تحلیل مجموع رمانهای بنیاد آسیموف با دانش آمار و هوش مصنوعی و تبدیل آنها به یک اثر هنری دیجیتال
تصور ما از دانش این است که نمیتواند با برخی چیزها مانند هنر و ادبیات سطح بالا ادغام شوند. آخر نقد و تحلیل و بررسی کتاب و فیلم چه ربطی میتواند به دانش کامپیوتر داشته باشد.
اما این سالها پیشرفتهای زیاد و خلاقانهای در این مورد انجام شده و با چیزهایی مانند تحلیل دیتا و مدلها کامپیوتری تابلوهای نقاشی و آثار ادبی برجستهای مورد بررسی قرار گرفتهاند.
میلان جانوسوف، یک دانشمند تحلیل اطلاعات در دانشگاه دیتاپولیس و فلورا بورسی به تازگی کار حیرتانگیزی کردهاند و دانش دیتا و هنر دیجیتال را برای تحلیل مجموعه کتابهای بنیاد یا Foundation آسیموف استفاده کردهاند.
آنها مقالهای در این مورد منتشر کردهاند که در نشریه arXiv منتشر شده است.
هدف این بود که الگوهای پنهان اثر بنیاد شناسایی شود و بعد این الگوها به صورت عینی و یک هنر دیجیتال درآیند.
بورسی که همکار جانوسوف است، در زمینه هنر عکاسی دیجیتال هم آدم شاخصی است و در ایجاد تصاویر سوررئال از عکسها مهارت داشت. آثار او در نمایشگاههایی در اروپا و آمریکا و حتی در گالریهای معتبر لوور، پاریس و ساتچی در لندن به نمایش درآمده است.
جانوسوف اما به بخش تحلیل دیتا و اطلاعات آماری بنیاد آسیموف چسبید.
دست آخر آنها الگویی بسیار جالب از این اثر ایجاد کردند که در اینستاگرام خود گذاشتند و در ضمن به صورت NFT هم قابل فروش است. (ما که نیتوانیم بخریم دست کم کاش نسخه باکیفیت بالایی وجود داشته باشد که پرینت بگیرم و در اتاق مطالعهام بیاویزم!)
در گام اول آنها کتابهای بنیاد را بازخوانی کردند تا بهتر از آن سر دربیاورند و میزان ارتباط داستانهای گسسته آن را با هم درک کنند. آنها متوجه شدند که به راستی میتوان ادعا کرد که نیمی از اعتبار آسیموف را همین بنیاد ساخته است.
بعد کل متن اثر را که حدود 350 هزار کلمه بود با تکنیکهای کامپیوتری بررسی کردند. آنها سعی کردند به لحاظ آماری کلمات کلیدی مهم را از اثر بیرون بکشند و میزان تکرار این کلمات با مشخص کنند.
در این میان نامهایی که از دنیاها و سیارات کلیدی برده شده بود، خیلی مهم بود. حالا باید میزان اهمیت و ارتباط این دنیاها را با هم بررسی میکردند.
بنیاد اثری بزرگ است که داستان آن در گستره عظیمی از زمان رخ میدهد و ایجاد ارتباط بین داستانها کار سادهای نیست.
آنها باید مشخص میکردند که هر سیاره در چه داستانهای ذکر شده و تا چه حد اهمیت دارد. برای مثال در بنیاد ترانتور و ترمینوس نقش کلیدی داشتند.
محققین بعد به فکر افتادند که از نظر پیوستها عاطفی پیرامون داستانها هر سیاره هم اثر را بررسی کنند .بررسی این الگوها یا «کمان»های احساسی نخستین بار با ایده نویسنده مشهور آمریکایی کورت ونهگات در سال 1995، مطرح کرده بود.
چند سال پیش اندرو ریگان و همکارانش در دانشگاه ورمونت توانسته بودند، شش کمان احساسی متفاوت را که در طی فرایند روایت داستانها رخ میدهد، متمایز کنند. کمانهایی که افزایش صعود و سقوط پیوسته احساس، چرخه سقوط و سپس صعود، یا برعکسش یا تناوب احساسات را مشخص میکنند.
به زبان سادهتر دانشمندان میخواستند ببینند که الگوی غالب پیرامون هر دنیای بنیاد آسیموف چه الگویی دارد. آیا پیوسته غم را مطرح میکند یا صعود شادی یا امید را یا نوسان احساسات را!
آنها از الگورینم ردهبندی خوبشختیای استفاده کردند تا دنیاها را به این ترتیب بررسی کنند. مطابق این الگوریتم ترانتور پیوسته در حال سقوط بود. در عوض ترمینوس به آهستگی دنیای شادتری میشد.
دست آخر آنها نتایج کار را به صورت هنر دیجیتال درآوردند. یک شبکه بزرگ با 8 هزار نود. هر چقدر ارتباطات یک نود و دنیا بیشتر باشد، خطوط بیشتری به آن وصل هستند. همه این ارتباطات از لابلای جملات آسیموف بیرون کشیده شدهاند.
آنها اطلاعات آماری بیشتری هم به آن اضافه کردند و حتی یک ساندترک هم برای آن تصنیف کردند!
آسیموف در قالب داستانهایش و قوانین سهگانه روباتیک نقش انکارنشدنی در ایجاد ایده و انگیزه در پیشرفت روباتیک و حتی هوش مصنوعی دارد. بنابراین محققین برای تجلیل بیشتر از او یک با پلتفرم هوش مصنوعی، چند پاراگراف از مقاله خود را در مورد کارشان نوشتند!
دستاورد این تحقیق عجیب دو چیز است. یکی اینکه نشان میدهد دانش شبکه و تحلیل زبان طبیعی یا NLP چقدر پیشرفت کرده و میتواند برای فهم آثار ادبی و حتی فرهنگ مورد استفاده قرار بگیرد و چنین کارهایی زمینه را برای استفاده از هوش مصنوعی فناوری برای ایجاد متون حقوقی و تحقیقات علمی، باز میکند.
نتیجه بعدی این تحقیق این بود که لازم نیست برای تحلیل رایانهای یک اثر ادبی، اول آن را به زبان دیتا و اعداد فروکاست و بعد در گام بعد آن را به هنر دیجیتال تبدیل کرد. بلکه هر دو کار میتوانند در کنار هم انجام شوند.
منبع: techxplore