فیلم مانیبال – خلاصه داستان – نقد و بررسی – Moneyball 2011

فیلم مانیبال یک روایت واقعی از زندگی بیلی بین (براد پیت)، سرمربی تیم اوکلند اتلتیک در لیگ بیسبال آمریکا است. داستان فیلم مانیبال در دهه نود میگذرد. تیم اوکلند پس از سپری شدن دورانی موفق، مدتی است که نتایج ضعیفی را کسب کرده، ستارههایش به تیمهای دیگر رفتهاند و به علت مشکلات اقتصادی فراوان در آستانه ورشکستگی قرار گرفته است. در این شرایط بیلی بین تصمیم میگیرد هر طور که شده تیم را از بحران نجات دهد. او با کمک آنالیزوری به نام پیتر برند (جونا هیل) دست به اقدامی عجیب و غیر منتظره میزند.
آنها از طریق یک سری معادلات ریاضی و اطلاعات آماری، شروع به خریدن تعدادی بازیکن جدید میکنند. بازیکنان بااستعداد اما دست کم گرفته شده و یا حتی آماتوری که دستمزد و قیمت پایینی هم دارند. تصمیمی که پس از مدتی، منجر به نتیجه گرفتن تیم شده و موفقیتی تاریخی را برای بیلی و اوکلند رقم میزند.
ما در طول فیلم میبینیم که چطور تصمیم بیلی در مورد شیوه انتخاب بازیکن هایش، توسط دیگران جنونآمیز و محکوم به شکست تلقی میگردد. اما او با لجبازی بر این روش تاکید کرده و بدون توجه به واکنشها به کار خود ادامه میدهد. بعد از مدتی نیز شاهد این هستیم که این روش غیرمعمول نتیجه داده و تیم اوکلند روندی صعودی را آغاز میکند. اتفاقی که باعث میشود این تیم رکورد بردهای پیاپی را در تاریخ لیگ بیسبال آمریکا به دست آورد. پس از این پیروزیها، همگی به روش بیلی و پیتر ایمان میآورند.
هر چند در انتها تیم اوکلند بازی آخر لیگ را میبازد و دستاش از مقام قهرمانی کوتاه میماند. با این وجود تیم رد ساکس بیشترین دستمزد تاریخ بیسبال تا آن زمان را به بیلی پیشنهاد میدهد تا او را به عنوان سرمربی به خدمت بگیرد. حالا بیلی پس از دوران جوانیاش، که باید بین دانشگاه استنفورد و بیسبال یکی را انتخاب میکرد، بار دیگر بر سر دو راهی سرنوشتسازی قرار گرفته است. ماندن در تیمی که آن را از سقوط نجات داده و به اوج رسانده، یا رفتن به یک باشگاه بزرگتر که قهرمان شدن در آن با چالش کمتری رو به رو است.
در نهایت هم بیلی با رد پیشنهاد رد ساکس، در اوکلند میماند او پس از همه این ماجراها، کاملا درک کرده که در زندگی راه برگشتی وجود ندارد و فرصتی برای جبران اشتباهات نیست.
انسان تنها میتواند از اشتباهات گذشتهاش بیاموزد و به کمک آنها در بزنگاههای حساس، تصمیم درست را بگیرد. در فیلم مانیبال از زبان بیلی و خطاب به پیتر میشنویم که: «رکورد زدن مهم نیست. مردم تنها به بازی آخر نگاه میکنند. اگر آن را نبریم همه چیز فراموش میشود».
این حقیقتی است که نه تنها در ورزش، بلکه در زندگی نیز وجود دارد. بنابراین فیلم پیشنهاد میکند که بیتوجه به خواست و نظر دیگران، آن طور که خودمان میپسندیم زندگی کنیم و هرگز اجازه ندهیم بقیه برایمان تصمیم بگیرند.
مانیبال ورزش بیسبال را بستری برای به تصویر کشیدن سیر تحول و فراز و فرودهای زندگی شخصیت اصلیاش قرار میدهد. این فیلم بیش از بیسبال، درباره شیوه مدیریت و نگرش یک مدیر است. درباره اهمیت انتخابهای سرنوشت ساز در زندگی، رسیدن به پیروزی از دل بحران و در نهایت درباره نبرد یک مرد با محیط و آدمهای اطرافاش.
جالب اینجاست که فیلم مانیبال با شکست شخصیت اصلی و تیمش در بازی آخر لیگ به پایان میرسد. رویکردی کاملا ساختارشکنانه برای یک درام ورزشی که البته جهان معنایی فیلم را به خوبی کامل میکند. مانیبال از کتاب غیرداستانی و مملو از آمار و ارقام مانیبال هنر بردن یک بازی ناعادلانه نوشته مایکل لوئیس اقتباس شده که در نگاه اول بیشتر به درد ساخت مستند میخورد. اما سازندگان فیلم موفق شدهاند اثری کاملا داستانگو بر اساس آن بسازند که حتی برای افرادی که به بیسبال علاقه ندارند و از آن س ر درنمی آورند نیز جذاب باشد. مانیبال یک فیلم شخصیت محور است. انگار دو نویسنده توانمند فیلم، استیون زیلیان و آرون سورکین، بیلی بین را در مرکز داستان قرار داده و به مرور مصالح مدنظرشان را در اطراف او چیده و ساختمان فیلمنامهشان را شکل دادهاند.
فیلم مانیبال از چند طریق این امکان را برای مخاطب به وجود میآورد که ابعاد مختلف شخصیت بین را کشف و با او ارتباط برقرار کند. به تصویر کشیدن تنهایی او، رابطهاش با دخترش و یا فلاش بکها، به عنوان مثال از تقابل تنهایی بیلی و رفتارش در حضور دیگران، برای به تصویر کشیدن بحرانی که او گرفتارش است بهره میبرد. حتی تصمیم نهایی بیلی نیز با نشان دادن خلوت اوست که پرداخت درستی پیدا میکند. شاید صحنههایی که بیلی در ماشین است و در تنهایی فکر میکند، از بهترین لحظات فیلم باشند. لحظاتی که علاوه بر بنت میلر کارگردان، والی فیستر فیلمبردار و به ویژه براد پیت نیز نقش بسیار مهمی در شکل دادن اتمسفر حاکم بر آن ایفا کردهاند.
این نوشتهها را هم بخوانید