فیلم دکتر استرنج لاو – نقد، خلاصه داستان و تحلیل – Dr. Strangelove 1964
دکتر استرنج لاو یا: چگونه یاد گرفتم از نگرانی دست بردارم و به بمب عشق بورزم
(1964)
DR.STRANGELOVE OR: HOW I LEARNED TO STOP WORRYNG AND LOVE THE BOMB
استنلی کوبریک برای ساخت هفتمین فیلم سینمایی خود، که یک «کمدی دیوانهوار» دربارهٔ حس خودویارنگری مهلک در سایهٔ تهدید بمب اتم در دنیای جنگ سرد است، از چند منبع الهامبخش مختلف استفاده کرد، واضحترین آن دل مشغولی شخصی کوبریک در خصوص تهدید جنگ هسته-ای بود. که برای او و افراد هم نسلش واقعیتی همیشه حاضر و بسیار هولناک بود. کوبریک به خاطر وسواس کمال-کرایانهاش تا سال 1962، یعنی زمان شروع تولید فیلم، حدود پنجاه کتاب دربارهٔ این موضوع را از سر تا ته خوانده بود. یان هارلن دربارهٔ این موضوع میگوید: «جنگی بالقوه و فضای آماده برای وقوع آن حسابی ذهن او را به خود مشغول کرده بود.»
سوای این نکته، بحث علاقهٔ کوبریک به هنرپیشگانی که در یک فیلم در چند نقش متفاوت بازی میکنند هم در گرد آوری گروه بازیگران دکتر استرنج لاو (1964) مؤثر بود. مشکل خاصی هم در کار نبود چون کمپانی کلمبیا پیکچرز خواستار حضور پیتر سلرز در این فیلم شده بود که در فیلم قبلی کوبریک یعنی لولیتا (1962) هم بیشتر زا یک نقش بازی میکرد. سلرز قرار بود در دکتر استرنچ لاو چهار نقش بازی کند که در نهایت این چهار نقش به درخواست بازیگر به سه نقش کاهش یافت: لاینل مندیک، افسرِ انگلیسی، رئیس جمهور آمریکا که شکل و شمایلی شبیه به اَدلی استیونسن (1965-1900)، سیاستمدار دموکرات آمریکایی دارد و دکتری که در گذشته یک نازی بوده و حالا روی دیلپر نشسته و نقش مشاور رئیس جمهور را ایفا میکند. در ابتدا نقش سرگرد کانگ هم برای سلرز کنار گذاشته شده بود ولی او در ابتدا از این نکته ناراحت بود که نمیتواند با لهجهٔ تگزاسی این شخصیت کنار بیاید. با وجود این موفق شد در نهایت این مشکل را حل کند ولی کمی بعد برای سلرز در سر صحنه مشکلی پیش آمد و کمی زخمی شد. آن وقت بود که تصمیم گرفتند کار سلرز را به همان سه نقش محدود کنند و نقش چهارم به سلیم پیکنز رسید.
همان طور که الکساندر واکر، یکی از متخصصان سینمای استنلی کوبریک، میگوید، میتوان به این نتیجه رسید که علاقهٔ کوبریک به موسیقی جز در باز گذاشتن دست پیتر سلرز برای بداهپردازی نقش مؤثری داشته، که نتیجه آ«سکانسهایی از بهترین نقش آفرینیهای سلرز است، محض نمونه به سکانس اولین تماس تلفنی مافلی، رئیس جمهور آمریکا یا دیمیتری، نخست وزیر اتحاد جماهیر شوروی سابق دقت کنید؛ اینجا رد اصل با دو پیتر سلرز رو به رو هستیم، یکی همانی که میبینیم و دیگری سلرزی که آن طرف خط تلفن قرار دارد و حتی صدایش را هم نمیشنویم.
با این همه، مهمترین و جالبترین منبع الهام ساخت دکتر استرنج لاو را باید یکی از تصمیمهای شخصی استنلی کوبریک به حساب آورد. کارگردان آمریکایی تصمیم گرفت. فیلمنامهای که همراه با همکار قدیمیاش جیمز هریس براساس رمان تعلیقی- تریلر آزیر قرمز نوشتهٔ پیتر جورج آماده کرده بود را بازنگری کند و به صورت یک کمدی سیاه مقابل دوربین ببرد. هارلن میگوید: «ایتنلی در ابتدا قصد داشت این داستان را به صورت سر راست و مثل کتاب به تصویر بکشد ولی ذات عبث رقابت بر سر دستیابی به سلاح اتمی باعث شد که فیلم جنبهٔ هجوآمیز به خود بگیرد.»
بعد کوبریک از تری ساترن، نویسندهٔ اهل تگزاس، خواست که دستی به سر و روی فیلمنامه بکشد. درست در همان دوران بود که کوبریک و ساترین دربارهٔ ساخت فیلمی مخصوص بزرگسالان توسط کارگردانی جدی صحبت کردند. آن ایده که هیچ وقت جدی نشد و به نتیجه-ای هم نرسید. ولی همان گفتگوها دکتر استرنچ لاو را به فیلمی تبدیل کرد که همان قدر دربارهٔ ویرانگری بمب اتم است، ایما و اشارههای بزرگسالانه هم به صورت تلویحی در خود جای داده است. دکتر استرنچ لاو از این نظر حلقهٔ پیوند دهندهٔ مناسبی بین لولیتا (1962) و 2001، اودیسهٔ فضایی (1968) است. چون دل مشغولی فیلم اول در خصوص ظرفیت انسان برای موضوعی حساسا و پیچیده را با نگرانی مطرح شده در فیلم دوم دربارهٔ فرمانروایی منطق خشک ذهن ماشین بر انسان به هم پیوند میزند.
دکتر استرنچ لاو با صدور فرمانی از سوی ژنرال جک دی- ریپر شروع میشود؛ فرمان حملهٔ هواپیمای آمریکایی حامل بمب اتم به اتحاد جماهیر شوری، که به سادگی میتواند پایان دنیا را رقم بزند. ریپر، که نقش آن را استرلینگ هایدن بازی میکند، سیگار برگی گوشهٔ لب دارد و تعدادی از بهترین دیالوگهای فیلم از دهان او بیرون میآید. کار ژنرال به توهم و جنون کشده؛ او حتی فلوئور زدن به آب را هم توطئهای از سوی اتحاد جماهیر شوروی میداند و درست به همین خاطر است که لازم میداند حملهٔ اتمی به این کشور باید تحت هر شرایطی صورت بگیرد. کار به اتاق جنگ در پنتاگون می-کشد تا همه تلاش کنند جلوی این حمله و عواقب جبران ناپذیر آن را بگیرند.
دکتر استرنچ لاو در اصل قرار بوده با سکانس نبرد با کیک خامه-ای دراتاق جنگ به پایان برسد، سکانسی که شاید بتوان آن را مشهورترین سکانس حذف شدهٔ تاریخ سینما نامید. جورج سی. اسکات. بازیگر نقش ژنرال باک ترگیدسون که بعدها از کوبریک گله کرد اغراق آمیزترین برداست-ها از بازی او را در فیلم قرار داده، دربارهٔ فیلمبرداری سکانس نبرد با کیک خامهای میگوید: «ما یک هفتهٔ تمام روزی هزار تا کیک خامه-ای به سمت هم پرتاب میکردیم.» در صورت استفاده از این صحنه رد فیلم داستان این طور پیش میرفته که وقتی بحث و هراس در اتاق جنگ به اوج میرسد، مشاجره به استفاده از غذاهایی که روی میز برای پذیرایی قرار داده شده کشیده میشود.
اول از همه رئیس جمهور (پیتر سلرز) از پا در میآید؛ دو سادسکی (پیتر بول) به سمت ژنرال ترگیدسون یک کیک پرتاب میکند ولی ژنرال جا خالی میدهد و کیک به رئیس جمهور مخورد و او از حال میرود. ترگیدسون فریاد میزند: «انتقام عظیم!» و بعد از آن است که کیکهایی که با خمیر ریش تراشی پر شدهاند، از هر طرف پرتاب میشوند. در نهایت دست دکتر استرنچ لاو از پرتاب کیک به سمت خود دکتر عاجز میماند و آ «وقت دانشمند دیوانه، که دراز کف سالن افتاده، فریاد بر میآورد. «آقایان، این بازیهای بچهگانه دیگه بسه!» می-گویند بعد از ترور جان اف. کندی از کوبریک خواسته شده که این سکانس را از فیلم حذف کند اما حقیقت این است که کار نهاییسازی فیلم خیلی قبلتر از ترور کندی در روز 22 نوامبر 1963 انجام شده بود.
به گفتهٔ تری ساترن، دلیل کنار گذاشته شدن این سکانس خیلی سادهتر از این حرفهاست: «به اعتقاد کوبریک تماشای افرادی که اوقات خوشی دارند هیچ وقت با مزه نیست.» کوبریک به این نتیجه رسیده بود که رد طول فیلمبرداری این سکانس به هنرپیشگان خیلی خوش گذشته و این برای پایان فیلم مناسب نیست. هر چه باشد، پایان دکتر استرنچ لاو متقارن با پایان دنیاست. نظر یان هارلن هم نسبت به حذف این سکانس مثبت است: «این سکانس خیلی اغراقآمیز و به نوعی گیج کننده بود. از طرف دیگر در خدمت موضوع جدی فیلم هم نبود.»