فیلم فاکس کچر – نقد، تحلیل و خلاصه داستان – Foxcatcher 2014

برای هر چه بهتر شناختن شخصیت جان دوپونت بررسی پیشینه خانوادگیاش برای فهم سیر تکامل شخصیت پارانوئید ولی الزامیست، زیرا سیر صعودی بیماریهای روحی وی ریشه در وقایعی دارد که در کودکی به او تحمیل گشته و این روند تا بزرگسالی، رشد و تکامل یافته است. جان تک فرزند ویلیام و. جین دوپونت و وارث امپراتوری وسیع خاندان دوپونت (که از سال ۱۸۰۲ با ساخت باروت در آمریکا آغاز گردید) است، پدر پدربزرگ جان پس از گذراندن سالهای اولیهٔ این کسب و کار، موفق به راهاندازی شرکت کوچک خود که به تولید و پخش صنایع شیمیایی مشغول بود شد و با گذشت زمان کارخانه دوپونت تبدیل به یکی از مشهورترین تولید کنندگان نایلون، ابریشم مصنوعی و نئوپرن شد.
جان دوپونت پرندهشناس، تمبرشناس، یک علاقمند به ورزش و مربی ورزشی بود، همچنین تحت عنوان یک بشر دوست موزهای با نام «دلاوران تاریخ طبیعت» تأسیس و اداره کرد و از دیگر دستاوردهایش میتوان به کمکهای مالی به دانشگاه ویلانوا و دیگر نهادهای مردمی یاد کرد.
در شخصیت جان دوپونت آثار زخمی کهنه نشأت گرفته از دوران کودکی سختاش به وضوح دیده میشود، دورانی که نه تنها زیر فشار چشمهای قضاوت گرِ خانوادهٔ موفقاش شکل گرفته، بلکه نبود همدم و بروز شور کودکیاش در آن نقشی مؤثر دارد. او از تنهایی در دوران کودکیاش سخن میگوید، از نبود دوست و نداشتن همبازی. شاید بسیاری از اعمال بی ربط و شاخه به شاخه کردن علایقاش در ارتباط با همین واقعیت باشد که وی همواره در حال پُر کردن نقصان دوران کودکیاش است و گویی هنوز به تمام این اعمال به مثابه بازی شیطنتآمیز نگاه میکند. از سویی روند این علایق که از فردیترین سرگرمیها مانند پرندهشناسی به یکی از جسمانیترین ورزشهای دنیا ختم میشود درخواستیست برای دیده شدن. حال این که او از شنیدن تحسین، از منبع اصلی، یعنی خانوادهاش ناامید گشته و به سراغ جامعه میرود تا با گرفتن مهر تأییدی بزرگتر، توجه مادرش را نیز جلب کند. میتوان در شخصیت جان دوپونت این نکته را دریافت که هر چه سنش بیشتر میشود گستردهٔ علایقاش محدود به علایق رویاییتر میشود، علایقی نظیر داشتن جنگ افزار کوچک و بزرگ یا حضور در المپیک در ردای تیم ملی کشتی آزاد.
وجه پارانوئید شخصیت جان هنگامی عنان کار را در دست میگیرد که متوجه میشود در بسترهای فراهم شده نیز توان التیام بخشیدن به این خسران را ندارد. از سویی منبع تأیید اصلی یعنی مادرش نیز دارفانی را وداع گفته و او بدون پیروزی در نبردی که در ذهن راه انداخته بازی را خاتمه یافته میبیند، شایان ذکر است که در اینگونه افراد جایگزین کردن، امری عادی و تا حدودی زیرکانه است، حضور قهرمانان ورزش مورد علاقهٔ وی در ملک خصوصیاش، از این منظر مانند دعوت از آنها برای عضویت در خانوادهاش است، عضوهایی جدید که باید او را همواره ستایش کنند تا خلاء وجودیاش حتی به شکل تصنعی پُر شود.
در حقیقت قتل دیوید شولتز (مارک روفالو) جمع بندی تمام اعتراضاتیست ک در وجود جان برای سالها ذخیره شده و اینگونه نمود پیدا میکند. او با کشتن دیوید انتقامی در خور توجه، برآمده از تمامی عقدههایش میگیرد.
یقیناً «بنت میلر» در مقام کارگردان و فیلمنامهنویسهای فیلم (ای مکس فِری و دن فوترمن) نقش عمدهای در شکلگیری شخصیتی که مشاهده میکنیم داشتهاند ولی در نهایت امر، این استیو کارل است که شمایلی منزجر کننده از شخصیت روان پریشی که ایفاگر آن است نمایان میکند، شخصی که کمبودها و عقدههایش در نگاه و لحن صحبتاش قابل لمس است.
استیو کارل کمدین آمریکایی با بازی در نقشهای جدی بیگانه نیست، میتوان از بین نقشهای جدی پیشین وی به فیلم لیتل میس سان شاین اشاره کرد اما نقشآفرینی در کاراکتر جان دوپونت برگ برنده کارنامه حرفهای کارل به حساب میآید. نقشی که مستلزم دقت و شعور بالای بازیگری است و هر بازیگر مستعدی آرزوی به چالش کشیده شدن در این سطح را دارد، آرزویی که برای استیو کارل با موفقیت تحقق یافته است.