فیلم آنا و سلطان – خلاصه و نقد و بررسی – Anna and the King (1999)
امریکا (لارنس بندر واد البرت). ک: اندی تنانت. ف: پیتر کرکس و استیو میرسن، بر مبنای کتاب خاطرات آنا لیونو ونز. فب: کیلب و شانل. مو: جرج فنتن. ب: جودی فاستر، چو یون فات، لینگ بایی، تام فلتن، سید علوی، رندال دوک کیم و کی سیو لیم. رنگی، ۱۴۸ دقیقه.
قرن نوزدهم. «آنا لیونو ونز» (فاستر) از سوی سلطان تایلند (یون فات) استخدام میشود تا به بزرگ کردن و آموزش بچههای او بپردازد. سلطان بهترین چیزها را برای فرزندانش میخواهد ولی آنا خیلی زود متوجه میشود که سلطان یک رهبر با اراده ولی بلند پرواز است و بنابراین اقامتش در تایلند – همراه با تهمایهای رمانتیک – به مبارزهای برای تعیین تربیت کننده واقعی بچهها تبدیل میشود…
خلاصه از ویکی پدیا
آنا لئونوونز (جودی فاستر)، بیوه بریتانیایی، به همراه پسرش لوئیس (تام فلتون) به سیام آمده است تا به ولیعهد چولالانگکورن، وارث شاه مونگکوت (چو یون فات) انگلیسی آموزش دهد. او زنی با اراده، باهوش، شجاع و خیرخواه برای زمان خود است که پادشاه را خشنود میکند. مونگکوت میخواهد سیام را مدرن کند، زیرا فکر میکند این به کشورش کمک میکند در برابر استعمار مقاومت کند و از سنتهای باستانی که هویت سیام را فراهم میکند محافظت کند. به همین دلیل، او آنا را به همه دهها فرزندش که از بیست و سه همسر به دنیا آمدهاند، آموزش میدهد.
در ابتدا، مونگکوت و آنا به دلیل تفاوتهای فرهنگی و همچنین اراده به همان اندازه قوی با هم درگیر میشوند. او به زودی تأثیرات مثبت روشهای تدریس او را میبیند، به ویژه عزم او برای رفتار با شاهزادهها و شاهزاده خانمها به گونهای که گویی آنها دانشآموزان مدرسهای معمولی هستند. دیدگاههای لغوی آنا نیز به تأثیرگذاری بر دیدگاههای چولالانگکورن در مورد بردهداری کمک میکند.
مونگکوت و آنا درباره تفاوتهای عشق شرقی و غربی بحث میکنند، اما او این تصور را که یک مرد میتواند تنها با یک زن خوشحال باشد را رد میکند. مونگکوت به امید اینکه بتواند سفیران بریتانیا را تحت تأثیر قرار دهد، یک پذیرایی مجلل را دستور میدهد و آنا را برای سازماندهی آن منصوب میکند. در طول پذیرایی، پادشاه با مهربانی و شوخآمیز با سر مایکرأفت کینکید (بیل استوارت)، از شرکت هند شرقی، حریف میشود. اروپاییها عقیده خود را بیان میکنند که سیام یک ملت خرافاتی و عقب مانده است. آنا قویاً استدلال میکند که اینطور نیست. مونگکوت با آنا در پذیرایی میرقصد.
سیام در محاصرهای است که به نظر میرسد یک کودتا با بودجه بریتانیا علیه پادشاه مونگکوت با استفاده از سربازان برمهای باشد. مونگکوت برادرش شاهزاده چائوفا (کی سیو لیم) و مشاور نظامی ژنرال آلاک (رندال دوک کیم) و نیروهایشان را برای تحقیق میفرستد. اما آلاک به شاهزاده خیانت میکند و سربازان خود را مسموم میکند و نشان میدهد که او در واقع رهبر کودتا است. به پادشاه خبر میدهند که برادر و ژنرالش مردهاند.
آنا به فرزندان سلطنتی، به ویژه پرنسس فا یینگ (ملیسا کمپبل) نزدیکتر میشود، که میمونهای بازیگوشی را که در درختان باغ سلطنتی زندگی میکنند، میستاید. وقتی فا یینگ به وبا مبتلا میشود، آنا برای خداحافظی به اتاقش احضار میشود. درست زمانی که فا یینگ در آغوش شاه مونگکوت میمیرد، به آنجا میرسد و هر دو با هم عزاداری میکنند. مونگکوت بعداً متوجه میشود که یکی از میمونها عینک خود را همان طور که دخترش (گو یی وای) میکرد، «قرض» گرفته است. او معتقد است که تناسخ اندوه او را کاهش میدهد و فایینگ ممکن است به عنوان یکی از حیوانات محبوب او دوباره متولد شود.
آنا همچنین شروع به آموزش بانو تاپتیم (بای لینگ)، جدیدترین صیغه پادشاه، که از قبل عاشق مرد دیگری به نام Khun Phra Balat (شان غازی) بود، زمانی که به دادگاه آورده شد. مونگکوت با او مهربان است، اما تاپتیم مشتاق عشق واقعی او است. پس از اینکه بالات یک راهب بودایی میشود، توپتیم خود را به عنوان یک راهب نیز در میآورد تا بتواند به صومعه او بپیوندد و در نزدیکی او باشد. او را تعقیب میکنند و محاکمه میکنند، جایی که مشخص میشود بالات به طرز وحشیانهای شکنجه شده است. وقتی تاپتیم قضات را به خاطر ظلمشان محکوم میکند، او با عصا کنارزده میشود.
آنا که نمیتواند این منظره را تحمل کند، با عصبانیت در تلاش برای جلوگیری از آزار و اذیت صحبت میکند و تهدید میکند که به نزد پادشاه برود، قبل از اینکه به زور از دربار خارج شود. طغیان او باعث میشود که مونگکوت نتواند شفقت نشان دهد، زیرا او را نمیتوان به عنوان یار او در نظر گرفت، اگرچه او احساس شرمندگی میکند. توپتیم و بالات در ملاء عام سر بریده میشوند.
آنا تصمیم میگیرد سیام را ترک کند زیرا بسیاری دیگر به دلیل نزدیک شدن ارتش برمه در حال فرار هستند. سر مایکرأفت به نخستوزیر سیامی نزدیک میشود و فاش میکند که در تلاش برای محافظت از منافع خود در سیام، پول کمی پرداخت کرده است تا بفهمد چه کسی پشت کودتای کودتا است: الک.
ارتش مونگکوت از کاخ خیلی دور است تا بتواند با شورشیان درگیر شود، بنابراین او نیرنگی ایجاد میکند – که یک فیل سفید دیده شده است، و دادگاه باید برای دیدن آن برود. این به او اجازه میدهد تا با فرزندان و همسرانش از قصر فرار کند و به ارتش خود فرصت دهد تا به آنها برسد. نخست وزیر آنا را متقاعد میکند که برگردد و به مونگکوت کمک کند، زیرا حضور او در اطرافیانش داستان فیل سفید را تأیید میکند. مونگکوت قصد دارد خانوادهاش را به صومعهای ببرد که بخشی از زندگی خود را در آنجا گذراند. در نیمه راه، آنها ارتش الاک را از دور میبینند و متوجه میشوند که نمیتوانند از او پیشی بگیرند. Mongkut و سربازانش مواد منفجره را روی یک پل چوبی در بالای کف دره با نزدیک شدن الاک و ارتشش نصب کردند. مونگکوت به “ارتش” خود دستور میدهد که عقب بماند و تنها با دو سرباز به سمت پل میرود. الاک در رأس لشکر خود با مونگکوت روی پل روبرو میشود.
همسران و فرزندان آنا، لوئیس و مونگکوت فریبکاری درخشانی را از محل اختفای خود در جنگل ایجاد میکنند. لویی از بوق خود استفاده میکند تا صدای شارژ بوق را تکرار کند، زیرا دیگران با آتش بازیهای بیضرر به منطقه حمله میکنند. برمه ایها معتقد بودند که پادشاه سربازان انگلیسی را آورده است، وحشت کرده و عقب نشینی میکنند. تلاش الک برای فراخوانی و سازماندهی مجدد نیروهایش با شکست مواجه میشود. آلاک به تنهایی میایستد، اما مونگکوت از کشتن او امتناع میکند و میگوید که الاک باید با شرمندگی او زندگی کند. همانطور که مونگکوت میچرخد تا به سمت سیام برگردد، الک اسلحه او را میگیرد و به پشت او نشانه میرود، اما یکی از نگهبانان مونگکوت مواد منفجره را منفجر میکند و پل و آلاک را تکه تکه میکند.
دادگاه به بانکوک باز میگردد، جایی که آنا با گریه آماده میشود تا سیام را برای همیشه ترک کند. مونگکوت آخرین رقصش را با او به اشتراک میگذارد و از اینکه اکنون میفهمد چگونه یک مرد میتواند تنها به یک زن راضی باشد، شگفتزده میشود. صداپیشگی به بینندگان میگوید که چولالانگکورن پس از مرگ پدرش به پادشاهی رسید، برده داری را لغو کرد و آزادی مذهبی را با کمک “دیدگاه” پدرش برقرار کرد.
نقد
داستان زندگی آنا لیونو ونز همواره برای هالیوودنشینان داستان جذابی بوده است و نشان این موضوع دو اقتباس دیگر است که یک بار در ۱۹۴۶ با حضور رکس هریسن و آیرین دان (آنا و سلطان سیام، جان کرامول) جلوی دوربین رفته و بار دیگر با فاصلهای ده ساله با بازی یول براینر و دبورا کار سلطان و من، والتر لانگ). آنا و سلطان فعلی اما فراتر از یک بازسازی، نسخهای عظیم و پُرخرج با نگاهی امروزی به داستان آن روزگار است و اصلاً شاید عمدهترین وسوسه ساخت فیلم، حضور فاستر در نقش «آنا» به عنوان تصویر زن مقتدر امروزی باشد. بازی فاستر هم در فیلم حاصل همین نگاه است. بازیگری که از نیمه دهه ۱۹۹۰، حضورش مقابل دوربین را به هر دو سال یک فیلم تقلیل داده است، اما در این فیلم به دلیل نوشته شدن فیلمنامه بر اساس شخصیتش بازی میکند. یون فات هم انتخابی دیگر در جهت حرکت به سمت واقعنمایی است. او نقشی را با تسلط مقابل فاستر ایفا میکند که پیشتر همواره مردان هالیوودی ایفاگرش بودند و البته پس از تماشای فیلم به نظر میرسد یون فات بهترین انتخاب ممکن بوده است. آنا و سلطان جدید در استفاده از دستمایههای روز هم فیلم قابل تأملی است. نگاه زن – آزاد – خواهانه حاکم بر کار، در کنار زاویه دید شرقی شدهتر نسبت به گذشته، سبب میشود تماشاگر برای این ساخته تنانت احترام زیادی قائل باشد.
این نوشتهها را هم بخوانید