فیلم پاپیون Papillon و بازی عالی استیو مک کوئین در نقش هنری پاپیون- داستان، نقد و بررسی
هنری به قتلی محکوم شده که منکر هر گونه دخالت در آن است و به یکباره تمام آزادی خود را از دست داده. از زندگیاش چیزی جز محدودیت باقی نمانده. نه امکاناتی، نه عدالتی و نه جامعهای که او برای رسیدن به حقاش در آن به جنگ با سیستم بپردازد. حالا باید دوران محکومیتاش (حبس ابد با اعمال شاقه) را در زندانی در گویان (یکی از مستعمرات فرانسه در آمریکای لاتین) سپری کند. جایی که محکومین را بیشتر برای این میفرستاند که با مرگشان هزینهی نگهداریشان کمتر شود. مکانی با حداقل امکانات در جغرافیایی که امکان فرار را به صفر رسانده، مملو از زندانیانی که میدانند اگر دیگری را نکشند، خود کشته خواهند شد.
طبیعتِ بهشتگونهی گویان، پوششیست بر ماهیت جهنمیاش؛ هنری خیلی زود میفهمد پا در مسیری بیبازگشت گذاشته است. زندگی در چنین مکانی عاقبتی جز مرگ ندارد اما برای هنری زندگیکردن بیارزش شده. او میداند که باید برای آزادشدن از این زندان دست به هر کاری بزند و بدین ترتیب فرار از زندان همچون آرمانی آزادیخواهانه، «پاپیون» را از درون هنری متولد میکند. پاپیون که در زبان فرانسه به معنای پروانه است، از همان ابتدا همچون نمادی ازلی بر سینهی هنری نقش بسته است تا او هماره پیامآور آزادگی و زیبایی انسان آزاده باشد.
پاپیون در قبال پرداخت هزینههای فرارش، حفاظت از لوئیس دگا را به عهده میگیرد. لوئی، جاعل اوراق قرضه، میتواند به راحتی او را از لحاظ مالی پشتیبانی کند اما این معامله که به نظر میرسد به انگیزهی بقا و کسب پول انجام شده. به مرور و با صیقل خوردن در خفقان حاکم بر محیط، منجر به رفاقتی عمیق میان لوئی و پاپیون میشود. رفاقتی که باعث زنده ماندنِ در فرارهای نافرجاماش و سالها تحمل انفرادی میگردد.
در غیاب اخلاق و معنویت، رفاقت میان پاپیون و لوئی روح آزادهی پاپیون را سیراب نگه میدارد. دوستی این دو به عنوان تنها منشا بروز احساسات در دل جهنم گویان، تنها تجربهی انسانیست که تمام سالهای زندان بین آنها باقی میماند. منبع لایزالی که با خروج هر بارهی پاپیون از انفرادی، بیش از پیش شعلهور میشود. لوئی ورِ دیگر پاپیون است. مکمل او. سویهای ضعیف و شکننده اما پُراحساس که تحمل حضور در زندان را ندارد، اما توان قرار هم ندارد. او محتاج کسیست تا به او تکیه کند و پاپیون تکیهگاهیست که ادامهی حیات را برایاش میسر میکند. این وابستگی به پاپیون کمک میکند همواره رو به جلو فکر کند و راههای فرار تازهای را بیآزماید. از غیاب انسانیت در کلیسا دلسرد نشود؛ از ماندن میان جزامیهای هراسی به دل راه ندهد؛ و هر روز با طعمِ تلخِ رویاهای از دسترفتهاش از خواب برخیزد ولی هرگز ناامید نشود.
پاپیون اما تنها زمانی موفق به فرار میشود که دیگر خودش را محتاج پول و پشتیبانی لوئی نمیبیند. زمانی که میفهمد لوئی نیز دیگر به وجود او نیازی ندارد. در پایان؛ در گذر از سختیها و شکستهای پیدرپی، پاپیون و لوئی محکوم به ادامهی زندگی تا فرا رسیدن مرگ در جزیره هستند. لوئی دل به باغچه و حیواناتاش بسته و روزگار میگذراند اما پاپیون که همچنان نمیخواهد دست از تلاش بردارد، به موجهای دریایی خیره شده که در آخرین فرار، سد راهاش شده بودند.
آیزایا برلین، متفکر بریتانیایی در مقالهای که در آن به بررسی دیدگاه تولستوی دربارهی تاریخ پرداخته، از آرخیلوخوس، شاعر یونانی، نقل میکند: «روباه بسیار چیزها میداند، اما خارپشت یک چیز بزرگ میداند. » برلین در ادامه، متفکران را به دو گروه خارپشتها و روباهها تقسیم میکند. خارپشتها آنانی هستند که در طول زندگی ایدهای عمیق و بزرگ عرضه میکنند و روباهها، به عکس، کسانی هستند که به هر گوشهای سَرک میکشند تا از هر کنجی ارمغان کوچک اما تازهای به دست آورند. برلین نتیجه میگیرد: «در عصر مدرنیته، نسل خارپشتها رو به انقراض میرود و روباهها به سرعت جایگزین آنها میشوند. »
پاپیون برای آخرین بار، فرار را از راه سپردن خود به آبهای دریا امتحان میکند. نمادی از به کمال و آرامش رسیدن آدمی در انتهای عمر. مهم نیست آخرین فرار پاپیون به نتیجه خواهد رسید یا نه. پاپیون خارپشتیست که آن «چیز بزرگ» را میداند. آزادی برای او هدف نیست، انگیزه است. میل به آزادی و آزادگی «چیز بزرگ» پاپیون است. ارادهای که هیچ انسان یا حکومتی، قدرت مقابله با آن را ندارد. زندگی پاپیون، نمایانگر تاریخیست که در آن خارپشتها در انتهای راهند و روباهها (لویی) در دنیایی که با تمام توان میکوشند به بهانهی زندهماندن با آن سازگار شوند، به زندگی خود ادامه میدهند.
پاپیون فیلمیست دربارهی آزادی، استقامت و رفاقت. استیو مککوئین به کمک داستین هافمن موفق میشود این ویژگیهای بارز را در زمان بلند فیلم با متانتی باورپذیر در شخصیت پاپیون بروز دهد. مردی با روحیهای مقاوم که آزادگی را در نهاد خود دارد اما درگذر سالیان فرتوت میشود و با هر رنجی ردی بر چهرهاش مینشیند. مککوئین در زمان ساخته شدن پاپیون ستارهای بزرگ بوده و قبول نقشی چنین سخت و حضور در محیطهای دور از هالیوود برای او چالشی بزرگ محسوب میشده است. بخشهای مهمی از پاپیون در زندان انفرادی میگذرد و تمامی بار باورپذیرکردن این موقعیتها برای بیننده، بر دوش مککوئین بوده. بیننده همراه درد و رنج و تنهایی پاپیون، مککوئنی را میبیند که ذرهذره آب میشود و در خود فرو میریزد اما از آرماناش دست بر نمیدارد.
باورپذیر کردن چنین موقعیتی تنها از بازیگری بر میآید که نقشاش را نه بازی، بلکه زندگی کرده است. چنان که مک کوئین از شیرجهی انتهایی فیلم، که خودش بدون استفاده از بدل انجام داده. به عنوان لذتبخشترین تجربه در طول زندگی خود یاد میکند.
نوشته حسین جوانی