فیلم غول آهنین – خلاصه داستان، نقد و بررسی – The Iron Giant (1999)

سال تولید : ۱۹۹۹
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : دس مکاناف و آلیسن آباته
کارگردان : براد برد
فیلمنامهنویس : تد مکانلیز، بر مبنای داستان برد از کتابی نوشتهٔ تد هیوز
آهنگساز(موسیقی متن) : مایکل کیمن
نوع فیلم : رنگی، ۸۷ دقیقه، نقاشی متحرک
صدا : جنیفر انیستن، هاری کانیک جونیر، وین دیزل، جیمز گامن، کلوریس لیچمن، کریستوفر مکدانلد، ایلی ماریینتال
سال ۱۹۵۷. پسری نه ساله و خیالباف به نام ̎هوگارت̎ (ماریینتال) تصور میکند از یکسو بیگانگانی مهاجم از سیارهای دیگر به زمین آمدهاند و از سوی دیگر با مأموران کمونیست وارد جنگ میشود. او روزی از یک ماهیگیر محلی میشنود ̎روبوتی̎ (دیزل) غولپیکر از آسمان به دریاچهای در همان نزدیکی محل زندگیشان افتاده است. مادر ̎هوگارت̎، ̎آنی̎ (انیستن) این قصه را باور نمیکند. اما ̎هوگارت̎ بهدنبال یافتن روبوت میرود و آن را از آب بیرون میکشد.
̎دین̎ (کانیک جونیر)، دوست ̎هوگارت̎، هنرمندی عزلتگزین در گورستان اتومبیلهای اسقاطی، پیشنهاد میدهد که روبوت را مخفی کنند. از سوی دیگر، ̎کنت منسلی̎ (مک دانلد)، مأمور دولت، که پی برده مهاجمی ناشناس به آن محل آمده، تلاش میکند او را بیابد. اما ̎روبوت̎ که علاقهٔ فراوانی به خوردن آهن دارد و حرف زدن را هم یاد گرفته، مهربانتر از این حرفهاست و حتی ̎هوگارت̎ قصد دارد راه و رسم زندگی آدمها را به او یاد بدهد…
یکی از جذابترین نمونههای رابطهٔ بچهٔ آدم با موجود بیگانه در این نقاشی متحرک از نظر تجاری شکستخوردهٔ برادران وارنر یافتنی است. الگوی قصد ئیتی… (استیون اسپیلبرگ، ۱۹۸۲) را به یاد میآورد (شاید بیش از حد). خود ̎غول آهنی̎ طراحی ساده اما دلنشینی دارد. توفیق طراحان در این است که کلهٔ بیحالت و انعطاف و فرم فکهای ̎غول̎ به راحتی حسی دوستانه را القا میکند و تا مدت قابل ملاحظهای از فیلم، هنوز لو نرفته است که در پس این تصویر کودکانه و مسبوق به سابقهٔ آشنا از آدم آهنی، تکنولوژی رعبآوری مشغول کار است. فیلم از نوستالژی برای تب افسانه ـ علمی انگ آمریکای دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ الهام میگیرد و از لحاظ نقاشی و کیفیتهای گرافیکی نیز بازگشتی به مد داستانهای مصور و نقاشی متحرکهای آن دوره است.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
گوئی که با بازسازی وفادارانهٔ یک فضا و دورهٔ نقاشی متحرک روبهرو هستیم. تصویر خبیثها ـ که در اینجا نمایندگان دولت و ارتش در این رده قرار میگیرند ـ فرصت طرح کاریکاتور مناسبی از هراسهای ̎جنگ سرد̎ را فراهم میآورد. اما برگ برندهٔ فیلم ـ به لطف فیلمنامهٔ خوب و گفتوگوهای پرکنایه و شوخیهای بامزه (عمدتاً حول تلاش پسرک برای استتار غول آهنی یا قطعهای از بدنش و نیز فرآیند تعلیم و تربیت ̎غول̎) ـ این است که رابطهٔ پسر ساکن شهر کوچک و آرام و آدم آهنی از ناکجا آمده (که اغلب نمیتوان راهی به مخیلهٔ آن باز کرد!) از گزند احساساتیگری در امان میماند (سهم اجتناب از ترانههای معمول فیلمهای والتدیزنی را هم نباید نادیده گرفت). حتی پایان فیلم هم، دعوتی علیه خشونت و سلاحهای هستهای، موعظهگرانه جلوه نمیکند. چرا که یک فکر شبهنابودگر (جیمز کامرون، ۱۹۸۴) پرورشیافته در طول فیلم را به اوج میرساند: غول که در واقع یک زرادخانهٔ عظیم است باید میان خشونت و عدم خشونت دست به انتخاب بزند و سرانجام اینجا مفهوم فداکاری را درک و تجربه میکند.
دو تکهٔ شیرین فیلم: ۱) آدم آهنی باشد آهن و فلز بخورد. در گورستان اتومبیل اسقاطی، او کاری میکند تا هنرمند عزلتگزین در مورد تفاوت میان دستساختههای خود و قراضههای له و لورده به تردید بیفتد. ۲) گذراندن یک روز کنار دریاچه با آدم آهنی که ضمناً دلش میخواهد پرش به درون آب را هم یاد بگیرد.