معرفی فیلم زودیاک – نقد، تحلیل و خلاصه داستان – Zodiac 2007
کارگردان: دیوید فینچر. بازیگران: جک جیلنهال، مارک رافالو، رابرت داونی جونیور، آنتونی ادواردز و درموت مالرونی. 163 دقیقه.
زودیاک فیلم طولانی و بلندی است دربارهٔ یک آدمکشِ زنجیرهای واقعی که طی سالهای 1969 تا 1991، به مدت 22 سال، ساکنان مناطقی در شمال کالیفرنیای آمریکا را در ترس و نگرانی فرو برده بود. این قاتل بیرحم به «زودیاک» معروف بود. او در مجموع مرتکب 13 جنایت شد. پلیس کالیفرنیا به رغم همهٔ تلاش و کوششی که کرد موفق به یافتن این قاتل نشد. پلیس حدود 2500 مظنون را شناسایی و بازجویی کرد اما هرگز موفق به شناسایی و دستگیری قاتل نشد. علاوه بر نیروهای پلیس، روزنامهنگاران بسیاری نیز درگیر این ماجرا شدند. رابرت گری اسمیت یکی از معروفترین این روزنامهنگاران بود. گری اسمیت کاریکاتوریستی بود که به موضوع قتلهای زودیاک علاقمند شده بود. وی تحقیقات مفصلی در این مورد انجام داد و براساس بررسیهای شخصیاش فردی به اسم آرتور لی آلن را به عنوان قاتل معرفی کرد. با این وصف مدارک ارایه شده از سوی گری اسمیت آنقدر محکم و قوی نبود که پلیس اقدام به دستگیری آلن کند. آلن ده سال پیش درگذشت و به این ترتیب هرگز معلوم نشد که آیا او «زودیاک قاتل» بوده یا خیر.
فیلم زودیاک براساس کتاب غیرداستانی جنایت حقیقی نوشتهٔ رابرت گری اسمیت ساخته شده است فیلم طبیعتاً روایت اسمیت را دنبال و از نظریهٔ قاتل بودن آرتور لی آلن طرفداری میکند. این در حالی است که نویسندگان و محققین دیگر، افراد دیگری را به عنوان قاتل معرفی کردهاند. زودیاک به منبع اصلی خود سخت وفادار است و به همین جهت از ارایهٔ یک پایان بندی باز خودداری کرده است.
زودیاک در یک ساعت نخست خود سه مسیر موازی را دنبال میکند. قاتل از روی برنامه اقدام به کشتن قربانیهایش میکند. پلیس به رهبری دو کارآگاه زبدهٔ خود، دیوید توچی (مارک رافالو) و بیل آرمسترانگ (آنتونی ادواردز)، در حال بررسی و دنبال کردن سرنخهاست و روزنامهنگارانی مثل پل آوری (رابرت داونی جونیور) و رابرت گرس اسمیت (جک جیلنهال) مشغول پیگیری ماجرا و ارایهٔ حدس و گمانها در مقالات و گزارشهای خبری خود هستند.
فیلم بعد از طی کردن یک ساعت نخست، همهٔ توجه خود را معطوف گری اسمیت و دغدغههای ذهنی وی برای کشف معمای قتلهای زودیاک میکند. گری اسمیت برای یافتن هویت قاتل تحقیقات گستردهای را آغاز میکند. او با افراد بسیاری مصاحبه میکند و آرشیوهای قدیمی را برای یافتن سرنخهای لازم زیر و رو میکند. گری اسمیت عاقبت به این نتیجه می رسد که آرتور لی آلن (جان کارول لینچ) قاتلی است که همه در پی یافتناش هستند.
زودیاک نگاه بی طرفانهای به قضیهٔ قتلهای زودیاک ندارد. تماشاگر در حالی که از سالن سینما بیرون میآید که اطمینان دارد هویت قاتل را شناسایی کرده است. اما واقعیت آن است که «زودیاک قاتل» هرگز شناسایی و دستگیر نشد. پیدا نشدن این قاتل ترسناک تأثیر شوم و ناراحت کنندهای بر ذهن و روان ساکنان جامعه شمال کالیفرنیا گذاشت. متأسفانه فیلم موفق نشده است این وجه تاریک و دردناک قضیه را به درستی بر پردهٔ سینما منتقل کند.
اما مشکل اصلی فیلم، ساختار آن است. فیلم در آن صحنههایی که قاتل مشغول انجام جنایتهایش است و پلیس قضیه را دنبال میکند. پرهیجان و پرتنش است. تماشای این بازی موش و گربه که بین قاتل و پلیس در جریان است. واجد جذابیتهای بالقوهای است. اما زمانی که همهٔ تمرکز فیلم معطوف گری اسمیت میشود، تنش و هیجان رخت میبندد و فیلم به اثری خنثی مدل میگردد. زودیاک که به مثابهٔ یک فیلم جنایی هیجانانگیز شروع شده بود، در قسمت دوم به یک فیلم بررسی کاراکتر مبدل میشود. این دوگانگی نقطه ضعف عمدهای برای فیلم به شمار میرود. نیمهٔ دوم زودیاک با وجودی که دارای پارهای ارزشهاست، اما اساساً غیرسینمایی و فاقد انرژی لازم است. گام و ضرباهنگ کُندِ فیلم نیز یک نقطه ضعف عمده برای آن به شمار میرود. تماشاگر زودیاک باید صبر و حوصلهٔ فراوانی داشته باشد تا بتواند از پارهای ارزشهای فیلم لذت ببرد. سوسپانس (تعلیق) و تریلر (هیجان) فیلم به صورت تدریجی و به آرامی به تماشاگر منتقل میشود، و نه به صورت ناگهانی و انفجاری. این ویژگی فی نفسه چیز بدنی نیست اما برای درکِ لذتِ آن باید صبر و حوصلهٔ زیادی داشت. ناگفته پیداست که تماشاگران کم طاقت و بی حوصله از تماشای زودیاک لذت چندانی نخواهند برد. ای کاش فیلم این قدر طولانی نبود. ظاهراً دیوید فینچر ترجیح داده که به روایت منبع اصلی (کتاب گری اسمیت) کاملاً وفادار بماند و فیلماش را طولانی کند هر چند که بهای این وفاداری، خستگی و روگرداندنِ تماشاگر از فیلم باشد. در نیمهٔ دوم فیلم سکانسهای بالقوه مؤثر و دراماتیکی وجود دارد که به دلیل گام و ضرباهنگِ کُند از میزانِ جذابیتِ آنها کاسته شده است.
زودیاک یک دورهٔ زمانی 22 ساله را، از 1969 تا 1991، پوشش میدهد. با این حال اکثر صحنههای فیلم در سال 1969 در اوایل دههٔ هفتاد سپری میشود. متأسفانه فیلم برای به تصویر کشیدن «لحظات مهم» در تحقیقات گری اسمیت، با عجله از روی برخی دورهها زمانی مهم عبور کرده است. این گام برداشتنهای ناگهانی نوعی ساختار «تکه تکه» به فیلم بخشیده است که چندان مطلوب نیست.
زودیاک در بین فیلمهای سازندهاش یک مورد استثنایی است. دیوید فینچر با فیلمهای مهم و پر سروصدایی همچون هفت، بازی، باشگاه مشت زنی و اتاق وحشت، ثابت کرده است که فیلمسازی سبکگرا و متفاوت است. اما زودیاک برخلاف تصور از حیث سبک بصری، حرفی برای گفتن ندارد. هر چند که فیلم از حیث فنی و تکنیکی کوچکترین ایرادی ندارد، اما فاقد ویژگیهای سبکی سازندهاش است. انگار دیوید فینچر با زودیاک خواسته است به تماشاگران و منتقدان این پیام را بدهد که: «ببینید اگر بخواهم میتوانم مثل بقیهٔ کارگردانان هالیوود فیلم بسازم!»