فیلم سلطان کمدی The King of Comedy با بازی عالی رابرت دونیرو در نقش روپرت پاپکین- داستان، نقد و بررسی

مردی دلزده از محیط اطراف خود در برابر شرایط نامطلوب زندگی قیام کرده و برای اصلاح وضع موجود دست به طغیان میزند. از راننده تاکسی (1976) تا احیای مردگان (1999)، به تصویر کشیدن چنین انسانهای تنها و بریده از جامعهای همواره جزو دغدغههای مارتین اسکورسیزی به حساب میآید.
اما غریبترین این آدمها که راهی متفاوت از تراویس بیکل را در پیش میگیرد، کسی نیست جز روپرت پاپکین، یکی از پیچیدهترین کارکترهای آثار اسکورسیزی است که از جامعه کنار گذاشته شده و به خاطر سرکوب خواستههای درونی و ارضا نشدن امیال طبیعیاش دست به انتقام میزند. مرد ساده و کمدین کم استعدادی که رویاهایش را در ستارهای معروف جستجو میکند و برای دست یافتن به هدف ذهنیاش از هیچ تلاشی فرو نمیگذارد. او کسی است که میخواهد ضعفها و شکستهایش را در پس هواداری اغراقآمیزش از یک کمدین موفق با نام جری لنگفورد پنهان کرده و با تبدیل شدن به او، آرزوی همیشگیاش که همان ستارهشدن است را به حقیقت تبدیل کند.
در صورتی که جری آن قهرمانی نبود که رسانهها از او ساختند. همانطور که رویای آمریکایی نیز با همه آن زرق و برقهای هیجانانگیزش، بیش از هر چیز به یک سراب میمانست و این درست همان واقعیت تلخی بود که پاپکین را به شدت ناامید و سرخورده کرد. برای پاپکین پذیرش تهی بودن جلوههای جذاب صنعت نمایش و جامعه به ظاهر آرمانی، به اندازهای سنگین بود که نتوانست مانع از بین رفتن مرز میان واقعیت و وهم شود. ذهن توهمساز در برابر وعدههای پوشالیای که سیستم به کمک رسانه تلاش میکرد با آنها انسانهای بختبرگشتهای چون او را سرگرم کند.
نتیجه چیزی نیست جز بلندپروازیهای جنونآمیز پاپکین و سرسختی و یکدندگی بیمارگونهاش برای تبدیل شدن به یک استندآپ کمدین معروف. هدفی که برای رسیدن به آن حتی از سیاهکردن روزگار ستاره محبوباش نیز خودداری نکرد. او از جایی به بعد کاملا به سیم آخر زد و حاضر بود دست به هر کاری بزند تا خیال شیرین همیشگی خود را به واقعیت بدل کند. یک شب سلطان بودن بهتر از هر روز حسرت خوردن است. همین تلاشهای دیوانهوار پاپکین بود که وضعیتاش را هم کمیک و هم رقتانگیز جلوه میداد. پوچی آزاردهندهای که بر زندگیاش سایه انداخته بود. او کهگریزی از انحطاط نداشت و ناتوان از تغییر جامعه بود، خواست به هر قیمتی که شده مردمی را در برابر خود ببیند که دارند به حرفهایش میخندند.
این نهایت چیزی بود که پاپکین از دنیای اطرافاش طلب داشت. انسان شکستخوردهای که شهوت یک شب دیدهشدن رهایش نمیکرد. اتفاقی که به هر ترتیب رخ میدهد و ما در پایان او را در حال اجرای نمایش میبینیم. نمایشی که برایش هزینههای فراوانی پرداخت. با وجود این، اجرای استندآپ پاپکین بیش از هر چیز دستانداختن زندگی پوچ خود بود. با شوخیهای فراوانی که حول دوران کودکی و رابطهاش با پدر و مادرش شکل گرفتهاند. یک خود تحقیری تمام و کمال و معروف رفتاری ادیپی که نشانههای آشکارش در فیلم حضور دارند.
هر چه نباشد، او پسری بود که نیاز به تایید پدر داشت. پسری که برای تبدیلشدن به پدر، او را دربند کشید. پدری که محصول سازوکاری بود که بر پایه توهم بنا شده و انسانهای عادی را ناچار به الگو قراردادن افرادی میکند که فاصله زیادی با آن تصویری دارند که صنعت نمایش از آنها میسازد و عرضه میکند. این گونه است که اسکورسیزی در این اثر چند لایه خود سیستم سرمایهداری و پدرسالارانه و اساس فرهنگ آمریکا در آن دوران با مورد حمله قرار میدهد. پس طبیعی هم هست که چنین فیلمی آن چنان که باید در زمانه خود مورد توجه قرار نگرفت.
سلطان کمدی پنجمین همکاری اسکورسیزی با رابرت دونیرو بود. یکی از بهترین نقشآفرینیهای این بازیگر در طول دوران حرفهایاش یک اجرای بینقص و درخشان که نشان از نبوغ دونیرو در مقام یک بازیگر همه فن حریف دارد. برای نمونه کافی است صحنهای که پاپکین سرزده به خانه جری میرود را به یادآوریم. یکی از معذبکنندهترین لحظاتی که در سینما با آن مواجه شدهایم سکانسی که به خوبی حس تلخ پاپکین را به تصویر میکشد. یکی از نقاط اوج بازیگری در تمام دورانها.
نوشته آریان گلصورت