سریال سرزمین مادری Homeland (هوملند) – نقد، بررسی و خلاصه داستان

کارگردانان: مایکل گوئستا، کلارک جانسن، جفری ناچمانف

بازیگران: کلر دینز (کری متیسون)، دمیان لوئیس (گروهبان دریایی نیکلاس برودی)، مورنا باکارین (جسیکا برودی)، دیوید هیروود (دیوید استز)، دیه گو کلاتنهوف (مایک فِیبر)، جکسون پیس (کریس برودی)، مورگان سیلور (دانا برادی)، مندی پتینکین (سال برانسن)

خلاصه داستان سریال سرزمین مادری HOMELAND

شخصی به نام حسن به جرم انفجار بمب در بازار رمادی در عراق در آستانه اعدام قرار دارد. یکی از اعضای یک گروه تروریستی خطرناک به ریاست فردی به نام ابونظیر که می‌گوید اطلاعات مهمی درباره یک حمله قطعی به آمریکا در اختیار دارد. زنی به نام کری متیسون، که از مامورین سی. آی. ای است، سعی در لغو حکم اعدام حسن دارد تا از این طریق اطلاعات او را به دست بیاورد. کری موفق به انجام این کار نمی‌شود. اما در آخرین لحظه با تضمین امنیت خانواده حسن، اطلاعاتی را از او می‌گیرد. اطلاعاتی که حسن در گوش کری می‌گوید.

ده ماه بعد، در عملیاتی در عراق، یک تفنگدار نیروی دریایی به نام گروهبان نیکلاس برودی در اتاقکی مخفی پیدا می‌شود. کسی که در سال 2003 مفقود شده و تا امروز همه فکر می‌کردند او مرده است. در حالی که او در اسارت گروه ابونظیر بوده است. پیدا شدن او، موفقیتی فوق العاده برای ارتش آمریکا به نظر می‌رسد. اما به نظر کری متیسون این گونه نیست. حسن در زندان به او گفته بود که یک آمریکایی اسیر شده در عراق، به زودی به کشورش بازخواهد گشت. با توجه به این اطلاعات کری اعتقاد دارد که برودی احتمالاً جاسوس ابونظیر است و برای این به آمریکا فرستاده شده تا در حمله ابونظیر به آمریکا با او همکاری کند. این در حالی است که کری نه تنها مدرک کافی برای اثبات حرف‌اش ندارد، بلکه خودش هم به خاطر رشوه دادن به نگهبان زندان برای ملاقات با حسن، آدم خوشنامی نیست. ضمن این که او از لحاظ روحی هم دچار مشکلاتی است که البته برای حفظ شغل‌اش، به جز خواهش با شخص دیگری مطرح نکرده است.

کری در ابتدا سعی می‌کند نظر سال برانسن که مافوق و تعلیم دهنده کری به شمار می‌رود را برای اقدامات قانونی جهت زیر نظر گرفتن فعالیت‌های نیکلاس برودی جلب کند. اما وقتی در این کار ناتوان می‌ماند، به طور غیرقانونی در خانه برودی دوربین و میکروفن کار می‌گذارد تا بتواند مدارکی دال بر همکاری برودی و ابونظیر پیدا کند. وقتی ساول این ماجرا را می‌فهمد، کری حتی در آستانه از دست دادن کارش هم قرار می‌گیرد. اما سرانجام موفق می‌شود ساول را به این ماجرا مشکوک کند. در نتیجه ساول یک مجوز موقت چهار هفته‌ای برای این کار می‌گیرد. از سوی دیگر، نویسندگان مجموعه، داستان خانواده برودی را هم به طور موازی پیش می‌برند. نیکلاس برودی نزد همسرش جسیکا و دو فرزندش، دانا و کریس، برگشته و به نظر می‌رسد روزهای خوش گذشته در حال بازگشت هستند. اما مشکلاتی وجود دارد. نیکلاس هنوز از اختلالات روانی ناشی از 8 سال اسارت و شکنجه در عراق رنج می‌برد و جسیکا هم در حالی که فکر می‌کرد همسرش را برای همیشه از دست داده، با مایک فیبر، همرزم نیکلاس در عراق، رابطه برقرار کرده است. نکته‌ای که دانا می‌داند و باعث تیرگی روابط مادر و دختر شده است. بنابراین بازگشت غافلگیر کننده نیکلاس، خیلی چیزها را به هم می‌ریزد.


چگونه می‌توان از دل ایده‌ها و مضامین بارها تکرار شده، تعلیق و هیجان فراوانی آفرید؟ یکی از راه‌های پاسخ به این سوال، تماشای مجموعه میهن است! داستان مبارزه با تروریسم و تلاش برای جلوگیری از حمله به آمریکا یکی از تکرار شده‌ترین مضامین این سال‌های سینما و تلویزیون آمریکا بوده است. اما میهن با استفاده از چند عامل به یک نمونه شاخص تبدیل می‌شود. نکته اول این است که این بار هر چند نبرد اصلی میان یک نیروی آمریکایی با یک قدرت تروریست خارجی است، اما یکی از مهم‌ترین مظنون‌های ماجرا، یک گروهبان ارتش آمریکا است. به خصوص این که به نظر می‌رسد شباهت‌هایی میان کری متیسون و نیکلاس برودی وجود دارد. هر دو خاطرات تلخی از گذشته به همراه دارند، هر دو از اختلالات روحی رنج می‌برند و هر دو زندگی شخصی آشفته و آینده نامشخصی دارند.

ضمن این که دست اندرکاران میهن، برای ایجاد تعلیق از شیوه‌ای استفاده می‌کنند که توسط آلفرد هیچکاک در سینما تثبیت شد. هیچکاک زمانی به این اشاره کرده بود که اگر در سکانسی دو نفر سر یک میز در حال صحبت کردن بودند و بمبی زیر میز کار گذاشته شده بود، بهتر است فیلمساز همان اول بمب را زیر میز نشان داده و سپس وقوع انفجار را به تعویق بیندازد تا این که صرفاً انفجار ناگهانی را نشان دهد. در حالت دوم، صرفاً یک شوک لحظه‌ای به تماشاگر وارد می‌شود. در حالی که تعلیق منتقل شده از نمایش بمب زیر میز، عمیق‌تر و طولانی مدت‌تر است. این روش همیشگی هیچکاک در انتقال اطلاعات به تماشاگر بود. او همیشه طوری داستان فیلم‌اش را روایت می‌کرد که تماشاگر در هر لحظه از فیلم، از هر کدام از شخصیت‌ها بیشتر بداند، اما اطلاعات‌اش از دانسته‌های خالق فیلم کمتر باشد. این، دقیقاً شیوه‌ای است که در مجموعه میهن هم مشاهده می‌کنیم. به خصوص در مورد نیکلاس برودی، نویسندگان مجموعه از این شیوه استفاده می‌کنند. به عنوان مثال تماشاگر خیلی زودتر از شخصیت‌های فیلم از مسلمان بودن نیکلاس مطلع می‌شود و همچنین فلاش بک‌هایی که در ذهن نیکلاس می‌گذرند و فقط تماشاگر از آنها آگاهی دارد، باعث می‌شوند تا بیننده خیلی از مسائل را زودتر از شخصیت‌های دیگر بفهمد.

تلاش فراوان کری در نظارت فعالیت‌های نیکلاس، عاملی است که باعث به هم ریختن زندگی خود او هم می‌شود. از این نظر، عجیب نیست که وطن می‌تواند یادآور فیلم مکالمه، شاهکار فرانسیس فورد کاپولا هم باشد. آنجا با مردی رو به رو بودیم که زندگی‌اش با استراق سمع صحبت‌های یک زوج جوان به هم می‌ریزد و اینجا یک مامور سی. آی. ای با زیر نظر گرفتن مخفیانه زندگی یک گروهبان سابق ارتش آمریکا، اوضاع زندگی خودش را به هم می‌ریزد. نیچه چه درست گفته بود که: «اگر دیری در مغاکی چشم بدوزی، آن مغاک نیز در تو چشم خواهد دوخت»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]