فیلم سردسته – نقد، تحلیل و خلاصه داستان – Alpha Dog 2006
کارگردان: نیک کاساویتس. بازیگرن: بروس ویلیس، شارون استون، جاستین تیمبرلیک، میل هیرش و آنتون یلچین. 117 دقیقه.
سردسته برای اولین بار در جشنواره فیلم ساندس سال 2006 به عنوان فیلم اختتامیه به نمایش درآمد. این فیلم براساس داستانِ زندگیِ واقعی جسی جیمز ساخته شده است. جسی جیمز قاچاقچی 20 سالهای بود که در اواخر دههٔ 1990 در «وست ولی» کالیفرنیا اقدام به ربودن و کشتن یک پسر بچهٔ پانزده ساله کرد. پروندهٔ این جنایت همچنان مفتوح است. وکلای جسی جیمز از سازندگان فیلم سردسته شکایت کردهاند زیرا به اعتقاد آنها این فیلم بر دادگاهِ موکلِ آنها تأثیر منفی خواهد گذاشت. البته سازندگان فیلم همهٔ اقدامات احتیاطی را کردهاند تا هیچ مشابهت صریحی میان حوادث فیلم و حوادث زندگی جسی جیمز وجود نداشته باشد. برای مثال همهٔ اسامی افراد و نیز اسامی مکانهای وقوع حوادث عوض شده است. با این حال، نشانههای روشنی وجود دارد که فیلم تصویرگرِ زندگیِ سیاه و تلخ جسی جیمز است.
جانی ترولاو (امیل هیرش)، جوان بیست سالهای است که مواد مخدر تأمین شده از سوی پدرش (بروس ویلیس) را پخش و توزیع میکند. جانی برای خودش یک امپراتوری کوچکی بر پا کرده و پول هنگفتی به جیب میزند. جانی دستیارانی به اسامی فرانکی (جاستین تیمبرلیک)، تیکو (فرناندو وگاس) و الویس (شان هاتسوی) دارد. جانی و گروهش به شکلی دیوانهوار عیاشی میکنند. در ادامهٔ ماجرا، جنی با یکی از مشتریهایش اختلاف پیدا میکند. این مشتری که جک مازورسکی (بن فوستر) نام دارد قادر به پرداخت بدهی خود به جانی نیست. کار اختلاف جانی و جک بالا میگیرد. جانی برای تحت فشار قرار دادنِ جک اقدام به ربودن زاک (آنتون یلچین) برادر 15 سالهٔ جک میکند.
زاک بچهٔ چشم و گوش بستهای است که تاکنون تحت کنترل خانوادهاش بوده است. او تقریباً بلافاصله با ربایندگان خود رفیق میشود و در پارتیها و عیاشیهای آنها مشتاقانه شرکت میکند. زاک همچون گوسفندی است در کُنام گرگها اما خودش میپندارد که اینجا دست کمی از بهشت ندارد. زاک با این که چند بار فرصت فرار پیدا میکند اما علاقهای به بازگشت به خانه ندارد. این در حالی است که جانی، سردستهٔ گروه قاچاقچیان، طور دیگری میاندیشد. او نگران است که مبادا زاک بعداً مشاهدات خود رادر اختیار پلیس بگذارد و کار دست وی بدهد. این نگرانیها باعث میشود که جانی تصمیم خطرناکی بگیرد…
سردسته تواما هم یک فیلم بررسی کاراکتر است و هم یک فیلم بررسی موقعیت. کاراکترهای اصلی قصه، از حمله جانی، فرانکی و زاک، به نحو دقیقی معرفی و پرداخت شدهاند. جانی به ظاهر سردستهٔ مقتدر گروه است اما در واقع آدم بزدل و ترسویی است که از کشته شدن یا به زندان افتادن به شدت میترسد. فرانکی هم آدم بله قربانگویی است که فقط ظاهر گنگسترها را دارد. هر دوی این کارکترها سر بزنگاه ذات و ماهیت واقعی خود را آشکار میکنند.
سردسته از حیث بازیگری، قابل اعتناست. از بین بازیگران فیلم، بازی جاستین تمبرلیک بسیار غافلگیر کننده است. تیمبرلیک از دنیای موسیقی پاپ میآید و اگر اشتباه نکنم سردسته اولین کار وی در مقام یک بازیگر سینماست. تیمبرلیک با چنان مهارت و اعتماد به نفسی نقش فرانکی را بازی کرده که انگار سالهاست در سینما بازی میکند. تنها کافی است چند دقیقه از بازی تیمبرلیک بگذرد تا پرسونای موسیقایی وی را فراموش کنیم. آنتون یلچین نیز نقش پسرکی را که تا دیروز کرم کتاب بود و در چاردیواری خانهاش محبوس بود و امروز همهٔ بندها را پاره کرده، به بهترین شکل ممکن ایفا کرده است. بروس ویلیس و شارون استون نیز با حضور مختصر خویش بر قدرت ستارهای فیلم افزودهاند.
نیک کاساویتس سازندهٔ ملودرامهایی مثل جان کیو و دفترچهٔ یادداشت است. از چنین فیلمسازی با چنین سابقهای انتظار میرفت که کار تازهای از احساسات گرایی تهی نباشد. اما در کمال تعجب، کاساویتس بدون ملودرام کردنِ قصه و آدمهایش، صرفاً بر دنیای کثیف و نکبتیای که موجوداتی مثل جسی جیمز را به بار آورده، تمرکز کرده است. کاساویتس در تبدیل زندگی تراژیک جسی جیمز به روایت سینمایی، بعضاً از یک سبک شبه مستند بهره برده است. با این حال سبک فیلم در بیشتر لحظاتش اکسپرسیونیستی است. برخی از منتقدان استفادهٔ فیلمساز از تمهیداتی مثل پردهٔ چندگانه، گرافیکهای اطلاعاتی و مصاحبههای شبه مستند را زیر سؤال بردهاند. از نظر این افراد فیلمی مثل سردسته نیاز به این دارد که تماشاگر را کاملاً در درام خود غرق کند اما تمهیدات فوق مانع از تحقیقِ چنین هدفی میشوند.
اما در یک چیز نمیتوان تردید کرد. کاساویتس با چشمان باز و روشن به سوژهٔ خود نزدیک شده است. رویکرد کاساویتس از طنز، آن هم از نوع بسیار تلخ و سیاه، تهی نیست. و این را هم اضافه کنم که تماشای فیلم تا به انتها کار چندان راحتی نیست. هدف فیلمساز این بوده که تماشاگر را تا پایان فیلم، مضطرب و ناآرام نگه دارد. فیلم از این طریق تماشاگر را متوجه پارهای حقایق تلخ که در اطرافش میگذرد، میکند. سردسته پایان غم انگیزی دارد، اما از حیث روایی فیلم محکمی است و تأثیر آن بر تماشاگر انکارناپذیر است.