ذهنی و روانی است. CBT یک روش روان درمانی که به طور مستقیم بر روی تغییرات الگوهای ناسالم رفتاری و افکاری بیماری اثر میگذارد، که شامل آموزش به بیماران درباره علل بیماری، اهداف تنظیمی، بازیابی زمان خواب و بیداری ثابت به چالش کشیدن و تغییردادن نگرانیهای مربوط به خستگی و فعالیت، کاهش توجه به علائم بیماری، ادامه دادن فعالیتها طی روز افزایش تدریجی فعالیتهای فیزیکی، برنامهریزی برای برگشتن به سر کار و بازگشت به سایر فعالیتها، روش درمانی که به طور معمول شامل ۱۴-۱۲ جلسه طی ۶ ماه انجام میشود، به بیماران دچار CFS برای کنترل کردن علائم بیماری کمک میکند.
برای غیرشرطی کردن و بالابردن ظرفیت تمرینات باید نوعی تمرینات در خانه به مدت ۵-۳ ماه انجام شود. پیاده روی یا دوچرخه سواری که به طور سیستمیک افزایش یافته است،
باید با هدف رساندن ضربان قلب به حداکثر باشد شواهدی که نشان دهنده اساسی بودن غیرشرطیسازی در درمان CFS است ناقص هستند. CBT و GFT احتمالا با تغییر دیدگاه بیمار درباره خستگی و همچنین با کم کردن توجه و تمرکز بیماران روی علائم به بهبود کمک میکند.
CBT روش درمانی است که علائم بیشتری را پوشش میدهد، که این توضیح دهنده نتایج به دست آمده بهتر در این روش درمانی به نسبت GFT است.
پیش آگهی بهبود کامل ناشی از CFS درمان نشده، نادر است. به طور میانگین در حدود ۵ درصد سالانه (۳۱-۰ درصد) و میانگین بهبودی حدود ۳۹ درصد است (۶۳-۸ درصد بیماران با داشتن یک علت زمینهای روانی و افرادی که علائم بیماری خود را به عنوان یک وضعیت پزشکی غیر قابل تشخیص تلقی میکنند، نتایج ضعیفتری خواهند گرفت.