معرفی فیلم بردمن – نقد، تحلیل و خلاصه داستان – Birdman 2014
ریگان تامسون ستارهٔ پیشین مجموعه فیلمهای «بردمن» است که با به پایان رسیدن و نشستن گرد و غبار زمان بر این فیلمها به اتمام دوران شهرتش رسیده است، حال به میانسالی رسیده و با بحران هویتی سخت دست و پنجه نرم میکند. مشکلات افسردگی حال حاضر ریگان ریشه در دوران جوانیاش دارد، او گرفتار انتخابی ست (بین ستاره یا بازیگر شدن) که مدتها پیش انجام داده و سعی در احراز حق خود در این زمنیه دارد. در شخصیت وی نکاتی مانند پشیمانی و رضایت از آنچه بوده در تناقض جدی قراردارند. او از شناخته شدن با نام بردمن گریزان است و سعی در به یادگار گذاشتن نام خود در تاریخ هنر را دارد از طرفی کاراکتر بردمنیاش همواره او را تعقیب میکند و در تلاش است او را به قالب گذشتهاش بازگرداند.
شخصیت ریگان از تمام تناقضها، آرزوهای از دست رفته و نگرانیها برای آینده شکل یافته و بخش اصلی هویتش را در موفقیت یا شکستها در حرفهاش میبیند. بحران هویت ریگان تامسون در حقیقت کمتر ریشه در وجوه انسانیاش دارد و بیشتر جنبهٔ شغلی و حرفهای به خود گرفته است. او فریفتهٔ شهرت و اعتبار پیشیناش است اما تناقض اصلی زمانی در ذهن او شکل میگیرد که شهرت پیشیناش را نمیخواهد و سعی در اثبات هنری دارد که از ابتدا دلیل ورود وی به این حرفه شده است.
او با اقتباس از داستانی کوتاه اثر «ریموند کارور» به نیت اثبات شایستگیهایش که همواره نادیده گرفت شد به برادوی میرود. جایی که به نظر ارزش سرمایهگذاریهای حرفهای و مالیاش را دارد اما دیری نمیگذرد که متوجه میشود این حوزه هنری نیز بیرحمتر از چیزی است که متصور بود، قساوتی سهمگین از همان جنس بیرحمی، که برای رهایی از آن به سوی تئاتر پناه آورده است.
ریگان تامسون از پس تمام فشارهای روحی و روانیاش به حدی رسیده که مرز میان عقلانیت و جنونش را باریک میبیند، او بهتر از هر شخص دیگری میداند ک این فشارها میتوانند او را مانند آتشفشانی خروشان منفجر و سرازیر کنند، بنابراین سعی در کنترل این خصیصه دارد اما همواره بر مرز انفجار است، چه در هنگام صحبت با دخترش سم (اما استون)، چه در زمانی که منتقدی سختگیر به او یادآوری میکند که «او یک بازیگر نیست و تنها یک چهرهٔ مشهور در این حرفه است».
ریگان مدتهاست در تلاش است نقابی که بر چهره زده را بردارد، همان نقابی که دخترش طی مشاجره با او به آن اشاره دارد، نقابی که گویی جزئی از شخصیتاش شده ولی صدای «بردمنیاش» همواره او را به عملی متفاوت فرا میخواند. صدایی باقی مانده از جنون شهرت جوانیاش که او را به گونهای از شیدایی رسانده است، به آرزوهایی متناقض و انتخابی نهایی مابین هنرمند یا ابر قهرمان بودن.
بهترین انتخاب برای بازی در چنین نقشی شخصیست که توان همذات پنداری با آنچه در صفحات فیلمنامه جاریست را داشته باشد، مایکل کیتون شمایلی ازکاراکتر ساخته شده توسط ایناریتو و همکاران فیلمنامه نویساش است، شکستهای حرفهای او پس از بازی در مجموعه فیلمهای بتمن شباهتهای غیرقابل انکاری با شخصیت اصلی فیلم بردمن دارد. تلاش ستودنی کیتون برای به نمایش گذاشتن وجوهی از شخصیت واقعی خودش به ثمر نشسته و باعث به وجود آمدن شخصیتی بسیار قابل لمس شده است، با این تفاوت که کیتون برخلاف همتایِ درون قصهاش با ایفای نقشی این چنینی دوران بازیگریاش را احیا کرد و ناکام بودن در مراسم جوایز اسکار چیزی از ارزشهای چنین هنرنماییِ با ظرافتی کم نمیکند.