فیلم بیخوابی کریستوفر نولان – معرفی، نقد و تحلیل و خلاصه داستان – Insomnia 2002
الویس میچل، نیویورک تایمز
کارآگاه ویل دورمر (الپاچینو) به اتفاق همکارش هپ (مارتین داناوان) که هردو از نیروهای کارآزموده پلیس لسآنجلس هستند به شهر کوچکی در آلاسکا میروند تا به کمک دوستی قدیمی پرده از یک راز بردارند. زنی جوان توسط جنایتکاری مغرور به قتل رسیده و حالا رئیس پلیس که برای فرار از شلوغی و گرمای کالیفرنیا به آلاسکا آمده. باید به همراه ویل و هپ پرونده قتل را به سرانجام برسانند.
کارآگاهی جوان به نام الیبر (هیلاری سوانک) که یادآور روزهای افتخار ویل است. مشتاقانه در پی سه پلیس کارکشته است. در این میان هپ به قتل میرسد و ویل حالا انگیزهای دوچندان برای به دام انداختن قاتل دارد. رفتار استوار و پسندیده الی هم تنها نشانگر بیهوده بودن تلاشهای ویل است. او کاری از پیش نمیبرد و حضور همیشگی نور بیش از پیش بر گناهکار بودن ویل تأکید میکند. آلاسکا به سبب نزدیک بودنش به قطب، در طول تابستان پدیدهای به نام شبهای روشن دارد. خورشید تقریبا در هر شبانهروز 22 ساعت میتابد و این هم دلیل دیگری است تا ویل را بیدار نگه دارد. کریس نولان در «بیخوابی» به روایت استعارهای مالیخولیایی امّا سلیس میپردازد؛ یعنی کشمکش مردی با دشمنانش در زیر نور. او در اینجا به رغم دو اثر قبلی خود «یادگاری» و «تعقیب»، چندان از کاتهای نیمهآگاهانه و گاهوبیگاه در تدوین استفاده نمیکند. نیکولاس روگ با فلیم «حالا نگاه نکن» در سال 1973، الهامبخش چنان سبک استیلیزهای در تدوین بوده و حالا نولان به همراه دوست تهیهکنندهاش استیون سوددبرگ، از علاقهمندان جدی این روش است. تعلیق ساری و جاری در آثار نولان از پیچ و خمهای موجود در طرح یک داستان پلیسی استاندارد ناشی نمیشود، بلکه همهچیز برگرفته از پاسخ به این پرسش است: آیا وجود اطلاعات بیش از حد در ذهن قهرمان داستان، به سقوط او میانجامد؟
الپاچینو بیش از این هم سابقه حضور در نقشهای پلیسی را داشته است. در «التهاب» مایکلمان، او کارآگاه زبده پروندههای قتل و سرقت بود، اما اینجا در «بیخوابی» با پیشرفتهای وقایع داستان، چشمان او سرختر و سرختر میشوند و سایه سنگین گناه ناشی از یک بازجویی نیمهکاره در لسآنجلس، همواره بر سرش سنگینی میکند. چراکه قاتل از همه ماجرا خبر دارد. مظنون اصلی، والتر فینچ است که رابین ویلیامز عهدهدار ایفای نقش اوست. ویلیامز در «ویل هانتینگ خوب» در نقش یک رواندرمان در «انجمن شاعران مرده» به نقش معمل، با وجودی که شخصیتهایی بسیار آرامتر از فینچ قاتل را جان میبخشید، ولی با یک غرور بیجا و خارج از حد معمول نشانگر این کمدین-بازیگر سینما بود. در «بی خوابی» امّا، خبری از این غرور نیست. او قاتلی زیرک است که نمیتواند به کسی فخر بفروشد الاّ به ویل. آنچه فینچ نیاز دارد، فقط یک مخاطب است. او نویسنده رمانهای جنایی است که قربانی خود را با کتابهایش به دام میاندازد. ویل و فینچ نقاط مشترکی دارند و هردو، هیپنوتیزم شده به واکنشهای خود در چشمان مرگ، خیره شدهاند. هیلاری سوانک از آنچه در «پسرها گریه نمیکنند» نشان داد، بسیار بهتر است و حضور فیزیکیاش در «بیخوابی» کاملا با اهداف فیلم سازگاری دارد، چراکه مضمون فیلم دامها و لذاتگاهوبیگاه دانستن است.
نولان با آن عقیده مکارانهاش درباره افسونگری گناه، به مخاطب یادآوری میکند که همه میتوانند این نیش آشنا و قدیمی را درک کرده باشند، گرچه فریبندگی گناهکاری برای ما به اندازه سهم شخصیتهای «بیخوابی» نباشد، البته اگر کمی خوششانس باشیم!
کنت توران، لسآنجلس تایمز
کریستوفر نولان به شهادت دو فیلم قبلیاش «تعقیب»(که مهجور مانده) و «یادگاری»، فیلمسازی است با قابلیتها و هوش فوق العاده که با استعداد وافرش در پی خلق آثار سرگرمکننده و جذاب است. او در «بیخوابی» مهارت خود را با یکی از مدیران تولید فیلم به شراکت گذاشته و این فرد کسی نیست جر استیون سودربرگ سرشناس. سودربرگ با دریافت نقاط مشترک خود با نولان، او را در ساخت پروژه حمایت کرد و همین امر باعث شد تا نتیجه همکاری دو نابغه هالیوودی به فیلمی بسیار فراتر از معیارهای مرسوم صنعت فیلمسازی ایالات متحده بدل شود. «بیخوابی» نشان میدهد که فساد چگونه میتواند مانند لکهای خون بر پیراهنی کاملا سپید، به تباه شدن خوابی منجر شود.
فیلمنامه خانم هیلاری سایتز در نوع خود زیبا و جذاب است، امّا نطفه اولیه فیلم به سال 1997 و تریلری نروژی به همین نام بازمیگردد که کار نویسندگی و کارگردانی آن را اریک اسکیولد برگ بر عهده داشت. در «بیخوابی» اصلی، استلان اسکار سنگارد نقشی را ایفا میکرد که الپاچینو در فیلم نولان بازی میکند. با وجودی که فیلمنامه سایتز تا حد زیادی به اصل اثر وفادار مانده، امّا نولان بدون هیچ دردسری و با به کار گرفتن مهارت خود، فیلمی ساخته که فقط و فقط فیلمبردار (والی فیستر) و تدوینگر (دادی دورن)«یادگاری» برخوردار بوده، یکبار دیگر شجاعت و اعتماد به نفس خود را در تصویر کردن لحظات نفسگیری چون تعقیب و گریز در امتداد رودخانه سرد، به خوبی نشان میدهد. نولان بیشتر و در «یادگاری» با کای پیرس نشان داده بود که در کار با بازیگران مهارت و تسلّط خاصی دارد و این بار نهتنها الپاچینو، بلکه رابین ویلیامز و هیلاری سوانک نیز از راهنماییها و توانایی او در هدایت هنرپیشهها به نحو احسن سود بردهاند. البته سهم بازیگر کهنهکاری چون پاچینو در این میان بیشتر بوده و از صحنهای که به نقش بازرس دورمر بر پرده نقرهای ظاهر میشود، همه فیلم را از آن خود میکند. او از سال 1973 که با «سرپیکو» نقش پلیس را ایفا کرد، همواره یکی از طبیعیترین انتخابهای هر کارگردانی برای کارآگاهان کارکشته و درعینحال منزوی به شمار میرود. شاید دورمر خسته به نظر برسد و پاچینو هم حقیقتا خسته باشد، امّا مثل یک شاهین هوشیار، در کمال آرامش منتظر فرصتی برای حمله است.
اگر دومر نشانی واقعی از تجربه محسوب میشود، در عرض همکارش بازرس الی بر با بازی هیلاری سوانک، معصومانه و مشتاق به عنوان عضوی از نیروی پلیس، از تجارب دورمر استفاده میکند. رابین ویلیامز هم در نقش والتر فینچ، یکی از معدود شخصیتهای تیره دوران بازیگریاش را ایفا میکند که در ضمن تأثیرگذارترین آنها هم هست. بسیاری ویلیامز را به عنوان هنرپیشهای کمدی میشناسند.
ولی او در «بیخوابی»، به طرزی کاملا اثرگذار از قالب خود بیرون آمده و با تصویر کردن یک مظنون بسیار آرام، به هرچه پیچیدهتر شدن داستان کمک میکند. جدای از تلاش آشکار کریستوفر نولان در مقام کارگردان، رابطه بدهبستان میان بازرس و مظنون، هسته اصلی «بی خوابی» است. اینجا هم مثل «جنگ آسفالت»، آشکار شدن ذات و جوهره حقیقت اصل ماجراست و اینکه چگونه مردان قانون و جنایتکاران میتوانند دو روی یک سکه باشند. در جایی از فیلم دورمر به الی میگوید: مردم به دروغها و اشتباهات کوچک اهمیتی نمیدهند و این ذات بشر است.