فیلم لوپر – خلاصه داستان، نقد و بررسی – Looper 2012

فیلمنامهنویس و کارگردان: رایان جانسون
بازیگران: جوزف گوردون- لویت (جو)، بروس ویلیس (جوی پیر)، امیلی بلانت (سارا)، پل دانو (ست)، پیرس گاگنون (سید)، سامر چینگ (همسر جوی پیر). ۱۱۸ دقیقه. درجه نمایشی: R.
سفر زمانی یک تمهید داستانی است که ظرفیتهای روایی و فلسفی بسیاری را در خود دارد اما سینماگران آمریکایی ندرتاً توانستهاند از این ظرفیتها بهطور کامل بهرهبرداری بکنند، و به همین دلیل است که، به قول راجر ایبرت در نقدش بر فیلم لوپر، غالب فیلمهای ژانر سفر زمانی در صحنههای پایانیشان به سبب انباشته شدن پرسشها وگرههای داستانی دچار زحمت میشوند، اما لوپر با اینکه از تمهید سفر داستانی بهره برده است اما استفادهاش از این تمهید نه تنها مطلقاً کلیشهای و فرمولوار نیست بلکه توانسته به نحو مطلوب از همهی پارادوکسها و تضادهای موجود در آن استفاده کند.
نتیجه، یک فیلم فوق عالی و به یادماندنی است؛ فیلمی که با حداکثر مهارت و کاردانی و هوش، و با حداقل خطا، ساخته و عرضه شده است. لوپر یک قصهی فانتزی علمی تخیلی را با مایههایی از یک درام محکم درهم آمیخته است. فیلم از گرایش معمول هالیوود به فرمولهای سینمایی و ژانری اکیداً اجتناب کرده است. رایان جانسون فیلمنامهی فیلماش را در نهایت هوشمندی نوشته است. میتوان ادعا کرد که لوپر در قیاس با فیلمهای مشابه واقع گراترین رویکرد را به مقولهی اساساً فانتزیک سفر زمانی دارد و این همان چیزی است که توجه تماشاگر را به خودش جلب میکند.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
فیلمهای خوب علمی تخیلی، همچون لوپر، فیلمهایی هستند که ما را درگیر چالشهای فکری دربارهی مقولاتی مثل آینده، تکنولوژی، سرنوشت بشر و غیره میکنند. بیشتر اوقاتِ فیلم در کانزاس سال ۲۰۴۴ سپری میشود. دنیا در این زمان تفاوت چندانی با دنیای امروز ما ندارد. شهرها بزرگتر و کثیفتر شدهاند، اما زندگی در مناطق روستایی تقریباً شبیه زمان حاضر است. در این دنیای تازه، باندهای جنایتکار در حال قدرتگیری هستند، اما هنوز صاحب قدرتهای ویرانگری نشدهاند که سی سال بعد صاحب آن خواهند شد. سفر زمانی به آینده امکانپذیر شده اما حداکثر میتوان به سی سال بعد (۲۰۷۴) سفر کرد. البته مردم عادی اجازهی سفر به آینده را ندارند و فقط قدرتمندترین جنایتکاران هستند که میتوانند از این امکان به نفع خودشان استفاده کنند.
در این زمان قدرت حاکمه از آنِ سندیکای جنایتکاران است و هر کسی که کوچکترین مخالفتی با سندیکا بکند مجازاتاش مرگ است. اما کشتن آدمها در آینده ناممکن است و به همین دلیل سندیکا فردِ محکوم به مرگ را کَتبسته به زمان حاضر (۲۰۴۴) میفرستد تا توسط یکی از لوپرها کشته شود. لوپرها افراد اسلحه به دستی هستند که فرامین سندیکای جنایتکاران را اجرا میکنند. جو (جوزف گوردون- لویت) یک لوپر است. او در واقع یکی از بهترین لوپرهایی است که برای آبه (جف دانیلز)، یکی از رؤسای قدرتمند جنایتکاران، کار میکند. با اینحال، جو یک اشتباه میکند و به یکی از دوستاناش (پل دانو) که خرابکاری کرده پناه میدهد، سزای چنین عمل اشتباهی مرگ است.
کمی بعد، جو دستور میگیرد که خودِ آیندهاش (بروس ویلیس) را به قتل برساند (که در واقع، یک جور دستور خودکشی است). اما جوی زمان حال (یا جوی جوان) در کشتن جوی سی سال بعد (یا جوی پیر) تعلل میکند و در نتیجه جوی پیر فرار میکند. در همین زمان جوی جوان با زن مزرعهداری به اسم سارا (امیلی بلانت) که همراه پسرش سید (پیرس گاگنون) زندگی میکند آشنا میشود. تدریجاً رابطهی صمیمانهای میان این دو شکل میگیرد. بعداً مشخص میشود که جوی پیر در آینده همسری (سامر چینگ) داشته که توسط شخصی به اسم «بارانساز» به قتل رسیده است.
طولی نمیکشد که جوی پیر دلایلی مییابد مبنی بر اینکه سید جوان در بزرگسالی به همان «بارانساز» مبدل خواهد شد… به این ترتیب جوی جوان و جوی پیر در موقعیت ناگواری قرار میگیرند که هیچ راه برونرفتی از آن وجود ندارد… رایان جانسون در فیلمنامهای که نوشته قواعدی را قرار داده که از آن تخطی نمیکند. به عبارت دیگر، فیلم منطق داستانی محکم و باورپذیری دارد. از این مهمتر، عدم توسل فیلم به «توئیست»هایی است که حالا از فرط تکرار در فیلمهای هالیوودی قادر به خلق هیچگونه غافلگیریای در فیلمها نیستند.
امیلی بلانت فاش کرد که پس از خواندن نیمی از متن فیلمنامه، با بازی در این فیلم موافقت کرد؛ او حتی نمی دانست شخصیت او چیست. و نیز این فیلم دومین فیلم از سه فیلمی است که او بازی می کند که داستان فیلم درباره شخصیت هایی است که برای تغییر آینده تلاش می کنند. اولین فیلم اداره تعدیل محصول 2011 و سومین آن لبه فردا محصول 2014 بود.[۳] همچنین این فیلم سومین همکاری کارگردان ریان جانسون و جوزف گوردون-لویت است که اولین همکاری بین آنان آجر محصول 2005 ، و دومین فیلم برادران بلوم محصول 2008 می باشد. و این دومین فیلمی است که او با یادگیری زبان فرانسه دست و پنجه نرم می کند و فیلم دیگر ۱۰ چیز درباره تو که ازشان متنفرم (1999)می باشد.[۴] همچنین این سومین بار است که شخصیت بروس ویلیس در زمان سفر می کند و با خود جوان ترش روبرو می شود. دو شخصیت دیگر در فیلم های ۱۲ میمون (1995) و بچه (2000) بودند. همچنین به گفته کارگردان فیلم، نوآ سیگان (در نقش کید بلو) کلاسهای مختلفی را گذراند تا بیاموزد که چگونه اسلحه خود را به دور انگشت خود بچرخاند. و ریان جانسون از سال 2002 ایده های این فیلم را جمع آوری می کرد.
فیلم لوپر به جزئیات توجه کافی نشان داده، اما نه آنقدر زیاد که در باتلاق توجه زائد به جزئیات زمینگیر شود. کاراکترها جملگی از پرداخت خوبی برخوردارند و فیلم به مقدار کافی دارای صحنههای اکشن خوشساخت و آکنده از تعلیق هست. فیلم به ویژه یک فصل اکشن خونین دارد که فوقالعاده عالی از کار درآمده و از همه مهمتر اینکه پایانبندی کاملاً متناسب با آغاز و میانهی فیلم است. کمتر فیلمی را دیدهایم که مثل لوپر توأمان هوشمندانه و پراحساس باشد. داستان فیلم نیز به بهترین شیوهی ممکن روایت شده و بازیها نیز فوقالعاده است.
داستان فیلم لوپر الزاماً قابل پیشبینی نیست و در خط روایی فیلم نیز پارهای غافلگیریها وجود دارد که نه تنها تصنعی و تحمیلی نیست بلکه برآمده از ساختار درونی داستانی است. البته باید توجه داشت که فیلمهای دارای داستانهای سفر زمانی معمولاً پیچیدگیهای ناگزیری دارند که به ویژه برای تماشاگران نا آشنا با این شاخهی داستانی میتواند کمی گیجکننده باشد. لوپر هم گهگاه بهناگزیر تن به این پیچیدگیهای داستانی میدهد اما پیچیدگیها به قدری نیست که فیلم لوپر را تبدیل به هزارتویی از توئیستها و پیچشهای داستانی غیرقابل فهم بکند. جوزف گوردون- لویت بازیگری است که با هر فیلم خود توانسته وجوه تازهای از تواناییهای خود را برملا کند.
در اینجا با استفاده ازگریم کاری کردهاند که چهرهی جوزف گوردون- لویت حتیالمقدور شباهتهایی به چهرهی بروس ویلیس پیدا کند. گوردون- لویت همچنین توانسته به خوبی صدای بروس ویلیس را تقلید کند. بروس ویلیس هم بنا به اذعان خودش بهترین بازی دوران حرفهایاش را در فیلم لوپر بازی کرده، هر چند که لوپر بیشتر فیلم جوزف گوردون- لویت است تا بروس ویلیس، بازیگران نقشهای مکمل نیز همگی بازیهای بینقصی ارائه کردهاند. در یک کلام لوپر فیلمی است که تمامی عناصرش در حد کمال است. این از آن نوع نادرِ فیلمهاست که هم تماشاگرش را سرگرم میکند و هم قوهی تعقل او را به کار میاندازد.
اشتباهات فیلم
هنگامی که اوباش فیلم در حال آماده سازی برای بازگرداندن جوی پیر هستند ، چهار گانگستر وجود دارد: دو نفر او را مهار می کنند ، یکی طلا ها را به او وصل می کند و دیگری ماشین زمان را آماده می کند. اما در درگیری که بین آنها اتفاق می افتد، فقط سه نفر وجود دارند.
وقتی جو جوان و جو پیر در کافه با هم هستند ، پیشخدمت می آید تا سفارش آنها را بگیرد و میز آنها خالی است. با این حال ، هنگامی که او برگشت تا غذای آنها را بدهد ، دو نوشیدنی روی میز است و قبلاً نوشیدنی ای را به آنها نداده است زیرا تمام صحنه مکالمه بین دو شخصیت است که در آن پیشخدمتی حاضر نمیشود.