فیلم ویپلش – نقد، تحلیل و خلاصه داستان – Whiplash 2014
ترنس فلچر استاد و رهبری سختگیر ارکستر مدرسهٔ موسیقی شفنر است. او با سری تراشیده و هیبتی چون نئونازیها با چهرهای عبوس، خندههایی تصنعی و چشمهایی جستجوگر فشار روانی فراوانی را بر اعضای جوان گروه موسیقیاش میآورد و این فشار به اندازهای پیش میرود ک در مواردی منجر به گسست عصبی فرد میشود.
فلچر در توجیه رفتار خودش دلایلی چون «فشار باعث بروز خلاقیت میشود» بر زبان میآورد و معتقد است این رفتار تند و مقتدرانهٔ اساتید بزرگ بوده که سبب تولد قطعههای ماندگار موسیقی «جَز» گشته است، اما هیچ یک از اعضای گروهش واقعاً نمیدانند ک او چه میخواهد، چه رویکرد و تلاشی او را راضی میکند و در نهایت قدرت تشخیص تفاوت رضایت و نارضایتیاش برای جوانانی که مانند یک مرشد به او مینگرند کاری طاقت فرسا به نظر میرسد.
قوانین حضور در گروه موسیقی فلچر گرچه ناگفته ولی نمایان است، هیچکس از قطعی بودن حضور خود در گروه مطمئن نیست، فشارهای روانی که فلچر به اعضا وارد میکند بسیار فراتر از حد معمول همتایان آنها در مدارس موسیقی دیگراست. حال فرد باید از پس این فشار کاری و روانی برآید یا به سادگی جا بزند و از حضو در گروه انصراف دهد.
یقیناً درخواست تکامل آرمانی که فلچر از آنها دارد (و البته دست نیافتنی به نظر میرسد) باعث اختلاف بین اعضا میگردد، نمودِ این اختلاف تنها باید با تلاش و کوشش فراوان که توسط شخص فلچر مورد تأیید باشد صورت بگیرد.
وجود همین اصلهای ناگفته به علاوهٔ شکنجهٔ سیستماتیک روانی که فلچر، این معلم جهنمی، بر اعضا وارد میکند در استانداردهای تدریس جایی ندارد و.لی مشکل اصلی اینجاست که این موارد همواره باعث ممتاز بودن گروه موسیقی او و پیروزی در رقابتهای مختلف بین مدارس شده است و همین امر را میتوان منبع اصلی خودشیفتگی وی دانست.
ترنس فلچر جزو شخصیتهایی است که هیچ تلاش برای پنهان ساختن خودشیفتگی وجودیاش نمیکند و بیشتر سعی در نمایان کردن آن دارد. این رضایت از خود با ورود درامری جوان با نام اندرو (مایلز تِلر) به گروهش دچار اختلال میگردد، زیرا حال او در گروهش فردی سختکوش دارد که عملکردش را نیز زیر سؤال میبرد و به اندازهای شیفتهٔ هنرش است که حتی از رابطهٔ عاطفیِ تازه پا گرفتهاش چشم پوشی میکند. مصمم بودن اندرو، فضایی در اختیار فلچر که در روحیهاش خصیصهای بیمارگونه برای به چالش کشیدن افراد دارد، میگذارد و از این چالش و بالا بردن فشار عصبی بر چنین سوژهای نهایت لذت را میبرد، ولی قابل ذکر است که در حقیقت این وجههای تشابه این دو شخصیت به هم است که چالش اصلی را به وجود میآورد.
جی.کی سیمونز در شاه نقش زندگیاش به اندازهای دقیق کاراکترش را برای تماشاگر جا میاندازد که میتوان به جرأت گفت که از نیمهٔ دوم فیلم احتیاجی به جاری کردن کلام ندارد و میتوانست با بازی سکوت نیز وحشتی که در دل دانشجوهایش میاندازد را نمایان سازد. پاساژهای حسی سیمونز کهنهکار بسیار کارآمد ات و زیرکی خاص شخصیتاش را به دوستی توسط چشمهایش منتقل میکند. در نهایت کاراکتر ترنس فلچر از آن دست نقشهاست که به نجات یک بازیگر و مهجور میآید و او را در تاریخ سینما ماندگار میکند.