هر آنچه که پیشوا میگویند درست است! معرفی کتاب آخرین روزها، یادداشتهای روزانه گوبلز
تا حالا در یک پزشک، پستهایی در مورد گوبلز نوشتهایم و البته در این میان بسیاری از ابعاد زندگی او ماندهاند که در فرصتهای بعدی باید در مورد آنها نوشت.
(چشمهایی مملو از نفرت – شیطانکُشی، ۶۵ سال بعد – گوبلز و ایده «رادیوی مردم» )
اما چند وقتی است که کتاب یادداشتهای روزانه او، با عنوان آخرین روزها، در بازار کتاب ایران بسیار مورد توجه قرار گرفته است. این کتاب را نشر پارسه با ترجمه هوشنگ جیرانی منتشر کرده است. (در 490 صفحه، بدون در نظر گرفتن ضمائم)
«یادداشتهای روزانه گوبلز» درباره تحولات ماههای آخر حکومت آلمان نازی است ولی در عین حال نقبی به گذشته هم میزند. یوزف گوبلز ( ۱۸۹۷-۱۹۴۵ ) در طول حیات خود آدمی وسواسی و دقیق بود و مرتب مینوشت.
او تقریبا در تمام مقاطع حکومت نازی یادداشتهایش را نوشته که به صورت مجلدهای مختلف منتشر شده است. کتاب حاضر که با عنوان فرعی «آخرین روزها» به همت هیوترهور روپر گردآوری شده، سندی دست اول و مهم درباره روزهایی است که نفس حکومت نازی به شماره افتاده و نبرد نظامی را در تمام جبهههای شرق و غرب باخته بود. این نخستین بار ظرف ۷۵ سال گذشته است که یادداشتهای گوبلز به فارسی ترجمه و منتشر میشود؛ منبعی یگانه برای کاوش در ذهن بانفوذترین دستیار هیتلر، که حزب و حکومت نازی بدون او و شیوههای خلاقانهاش در تبلیغات – فارغ از مثبت یا منفی بودن آن نمیتوانست به موفقیت سیاسی دست یابد.
بریدههایی از کتاب:
جنگ هوایی اکنون وارد مرحله افراطی دیوانهواری شده است. در برابر این حملات کاملا بیدفاع هستیم. رایش تدریجا در حال تبدیل شدن به یک بیابان لم یزرع است. گورینگ و نیروی هواییاش مسئول این وضع هستند. او توان آن را ندارد که یک پدافند هوایی مستقر کند.
ناچار شدهایم که جیره مواد غذایی را به شدت کاهش دهیم و این وضعیت خیلی زود بدتر هم خواهد شد. مصائب از دست رفتن سرزمینهای شرقی اکنون احساس میشود. از آنجا که با که نمیداند در حال حاضر چه چیزهایی در دسترس هست یا در آینده خواهد بود، در موقعیتی نیست که حتی تخمین محافظه کارانهای از میزان جیره داشته باشد. به زودی مجبور خواهیم شد که بین ۳۵ تا ۵۰ درصد از میزان سهمیه اقلام ضروری، لبنیات و نان را کاهش دهیم. در نتیجه این میزان به سطح قابل تحمل بخور و نمیر سقوط خواهد کرد. این کاهش در برخی موارد باید به فوریت اعمال شوند و در سایر موارد میتوانیم تا ۹آوریل صبر کنیم. میتوان تصور کرد که این قضیه چه تأثیری روی مردم خواهد گذاشت.
حتی اگر دوباره سرزمینهای شرقی را به تصرف خود در بیاوریم کسری شدید، همچنان اجتناب ناپذیر خواهد بود. گرسنگی هم به مصیبتهای مردم اضافه شده است. اما همان طور که میدانیم، در این نبرد کاری نمیتوان کرد جز اینکه گردن خود را افراشته نگه داریم.
واکنشها به سخنرانی من متفاوت بوده است. افکار عمومی طبیعت منتظر چیزی مثبتتر بودند، در واقع من باید در موقعیتی باشم که به مردم امید واقعی تزریق کنم به جای اینکه روی شجاع بودن آنها اصرار نمایم. با کمال تأسف باید بگویم که در چنین موقعیتی نیستم. اگر به عنوان مثال، به سخنرانی من از این زاویه انتقاد شده است که درباره حملات هوایی تنها اظهار نظری گنگ و نامشخص داشتهام، مقصر این وضعیت، گورینگ است و نه من. اگر نیروی هوایی نکته مثبتی در کارنامهاش داشت ترجیح میدادم درباره آن نکتهای مثبت به زبان بیاورم. علاوه بر این، به نظرم در آینده نزدیک این سخنرانی اثرات بزرگتر و شگرفتری برجای خواهد گذاشت. مخاطب این سخنرانی آنهایی هستند که دل قوی دارند. با فراهم کردن زمینه به منظور ترغیب این افراد به حمایت بیشائبه از تصمیم به ادامه جنگ، آنها تودههای گستردهای از مردم را با خود همراه خواهند کرد.
آدم فقط باید با هملت همنوا شود: «آسایش در سکوت است».
سر شب بار دیگر وضعیت بحرانی شد. دشمن در غرب دست به حملات وسیعتریزده است. باید اعتراف کرد که همه قوای ذخیره خود را گسیل کرده و پیشرفت برقآسایی هم داشته است. قوای دشمن اکنون در شهر رایت، زادگاهم، و در حوالی مونشن گلادباخ هستند. نیروهای زرهی آنها فشار زیادی وارد کردهاند. دشمن هم اکنون به حوالی گرونبروچ رسیده وسر پلی را در ارف ایجاد کرده است که ما آن را به عنوان خط جدید دفاعیمان تعیین کرده بودیم. قوای دشمن تلفات بسیار زیادی متحمل شده است ولی چون پای پیشروی در میان است با این تلفات کنار آمدهاند. دشمن همچنین به طرف پروم وتریر رفته و هم اکنون در شش کیلومتریتریر است. در ۲۴ ساعت آینده ممکن است شهر در معرض خطر قرار گیرد. نقطه امیدبخش در میان این اخبار افسردهکننده این است که دشمن در هیچ کجا پیشرفت نداشته است. به هر حال این موضوع خود عاملی تعیینکننده است.
در جبهه شرق دو عملیات عمده شروع شده است؛ در منطقه زوبتن و پومرانی شرقی. موضوع مایه نگرانی، این است که دشمن نفوذهای بعضا عمیقی در منطقه آرنسوالد داشته است. این طور به نظر میرسد که نظریه پیشوا، و همچنین من، به اثبات رسیده است: اینکه شورویها قصد ندارند در وهله نخست به طرف برلین پیشروی کنند بلکه هدفشان تقسیم و دو شقه کردن پومرانیاست. در ناستین نیز دشمن پیشروی بیشتری به طرف شمال داشته است. در تلاش هستیم که از دو طرف به مواضع آنها یورش ببریم ولی قوای زیادی در اختیار نداریم. درگیری بسیار شدید خیابانی در برسلاو جریان دارد. پیشنهاد این است که از راه هوا از نیروها حمایت شود. قوای ما در پروس شرقی پیروزی دفاعی آشکار دیگری به دست آوردهاند.
در سراسر خاک رایش به ویژه در وین، اولم و آگزبورگ حملات شدید هوایی در طول روز ادامه داشت. هر چقدر کمتر درباره موضوع جنگ هوایی گفته شود بهتر است. آدم فقط باید با هملت همنوا شود: «آسایش در سکوت است».
استقبال مردم از فاتحان غربی
مشکل بغرنجی که اکنون سر برآورده، این است که ساکنان نواحی غربی تصرف شده توسط انگلیسی – آمریکاییها، به نسبت از این نیروها خوب استقبال میکنند. اصلا چنین انتظاری نداشتم. گذشته از این تصور میکردم که ولک استورم (گارد ملی بهتر از آن چیزی که فکرش را بکنیم میجنگد. معهذا، همواره باید در نظر داشت که این مردم از جنگ هوایی و تنگناهای شدیدی که دچار آن شدهاند فرسودهاند. لذا، محتملا باید فرض را بر این گذاشت که وقتی به نوعی تجدید قوا کنند، به وضعیت سابقشان بر میگردند. انگلیسی – آمریکاییها طبعا از چنین استقبالی به شکل بارزی بهرهبرداری تبلیغاتی میکنند. با وجود این، آگاهند که دوستی ابراز شده نسبت به آنها به نوعی ریاکارانه است.
انتقادهای بسیار شدیدی در میان دشمنان غربی ما علیه تصمیمات یالتا به گوش میرسد. این وضعیت هم در انگلیس و هم ایالات متحد عیان است. عدم اعتماد به کرملین ادامه دارد و به واسطه تحولات رومانی و فنلاند به سرخوردگی رسیده است. شماری از سناتورهای امریکایی بدون پرده پوشی موضعی مخالف سیاست روزولت گرفتهاند. منتهی باز باید تأکید کنم که این نشانههای آغازین شناخت اوضاع، اهمیت سیاسی چندانی در مقطع فعلی ندارند.
با این حال، اعتصابهای کارگری که اکنون در انگلیس و ایالات متحد شعله ور است بسیار مهم هستند. یک نتیجهگیری شاید این باشد که روحیه کشورهای دشمن به شکل قابل توجهی در حال تحلیل رفتن است، به ویژه در میان طبقه کارگر. اعتصابات در کل به دلایل کم اهمیت آغاز شدند – سندی دال بر اینکه دستهای پنهان کرملین پشت آنهاست.
خبرنگاران بریتانیایی و آمریکایی اوضاع در صربستان را نیز با واژههایی به شدت حزنآور توصیف کردهاند. تیتو با پشتکار هر چه تمامتر تلاش میکند تا کل صربستان را وارد حوزه نفوذ کرملین کند. قحطی شایع در صربستان نیز بهترین شرایط را در اختیار او گذاشته است.
بیانیه جالب توجهی از سوی وزارت خارجه ایالات متحد منتشر شده است: امریکا از این پس دولتهای بالتیک را به رسمیت میشناسد و حقوق نمایندگی دیپلماتیک برون مرزی آنها را تصدیق میکند. دشوار بتوان این اعلامیه ایالات متحد را هضم کرد. کل اوضاع سیاسی دوران جنگ به جنون پهلو میزند. وضعیت، سرشار از ناممکنات دیوانهواری است که برای بیرونیها دیگر قابل فهم نیست. به رغم این موضوع، استالین در حال انجام اقدامات برگشت ناپذیر نظامی است به طوری که در برابر روزولت و چرچیل دست بالا را خواهد داشت. اوضاع در پومرانی رو به وخامت است، تا جایی که باعث افزایش شدید نگرانیها شده است. خط مقدم جبهه ما در این منطقه وسیع شده و در حال حاضر غیرممکن بتوان ارزیابی کرد که چطور میتوانیم باز یک خط دفاعی مستحکم ایجاد کنیم. شماری از استحکامات ما در این منطقه یا از بین رفتهاند یا محاصره شدهاند. طبعآ باید تلاش کنیم هر چیزی را که لازم نیست در برلین باقی بماند به خط مقدم بفرستیم، ولی این صرفا دعوت از استالین خواهد بود تا خیلی زود دوباره خطر دست زدن به عملیات علیه برلین را به جان بخرد.
قضایا در فنلاند به گونهای پیش رفته که حکومت این کشور بر ضد آلمان اعلان جنگ داده است. توالی تحولات به این ترتیب است: مانرهایم تسلیم این امر میشود که فنلاند را از جنگ بیرون بکشد؛ سپس، طبقه حاکم ملی به آرامی ریشه کن میشود؟ استالین هم ارتباطات فنلاند را با جهان خارج قطع میکند؛ در نهایت فنلاند به ناچار دوباره در جهت مخالف وارد جنگ میشود. چنین چیزی نتیجه سیاست مانرهایم است. این دوراندیشی مارشالی است که روی شیب لغزان سیاست حرکت میکند.
رومانی نیز یکسره در سراشیبی آشفتگی است و فکر نمیکنم که فنلاند هم راهگریزی از سرنوشت رومانی داشته باشد. در خواست شورویها حالا این است که باقیمانده رهبران مقاومت فنلاند تحویل داده شوند و آنها سخت به دنبال پیدا کردن ریتی هستند.
هر آنچه که پیشوا میگویند درست است
آب و هوای آلمان وحشتناک شده است – برف، باران، سرما و بوران. روز یکشنبه سعی میکنم اندکی استراحت کنم ولی طبع کارها باید انجام شود.
متأسفانه ظرف ۲۴ ساعت گذشته حملات بسیار شدید هوایی به خاک آلمان صورت گرفته است. دیگر نمیتوان این حملات را به صورت جزئی ثبت کرد. پرواز هواپیماهای امریکایی بر فراز خاک آلمان در عمل بدون هیچ مقاومتی انجام میشود و آنها شهر به شهر را نابود میکنند؛ خسارتهای وارده به تجهیزات نظامی بالقوه ما غیر قابل جبران است.
در مکالمهمان دوباره و دوباره برگشتیم سر بحث اولمان. کل تنگناهای ما در حوزه نظامی به دلیل برتری هوایی دشمن بوده است. مدتهاست که دیگر هماهنگی امور جنگی رایش عملی نیست. حمل ونقل و ارتباطات ضروری را دیگر در اختیار نداریم. نه تنها شهرهای ما بلکه صنایع ما نیز تا حدود زیادی نابود شدهاند. این وضعیت اثر بسیار عمیقی روی روحیه جنگی آلمان گذاشته است. مردم ایالتهای غربی مدت هاست که خواب راحت ندارند و بسیار عصبی، آشفته و تندخو شدهاند. با انگشتان یک دست میتوان پیامدهای آن را محاسبه کرد. به طور خلاصه اوضاع کمابیش قابل تحمل نیست و باید نهایت کوشش خود را به کار ببندیم تا یک پیروزی، حتی اگر شده یک پیروزی ناچیز، در برخی مناطق نظامی به دست بیاوریم و به این ترتیب مردم دوباره روحیه خواهند گرفت.
در صحبتم با پیشوا باز بحثفرسایشی جنگ هوایی به میان آمد. پیشوا به تازگی مکالمهای با سرهنگ بومباخ داشتند که درباره جنگندههای جدید به ایشان اطلاعات دادهاند. ایشان فوق العاده به این جنگندهها امید بستهاند. حتی از این جنگندهها به عنوان وسیله تعیین سرنوشت آلمان نام میبرند. پیشوا تصور میکنند که با این هواپیماها شاید حداقل به صورت دفاعی بتوانیم بر برتری هوایی دشمن فائق بیایم. منتهی، حتی ایشان هم اشاره کردهاند که امیدوارند برای چنین کاری دیر نشده باشد. اگر کار از کار نگذشته باشد هنوز فرصتی باقی مانده است.
هر چیزی که پیشوا درباره لوفت وافه میگویند کیفرخواست بلند بالایی علیه گورینگ است. معهذا ایشان نمیتوانند خود را متقاعد کنند که شخصا درباره گورینگ تصمیم بگیرند. لذا غرولندهای ایشان کاملا ناراضیکننده است چون به هیچ اقدامی منجر نمیشود. من با صراحت هرچه تمامتر با ایشان حرف زدم. مردم در جریان نیستند که پیشوا چه نظری درباره لوفت وافه دارند. بنابراین شکایتهای ایشان از لوفت وافه هیچ ارزش روانی ندارد. ولی پیشوا به خاطر دیدگاهشان نادم نیستند. در این زمینه هیچ توفیقی با ایشان به دست نیاوردم. ایشان تا این لحظه دلبسته گورینگ هستند، اگرچه انتقادهایشان از او در مقام انسان و از کارش، تندوتیزتر از بقیه مواردی بوده است که تاکنون از ایشان در ارتباط با سایر افراد زیر دستشان شنیدهام. انتقادهای پیشوا با عبارتهای غلاظ و شدادی صورت میگیرد ولی همان طور که گفتم، تا به حال، هیچ نتیجهای نداشته است.
به پیشوا یادآور شدم که فردریک کبیر در چنین شرایطی چگونه عمل میکردند، چطور با آگوست ویلهلم، برادرشان و جانشین سلطنت پروس، وقتی که ارتش خود را از زیتائو در وضعیتی نابسامان باز گرداند برخورد کردند. به عنوان نمونه، حتی این مثال هم اثری روی پیشوا نداشت. ایشان میگویند که شرایط جنگهای هفت ساله از آنچه که امروز میگذرد متفاوت بود و ایشان در این مرحله از جنگ نمیتوانند دست به پاکسازی پرسنل بزنند. ضمن اینکه، هیچ کسی را ندارند که بتوانند جایگزین گورینگ کند. این اصلا صحت ندارد. ما دست کم شماری آدم داریم که قطعا میتوانند بهتر از آنچه که گورینگ امروزه انجام میدهد کار کنند.
پیشوا سپس به قضیه شوم شکار گاومیش از سوی گورینگ به نفع آوارگان اشاره کردند.
این اقدام گند کاری زیادی بالا آورده و باعث سرافکندگی بیشتر گورینگ شده است. حتی این قضیه هم باعث نشد که تغییری در وضعیت او به وجود آید. بیش از این لازم به گفتن نیست که پیشوا درباره گورینگ به عنوان یک انسان چطور فکر میکنند. او به تازگی با در اختیار گرفتن دو واگن ویژه قطار، برای دیدن همسرش به او برسالزبورگ رفته بود. واقعه هولناک است وقتی آدم میبیند مردی که مسئول نیروی هوایی آلمان است، برای خودش وقت پیدا میکند که به امور شخصیاش بپردازد. پیشوا شدید منتقدگریتسباخ، مشاور شخصی گورینگ هستند که به گفته ایشان، از هر نوع سلامت روانی به دور است؛ ایشان به همان نسبت منتقد او ندارزا”، پزشک گورینگ، هستند که به نوعی جلف و ژیگولو است. خودم شخصا تحمل اینکه چنین آدمی پنج دقیقه در اطرافم باشد را هم ندارم.
هر آنچه که پیشوا میگویند درست است. فقط اینکه باز باید تأکید کرد که این حرفها هیچ اثری ندارد چون تاکنون هیچ عواقبی نداشته است.
پیشوا بیش از همه به خاطر صحبت با بومباخ، کیفور بودند. ایشان امید زیادی به جنگندههای جدید بستهاند. این ماه ۵۰۰ فروند جنگنده تولید خواهد شد و ماه آینده هزار فروند. کارگران زیادی مشغول آمادهسازی باندهای پرواز هستند. پیشوا ناچارند که همه این موارد را شخصا هدایت کنند چون گورینگ دیگر توجهی به این امور ندارد. فکر و ذکر پیشوا مرتبا دور این موضوع میچرخد که نکند این هواپیماها آن قدر دیر وارد معرکه شوند که نتوانند اثرگذار باشند. دشمن ثابت کرده که در زمینه جنگ هوایی کاملا بیرحم است. دشمن تمام سرمایهاش را به میدان آورده است ابایی هم ندارد که چقدر در زمینه تجهیزات متحمل خسارت میشود چون از پس آن بر میآید. اثر جنگ هوایی نه تنها روی غیرنظامیان بلکه روی افراد لوفت وافه نیز مشهود است. غفلت، که گورینگ را باید مسبب آن دانست، بیش از همه به مردان خود او آسیب وارد میکند.
همه مشکلات زیر سر گورینگ است!
هر آنچه که پیشوا در این زمینه مطرح میکنند پیشتر بر من معلوم بود. این حرفها شکایتهای موجهی هستند که پایان همیشگیاش این است که گورینگ فردی کاملا نامناسب و ناتوان است ولی جایگزینی برای او پیدا نمیشود، و حتی اگر جایگزینی باشد، نمیتوان او را نامزد کرد. من دونیتس را پیشنهاد کردم که جانشین گورینگ شود، ولی پیشوا فکر میکنند که دونیتس کارهای زیادی باید در رابطه با زیردریاییها انجام دهد و نمیتوان مسئولیت لوفت وافه را همزمان به او سپرد.
نمونههای مشخصی از ریخت و پاشهای بیحدوحسابی که در لوفت وافه صورت میگیرد را به پیشوا ارائه دادم. در نتیجه این ریخت و پاشها خلبانان جنگی ما نازپرورده بار آمدهاند. بیشتر به فکر ش کم خودشان هستند تا وقت گذاشتن روی تمرینات، و چون زندگی خوبی دارند، بزدل و بیمصرف بار آمدهاند. پیشوا معتقدند که خلبانان هواپیماهای جدید جنگی ما مناسب ترند چون بیشتر از قوای ما با دشمن درگیر خواهند شد. پیشوا این را دلیلی بر حقانیتشان میدانند که افرادی مثل بومباخ که تا به حال از منتقدان سرسخت استراتژی لوفت وافه بودند، اکنون امید زیادی به جنگندههای جدید بستهاند. یکی از ویژگیهای خوب جنگندههای جدید این است که به سوخت با درجه خلوص بالا نیاز ندارند بلکه عملا میتوانند با آب زیپو هم پرواز کنند. در نتیجه خیلی زود میتوانیم بر مشکل سوخت فائق بیایم. منطق خاص تحولات فنی نیروی هوایی دیکته میکند که سرعت هواپیماهای بنزین سوز بیش از این قابل افزایش نیست ولی اینکه نسل جدید جنگندهها قادرند به سرعت ۲۰۰ کیلومتر بر سند عالی است.
پیشوا بسیار خشمگین هستند از اینکه جنگندههای ما اکنون هوای خوب را بهانهای کردهاند برای ناکامی در پرواز. آنها برای اینکه از عملیات علیه دشمن فرار کنند همیشه بهانهای دارند. دلیلش این است که کل نیروی هوایی فاسد است و دلیل فسادش هم این است که فرماندهاش فاسد است.
در درونم غوغایی برپاست وقتی میبینم که به رغم همه ادله و بحثهای خوب، ممکن نیست پیشوا را متقاعد کرد که در نیروی هوایی تغییراتی انجام دهد. اما چه کاری از دستم بر میآید؟ کار زیادی نمیتوانم بکنم جز اینکه به صورت خستگی ناپذیر از پیشوا بخواهم و توجه ایشان را به انتقادهایم جلب کنم. وجدانم بسیار معذب است. مثل روز روشن است که لوفت وافه تحت فرماندهی گورینگ هرگز نمیتواند دوباره احیاء شود. همزمان برایم مسجل است که اگر قرار است لوفت وافه به همین ترتیب پیش برود باعث از دست رفتن جنگ و نابودی ملت آلمان خواهد شد. خوب میدانم که نمیتوان از جبهههای جنگ دفاع کرد مگر اینکه آسمان را پاکسازی کنیم.
پیشوا فوق العاده از تبلیغات ضد بلشویکی که به راه انداختهایم مشعوف شدهاند. این تبلیغات همین حالا اثر خود را روی قوای ما در جبهه شرق گذاشته و آنها را نسبتا در وضعیت خوبی قرار داده است.