فیلم بیلیاردباز با بازی پل نیومن – معرفی، بررسی و تحلیل – The Hustler 1961

جواد طوسی: ما چاقو تو تنش فرو کردیم برت… دوستش داشتم برت اما با بیلیارد عوضش کردم. ای بابا اینا برای تو معنی نداره، چون برای هیچ چی ارزش قائل نیستی، به جز بردن. تو نمی‌دونی بردن یعنی چی، تو فقط بازنده‌ای… قیمت زیادیه برت. اگر فهمیده بودم نمی‌مرد، سارا نمی‌مرد. تازه هیچکدام از این حرفا ارزش نداره برت. سارا زندگی کرد و مرد. به نظر من بهتره به آدمات بگی منو بکشن، چون اگه منو بزنن، دوباره تمام تیکه‌هامو جمع می‌کنم و بعد خدا می‌دونه برت بر می‌گردم اینجا اول از همه تو رو می‌کشم.

تک گفتار انتهایی ادی خطای به برت گوردون

اگر تنها همین فیلم «بیلیاردباز» (رابرت راسن/1961) در کارنامه بازیگری «پل‌نیومن» ثبت می‌شد، کافی بود تا نقشی ماندگار از او در ذهنمان به جا بماند. جملات بالا را یک بار در ذهنمان مرور کنیم و بازی پراوج و فرود پل نیومن در حین ادا کردنشان را در فصل پایانی به یاد بیاوریم تا به توانایی‌های او ایمان بیاوریم. بغض به موقع، احساس گناه به موقع، عصیان و به سیم آخر زدن به موقع و حسرت خوردن برای عشقی از دست رفته…

نقش خوب نوشته شده «ادی خوش‌دست»، یک فرصت طلایی است که نصیب هر بازیگری نمی‌شود.

بازی درخشان پل‌نیومن در «بیلیاردباز» ترکیبی از لودگی و بی‌ریشگی برگرفته از قشر لمپن‌منش و تقدیرگرایی و عصیانی است که آشنایی و بُر خوردن ادبی با سارا می‌تواند زمینه سازش باشد. ما پیش‌درآمدهای این تقدیر محترم ادی را در همان ابتدای فیلم می‌بینیم. اولین اُدال ادی با همه افه‌گیری خوبش وارد «لوز» نمی‌شود.

یا ادی از چارلی که برایش حریف جور می‌کند می‌خواهد که با او یک پارت بیلیارد بازی کند. چارلی در پاسخ به این تقاضای ادی با لحن کنایه‌آمیزی می‌گوید: «برات گرون تموم میشه». یا توجه کنیم به شروع بعد از فصل عنوان‌بندی که آن کارگر سیاهپوست باشگاه بیلیارد که پایش می‌لنگد پرده کرکره را بالا می‌کشد. چالی در بدو ورودشان به باشگاه به ادی می‌گوید: «چه ساکته. » ادی با شوخ‌طبعی خاصی جوابش را اینطور می‌دهد: «آره مثل کلیساست. » اما «چارلی» با نوعی آینده‌نگری هم‌سنخ تقدیر «ادی»، چنین تصویری از محیط باشگاه ارائه می‌دهد: به نظر من که شبیه قبرستونه. «این میزها هم درست مثل تخته‌های مرده‌شورخونه می‌مونه. »

از اینجا به بعد وارد دنیای خاکستری و پرکنتراست «ادی فلسن» می‌شویم که آینده‌ای از غرور و استیصال، رجزخوانی و یکدنگی و شکست و… است. او بلافاصله بعد از جمله دوستش چارلی با آن چهره متبسم و حالات تیپیکش که سیگاری به گوشه لب دارد می‌گوید: «ولی من از اینجا زنده میرم بیرون چارلی» او در حالی که خودش شار را داخل لوز می‌اندازد ادامه می‌دهد: «کی می‌تونه منو شکست بده چارلی؟ » اما این لبخند ظاهری ادی دیری نمی‌پاید و وقتی «بشکه می‌نه‌سوتا» از کارگر سیاهپوست باشگاه می‌خواهد شارها را بچیند، ما در نگاه ادی نشانه‌هایی از دلواپسی و نگرانی را می‌بینیم.

عبور ادی از مقابل کارگر سیاهپوست لنگ و نگاه آن دو به هم، این وضعیت نامطمئن را تشدید می‌کند. در اینجا جنس بازی پل‌نیومن، ترکیبی از تیپ و شخصیت می‌شود. او با لبخندی ظاهری سعی می‌کند نگرانی‌اش را پنهان سازد و با گفتن «شار بهت نمی‌دم» (خطاب به بشکه)، برای خودش اعتماد به نفس کسب کند. با افتادن شار مورد نظر بشکه در داخل «لوز»، ادی گویا تازه سر ذوق می‌آید و شروع به رجزخوانی می‌کند: «به دلم افتاده پیرمرد از حالا نوبت منه، توز ووگل به چپ». دوربین به ادی نزدیک می‌شود تا ما شاهد همان نوقع نگاه مصممانه‌اش باشیم و با ادامه رجزخوانی او همراه شویم: «خیلی به این بازی فکر کرده بودم پیرمرد، تو راه که می‌اومدم همه‌اش فکر تو می‌کردم. »

حالا دوربین کاملاً با ادی همراهی و هم‌آوایی دارد تا آن نمای معروف از خم شدنش روی میز بیلیارد و نشانه گرفتن برای یکی از شارها شکل بگیرد. حالت نگاه ادی به شار مورد نظرش به‌گونه‌ای است که انگار تقدیرش را نشانه رفته است. اما او با تکمیل رجزخوانی‌اش، اصرار بر فاصله گرفتن از تقدیر محتومش دارد: «دیگه این میز مال منه، من حاکمشم».

ظاهراً رابرت راسن نمی‌خواهد آب خوش از گلوی این ضدقهرمان غریزی‌اش پایین برود و در این طی طریق، او را در معرض همه گونه آزمون و تنبیه و قصاصی قرار می‌دهد. قاعدتاً این به قابلیت‌های یک بازیگر بستگی دارد تا بتواند به فاصله کوتاهی بعد از این کرکری‌خواندن‌ها و برنده شدن مقطعی، شکست و استیصال را در وجود و چهره‌اش نشان دهد.

توجه کنیم به آن مکث‌های دوربین روی چهره خسته و به‌هم‌ریخته ادی بعد از باختش به بشکه در ادامه بازی. او حتی در اینجا نیز در اوج درماندگی باز نمی‌خواهد کوتاه بیاید و می‌گوید: «بازی وقتی تمومه که بشکه بگه». یا در حین شار زدن، متوجه برت گوردون (جرج. سی. اسکات) می‌شود و با این بهانه که او باعث بدشانسی‌اش شده، می‌گوید: آهای آقا! ممکنه از اونجا بلند شی. الان چند ساعته اونجا نشستی، منو ناراحت می‌کنی. »

در ادامه می‌بینیم که ادی با «برت گوردون» (تصویری از همین تقدیر ناگزیرش)، نوعی بازی کودکانه و «قایم باشک» دارد. او در نقطه مقابل، شمایل‌های واقع‌بینانه‌ای چون بشکه و سارا را جدی نمی‌گیرد و آن‌ها را پس می‌زند. در جایی بشکه به او می‌گوید «بازی تمومه ادی». اما ادی با لجاجت نمی‌خواهد طعم شکست را پذیرا باشد و تنها دویست دلاری باقی مانده برایش را به سوی بشکه دراز می‌کند و با درماندگی فریاد می‌زند: «بشکه بیا، آی بشکه».

سکندری خوردن ادی کنار میز بیلیارد، یکی از همان مجازات‌های تدارک‌دیده‌شده از سوی رابرت راسن نگاه کنیم به حضور مقتدرانه بشکه در آن نمای رو به پایین در جلوی قاب و وضعیت شکست‌خورده ادی را در میانه قاب و خروج برت گوردون و بشکه و بقیه شرط‌بندها از داخل کادر و فید شدن تصویر همراه با بسته شدن درِ باشگاه.

در برخورد و آشنایی بعدی ادی با سارا نیز شاهد جلوه‌های دیگری از یک بازی پیچیده و به‌شدت تأثیرگذار هستیم. ادی در جای‌جای هم‌نشینی و همکلامی‌اش با سارا، نیاز و تمنای غریزی خود و نابلدی‌اش در ابراز عشق را به راحتی نشان می‌دهد.

مواجهه میان ادی و برت گوردون، جدا از نمایش توانایی‌های دو بازیگر، بیانگر بضاعت و ظرفیت‌های واقعی ادی است. برت با عنوان کردن «شخصیت بشکه» و «استعداد ادی»، هم او را تحقیر می‌کند و هم سر ذوق می‌آورد و ادی با سادگی کودکانه‌ای، با این قواعد بازی برت گوردون کنار می‌آید. وقتی برت در موضعی مقتدرانه شخصیت بشکه را به رخ می‌کشد، ادی به او می‌گوید: «حالا می‌گی چی کار کنم. بیفتم رو پاها تو تنظیم کنم یا برم خونه؟ »

برت گوردون: به خودت مربوطه.

ادی: پس می‌مونم، می‌مونم اینقدر بازی می‌کنم تا نوبت بشکه بشه، شاید تا اون موقع یه شخصیتی پیدا کنم (همراه با خندیدن متظاهرانه و پک زدن به سیگارش).

برت گوردون: به شرطی که تا اون موقع از پیری نمی‌ری… ادی تو بازنده به دنیا اومدی

ادی: پس چرا حمایتم می‌کنی؟

برت گوردون: من پول دارم ولی ماجراجویم، توام ماجراجویی… تازه گفتم که تو استعداد داری.

ادی در نمایش بی‌نظیر این ضعف و تناقض شخصیتی، نهایتاً با چنین بیان صادقانه و کنایه‌آمیزی تصویر عینی و تراژیک خودش را به رخ می‌کشد: «تو حق داشتی برت، فقط کافیه آدم استعداد داشته باشد. باید شخصیتم داشته باشد، آره حالا شخصیت پیدا کردم، تو یه اتاق هتل در روی بیل (محل خودکشی سارا). »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا