لیا: یک داستانِ موسی گونه
نوزادی که در میان جمعیت افغانها و از روی سیمهای خاردار فرودگاه کابل نجات یافت اکنون در کنار والدینش در آمریکا مستقر شده است.
نوزاد خبر ساز فرودگاه کابل که در زمان هجوم افغانها به فرودگاه تنها ۱۶ روز داشت، اکنون در فینیکس آمریکا زندگی میکند.
مهاجران افغان، حمید و سادیا والدین او، در حال حاضر در ایالت آریزونا مستقر شدهاند و با دختر ۸ هفتهای خود، لیا، زندگی میکنند.
جهان عبور این نوزاد تازه متولد شده را از میان دیوارهای پوشیده شده با سیم خاردار مشاهده کرد.
حمید، پدر لیا، که نام کامل وی فاش نشده گفت هنگامی که داخل فرودگاه بینالمللی حامد کرزی همسر و نوزادش را در بین جمعیت دید، از دریانوردان درخواست کرد که نوزاد او را نجات دهند.
وی به عنوان مترجم برای کمک به تفنگداران آمریکایی در عملیات تخلیه مشغول به کار بود که دخترش متولد شد و به دلیل وضعیت فرودگاه نتوانسته بود او را ملاقات کند؛ او پیش از آن نیز ۵ سال به عنوان مترجم همکار ارتش آمریکا بوده است.
حمید که نگران همکاری خود با آمریکاییها بوده از همسرش خواست که به همراه نوزادشان به فرودگاه بیاید تا از گزند طالبان در امان بمانند.
در ایستگاههای بازرسی پول نقد و مدارک هویتی سادیا به سرقت رفت و به سختی خود را به فرودگاه، جایی که همسرش در انتظار آنها بود، رساند. حمید که منتظر آنها بود سادیا را در میان جمعیت دید.
وی گفت: «میدانستم که او هرگز از پس عبور از میان این جمعیت بر نمیآید و ممکن است کشته یا به شدت مجروح شود. »
حمید که ناامید شده بود از یک تفنگدار ایستاده در امتداد حصار درخواست کرد تا به فرزندش کمک کند. تفنگدار از احتمال آسیب دیدن نوزاد گفت اما حمید ترجیح میداد دخترش آسیب ببیند تا بمیرد.
تفنگدار آمریکایی با کمک پدر لیا توانست او را از روی مانع بلند کنند و در آن لحظه بود که حمید برای اولین بار دخترش را در آغوش گرفت. پدر بعد از آن که لیا را به قسمت امن فرودگاه منتقل کرد به دنبال همسرش رفت که او هم در میان جمعیت و خستگی ناشی از این تقلا آسیب دیده بود.
این خانواده نسبت به وضعیت سایر هموطنان خود که از چنین فرصتی برای خروج از کشور برخوردار نبودند اظهار ناراحتی کردند.
اکنون همسر و دختر حمید فاقد مدارک هویتی هستند و نیاز به مراقبتهای پزشکی دارند. برای این خانواده تاکنون حدود ۱۲هزار دلار کمک مردمی جمعآوری شده است.
در قرآن، فراوانترین روایت از داستان زندگی حضرت موسی است. راستش این تصویر از ابتدای درگیریهای افغانستان و سپردن نوزادی به سرباز آمریکایی در حال ترک خاک آنجا، مرا با بغض فراوان به یاد آیات ۳۸ و ۳۹ سوره طه انداخت: «آنگاه که به مادرت، آنچه را که باید، وحی کردیم: او را در صندوقچهای بگذار و به دریایش افکن تا (رود نیل) او را به کرانه اندازد»
با خود گفتم به کدام ساحل امن میرسی موسای کوچک؟!
و حال خبر رسید که آن دختر ۸ روزه، در کنار والدین خودش، حمید و سادیا (سعدیه شاید) در آریزونا سکنی گزیدهاند. لیا حالا هشت هفته دارد و باز هم داستانش شبیه روایت دیگری، این بار از سوره قصص شده. آنجا که میریام، خواهر موسی به دنبال صندوقچه در آبافکنده میدود تا به قصر فرعون برسد و با احتیاط پیشنهاد میدهد دایهای برای این طفل که پستان هیچ زنی را به دهان نمیگیرد، سراغ دارد و نهایتا آیه ۱۳ سوره قصص: «فَرَدَدْناه إلی أُمّه کَی تَقَرَّ عَینها و لا تحزَنَ و لِتَعلم أنّ وعْدَ اللهِ حقٌّ… پس او را به مادرش بازگرداندیم، تا چشمش (به فرزندش) روشن شود و بداند که وعدهی خدا، راست است…»
کدامیک از ما، دانا به آیندهایم؟ ! چه معلوم؟ ! شاید این لیا که چنین از آشوب افغانستان درست به آمریکایی که زایندهی درد طالبان بود، گریخته و حتی خودش هم داستان شگفتانگیزش را نمیداند، روزی موسای بنیاسرائیل خود شود و قوم خود را از تاریکی اندوه برهاند. فیالحال، هر خبر شادیآفرین، شعلهی امید کوچکی است برای افغانستان، و دلهای ما!