هلن که بود؟ داستان هلن
در یونان قدیم افسانههایی بود که خدایان و مردم نیز در آن نقش داشتند.
زیباترین زن در افسانه یونان، هلن نام دارد. مادر او لیدا از مردم عادی و پدرش زئوس، از خدایان بود.
زیبایی هر چه بیشتر هلن، بطور چشمگیری همه را متحیر میساخت و توجه همه بسوی او جلب میشد. هنگامی که هلن بزرگتر شد و بالغ گردید، زیباترین و پر قدرتترین شاهزادههای یونان مایل بودند که با او ازدواج کنند. از آنجا که خواستگاران زیادی داشت، ناپدری او، شاه اسپارتا، به همه کسانی که برای خواستگاری هلن آمده بودند، گفت که همه آنها باید به کسی که بعنوان همسر هلن انتخاب میشود، وفادار بمانند.
مردی که به عنوان همسر هلن انتخاب شد، مینالوس ثروتمندترین و قدرتمندترین آنها بود که بعدها شاه اسپارتا شد و با هلن خوشبخت زندگی میکرد.
«آفرودیت»، الهه عشق، میخواست پاداشی به «پاریس» شاهزاده توران بدهد و به او قول داد که زیباترین دختر را برای او بگیرد. «پاریس» با کشتی به طرف اسپارتا حرکت کرد. در آنجا هلن را دید و دلباختهاش شد و وادارش کرد که همسر خود مینالوس را ترک کند و با او به شهر تروا بگریزد. مینالوس خشمگین شد و با خود عهد کرد که «پاریس» را شکست دهد و هلن را دوباره به دست بیاورد. مینالوس عهدی را که هنگام ازدواج با هلن «که به موجب آن باید تمام خواستگاران هلن به او وفادار بمانند » بسته بود به خاطر آورد و از آنها کمک خواست. او تصمیم گرفت در تروا بر علیه «پاریس» بجنگد.
در یک شعر حماسی که «ایلیاد» نامیده میشود، «هومر» بزرگترین شاعر یونان، صحنه آخر جنگ و مرگ بسیاری از قهرمانان یونانی و تروایی را بیان میکند. شاید جنگ تروا واقعا ۱۲۰۰ سال قبل از میلاد، رخ داده باشد. اما کسی علت واقعی آنرا نمیداند. داستان هلن نیز، ممکن است افسانهای بیش نباشد. در طی جنگ « پاریس» کشته شد و شهر تروا ویران گردید. هلن از مینالوس خواست که او را ببخشد و مینالوس پذیرفت. آنها به اسپارتا باز گشتند، اما افسانهای وجود دارد که میگوید بعد از مرگ مینالوس، هلن از کاخ رانده شد و به جزایر رودس رفت.