فیلم آخرین دوئل – وقتی ریدلی اسکات از الگوی فیلم راشومون کوروسوا، تقلید میکند
اخطار اسپویل
فیلم آخرین دوئل ریدلی اسکات The Last Duel را در طی دو شب دیدم. سعی کردم تا قبل از پایان فیلم هیچ نقد و بررسی حتی کوتاهی در مورد آن نخوانم.
کمی بعد از شروع فیلم حدس زدم که ریدلی اسکات میخواهد چه کار کند؟
واقعا حقیقت چیست؟
حقیقت یک چیز صلب و واضح نیست. در واقع وقتی از زوایای مختلف به آن مینگرید بسیار پویا و قابل تفسیر و شکننده است.
در فیلم راشومون چند روایت از یک حادثه تجاوز روایت میشود و ریدلی اسکات بر اساس یک داستان واقعی قرن چهاردهمی، داستانی مشابه را برایمان تعریف میکند. آخرین دوئل همان DNA راشومون و همان داستان کلی را دارد، منتها داستانش در فرانسه قرن چهاردهم میگذرد.
ما در این فیلم دو جنگاور یا سلحشور فرانسوی را داریم که سازگاری با هم ندارند. یکی از آنها ژان دو کاروژ با بازی مت دیمن است و دیگری ژاک لهگری با بازی آدام داریور. شخصیت کلیدی دیگر همسر ژان -مارگریت- با بازی جودی کومر است که ما با او به واسطه سریال کشتن ایو آشنا هستیم.
ژان و ژاک زمانی با هم دوست بودند، اما در پی یک اختلاف بر سر زمینی ارزشمند و نیز نزدیک شدن ژاک به راس قدرت و دور ماندن ژان از مناصب، او احساس کینه عجیبی نسبت به ژاک میکند. او احساس میکند که جنگ و رنج برای اوست و افتخار و آسودگی از آن دوست سابقش.
پس از مدتی ظاهرا ژاک برای آشتی با دوست قدیمی او را به یک مهمانی دعوت میکند، اما این مهمانی مقدمه یک آشنایی نافرخنده میشود:
ژاک همسر ژان را میبیند و طمع میکند که او را از آن خود کند. این طلب شهوت یا شاید عاشقی، فرجامی فاجعهبار دارد. زمانی که مارگریت در غایب همسر در خانه تنهاست، مورد ظاهرا تجاوز ژان قرار میگیرد.
اما اختلاف این دو دوست سابق و دشمنی و عداوت آنها و جادثه تجاوز، چه کم و کیفی دارد؟ آیا قضاوت ژان درست است و دوستش مایملک را بالا کشیده؟ آیا واقعا همسرش مورد تجاوز قرار گرفته و یا اینکه دلدادگیای دوطرفه در کار بوده؟
فیلم با 3 روایت از زاویه دید ژان و ژاک و مارگریت این قضایا را به ما نشان میدهد و میبینیم که چقدر داستان از زاویه دید هر کاراکتر اصلی با دیگری فرق دارد. هم جزئیات و هم کلیات با هم تفاوت قابل ملاحظهای دارند. حتی دیالوگها، کیفیت یک بوسه یا آب و هوا!
پس از این 3 روایت، داستان فیلم خطی میشود و ما مراحل دادخواهی ژان و مارگریت را دنبال کنیم تا زمانی که پادشاه فرانسه با یک دوئل حیثیتی بین دو سلحشور موافقت میکند. مبارزهای خشن و حماسی که ریدلی اسکار خیلی خوب آن را از آب درآورده و باید تحسینش کرد.
نکته جلب دیگر فیلم روایت آن فضای عجیب قرون وسطایی است و ما در فیلم متوجه باورهایی مستحکم در مردمان آن روزگاران میشویم که سخت میتوان باورش کرد. چیزهایی مانند اینکه اگر یک زن از همسرش آبستن نشود، احتمال دارد که به خاطر کراهت او نزدیکی و لذت نبردنش از مرد باشد. یا اینکه تجاوز جنسی اگر با اکاره زن همراه باشد، نمیتواند باعث حاملگی شود! یا اینکه در جریان یک دوئل، همواره طرف برحق مورد حمایت خدا برنده میشود و کسی که این پیکار را ببازد، طرفی است که دروغ میگوید.
فیلم نشان میدهد که در آن قرون، نگاه به زنها چقدر عقبافتاده بود و زنها عمدتا ابزاری برای لذت و فرزندآوری و توافقات مالی بین مردان بودند. در این بخش «من نمیتوانم ساکت بمانم» مارگریت تا حدی یادآور #MeToo این سالهاست.
بازی بن افلک در نقش فرعی پییر – خویشاوند پادشاه- به عنوان صاحب قدرتی عیاش هم بسیار قابل توجه است.
کلا به نظر میرسد که ریدلی اسکات بازیگران خوبی را برای نقشها برگزیده است. از مت دیمن و آدام درایور که بگذریم میرسیم به جودی کومر. زنی که در فیلم باید آنقدر ظریف باشد که تصور ظلم بر او ، بر مخاطب دشوار آید و در عین حال یک نوع سردی و رازناکی و مرموز بودن را همزمان داشته باشد و این ظرافت و رندی، عناصری هستند که جودی کومر پیش از این در سریال کشتن ایو هم داشته و تا آخرین اپیزود هم ما را درگیر دوگانه تنفر یا احساس تاسف میکرد!
مسلما آخرین دوئل فیلمی در حد گلادیاتور نیست. شاید هم برخی حوصلهشان از روایت سهگانه یک داستان سر برود. احتمالا برخی هم از آن انتظار یک فیلم جنگاورانه قرون وسطایی دارند.
کمی باید انتظارات را پایین بیاورید و به این فکر کنید که ما در سالهایی هستیم که باید فیلمهایی در این سطح را هم گرامی داشت. بله! روایت چندگانه از حقیقت کوروساوا کجا و این روایت چندگانه کجا؟ اما بیشک فیلم آخرین دوئل یکی از فیلمهای خوب امسال است. این فیلم اقتباسی است از کتاب آخرین دوئل: داستانی واقعی از محاکمه توسط مبارزات در فرانسه قرون وسطی نوشتهٔ اریک جگر در سال ۲۰۰۴ .
اما چرا نام فیلم آخرین دوئل است. چون تصور میشود که این پیکار در قرن چهاردهم آخرین دوئل جانشین فرایند قضاوت و دادگاه باشد که انجام شده. البته پس از این دوئل، دوئلهای دیگری برای احراز دفاع از حیثیت انجام شده، اما این آخرین دوئلی بود که جانشین فرایند دادگاهی شده بود. یعنی تصور میشود که هرگاه عقل و خرد و قانون از تشخیص وقوع جرم بازبماند با یک پیکار که لزوما خداوند در آن طرف بیگناه را پیروز میکند، میتوان تکلیف را مشخص کرد.
فیلم بسیار هوشمندانه و پرمحتوایی بود که تعمیم آن به دنیای امروز ما هنوز هم قابل ارجاع و به روز می باشد ، تصویربرداری و فضاسازی غمبار اسکات و وولفسکی لهستانی بسیار گیرا و درخور توجه می باشد ، دیالوگهایی که بین ما بین محاوره کلامهای تامل برانگیزی درخودش دارد و در واقع پیام عصیان بر علیه ظلم در باریکترین دریچه امید که به کجاها ختم می شود و آن دوئل فوق العاده نهایی… درود بر اسکات .