نقد و بررسی فیلم تیرانداز The Shootist با بازی عالی جان وین در نقش جی. بی. بوکس
تیرانداز از آن مواردی است که در آن نمیتوان تمایزی میان کاراکتر و بازیگر قائل شد: بازیگر همان عاملی است که نقش را شکل میدهد و همین است که تیرانداز را به وسترن و جان برنارد بوکس را به شخصیت پیچیدهای تبدیل میکند. کمتر بازیگری در طول تاریخ فرصت این را داشته که وداعی چنین شکوهمند با پرده نقرهای داشته باشد و بدون هیچ تردیدی، جان وینِ کبیر لیاقت این وداع را داشت.
هر چند تیرانداز قرار نبود آخرین فیلم وین باشد (او برنامههایی برای تولید فیلمهای دیگری هم داشت که فرصت این کار را پیدا نکرد) اما به طرز کنایهآمیزی به خداحافظی با شکوهی برای وین کهنهکار تبدیل شد. به جز این شباهت آشکار که جان وین در دوران فیلمبرداری فیلم از بیماری سرطان رنج میبرد و جی. بی. بوکس هم یک وسترنر مبتلا به سرطان بود، نکات دیگری هم بودند که تیرانداز را به تجلیلی از زندگی و دورانِ وین تبدیل کردند: در تصاویر آرشیوی استفادهشده برای معرفی شخصیت بوکس در ابتدای فیلم، نماهایی از فیلمهای رود سرخ، هوندو، ریوبراوو و الدورادو مورد استفاده قرار گرفتند، لورن باکال انتخاب خود وین برای بازی در نقش مقابل او بود و جیمز استیوارت هم بعد از یک دوری پنج ساله از سینما، فقط به خاطر درخواست مستقیم جان وین بود که بازی در نقشی افتخاری را در این فیلم پذیرفت.
عجیب نیست که نقش بوکس در این «گردهمایی تجلیل از جایگاه جان وین» طنینی از کلیدیترین جنبههای پرسونای سینمایی وین را یکجا در خود دارد: اقتدارگرایی و مصمم بودن را از دوره اول همکاری وین با جان فورد (جی. بی. بوکس در ابتدای فیلم برای کشتن سارق خردهپایی که به خود اجازه داده که در مقابل او قد علم کند، حتی نیازی به پیادهشدن از اسب ندارد)، اعتماد به نفس و فردگرایی را از همکاریهای وین با هاوارد هاکس، آگاهی از به پایانرسیدن یک دوران را از دوره دوم همکاریهای وین بافورد، تلاش برای پرورش نسلی جدید که علیرغم آگاهی از تفاوتهای ذاتیشان با نسل قدیم در بسیاری از زمینهها از آنها الگوبرداری میکنند را از برخی از آثار متأخر وین از جمله کابویها (مارک رایدل) و البته مبارزه با سرطان تا ته خط را از زندگی واقعی خود وین.
هیچکدام از پرسوناژهای مهم جان وین اینگونه وجوه آمریکایی خود را با تقابل در مقابل قدرت سابق بریتانیا به رخ نکشیده بودند. هر چند بوکس جایی از فیلم شخصیت ملکه ویکتوریا را مورد تحسین قرار میدهد، اما اگر مرگ ملکه ویکتوریا (به عنوان نشانهای از قدرت مسلط بریتانیا در قرن نوزدهم) را در ابتدای فیلم به عنوان تیتر اول یک روزنامه مشاهده میکنیم، این جی. بی. بوکس است که حضورش در شهر و زندگی رو به پایاناش به آرزوی روزنامهنگاران برای خلق یک داستان ماندگار تبدیل میشود. اگر بوکس چند روز روزنامه حاوی خبر درگذشت ملکه ویکتوریا را نگاه داشته و سپس با آتشزدن روزنامه، به تاریخ پیوستن آن دوران را اعلام میکند، این بوکس است که نسل بعدی آمریکاییها را (همانطور که در انتهای فیلم به وضوح مشخص میشود) تربیت میکند.
اگر قربانیشدن تام دانیفان در مردی که لیبرتی والانس را کشت برای پاگرفتن شیوه زندگی جدیدی در آمریکا، اقدامی ناگزیر به نظر میرسد، بوکس اینبار تفاوتهای گیلوم راجرز (ران هاواراد) را با خود با روی باز میپذیرد (سری که بوکس در آستانه مرگ برای گیلوم که اسلحه او را به کناری انداخته تکان میدهد، آشکارترین جلوه این پذیرندگی است). اگر ایتن ادواردز در جویندگان با پذیرفتن تقدیرش وداعی غمبار با خانه، خانواده و یکجانشینی دارد، بوکسـ باز هم با دانستن این نکته (خودش جایی از فیلم اشاره میکند که به اندازه تمام عمرش تنها بوده است)ـ
فرصت احساس کردن حضور کنار یک خانواده را پیدا میکند. با این وجود، غم قریبالوقوع بودن مرگ بوکس بر سر فیلم سنگینی میکند. واضح نیست که حرکت بوکس به سمت مرگ و یکجانشینیاش در انتهای زندگیاش، چطور میتواند نه فقط نشانی از پایان یک نسل و یک دوران، بلکه پایانی بر یک ژانر تأثیرگذار (در آخرین روزهای حیات سینمای وسترن) تلقی شود؟
در سالهای منتهی به ساخت تیرانداز، مهمترین وسترنها قدرت خود را از شکستن الگوهای همیشگی ژانر میگرفتند: از وسترنهای خونین سام پکینپا تا وسترن سرد رابرت آلتمن. در چنین شرایطی، پایان کار جی. بی. بوکس میتوانست وداع مناسبی نه فقط برای وین، که برای کلیت ژانر وسترن به شمار رود.
نوشته سید آریا قریشی