ازرا پاوند -شاعر جنجالی- زندگینامه و آثار

گای داون پورت/ترجمهٔ مرسده بصیریان
Ezra Pound
فرانسویها نویسندگانشان را اینگونه گرامی میدارند: مجموعهٔ آثارشان را بهطور کامل بر کاغذ بسیار ظریف، با ویرایشی بسیار دقیق و همراه با شرح و تفسیر در بیبلیوتک دو لا پلیاد گالیمار ۱ چاپ میکنند. بدین معنا که با آمدن نام نویسندهای در این مجموعه، که درست بعد از جنگ دوم جهانی پایهگذاری شده، آوازه و افتخاری رسمی به آن نویسنده اعطا میشود؛ ورود به مجموعهٔ پلیاد به معنی کلاسیک شدن است. بااینحال اخیرا هنگامی که پلیاد نام جورج سیمنون ۲ را به مجموعهٔ خود اضافه کرد، صداهای معترضی از گوشه و کنار بلند شد. آیا سزاوار است که خالق پرکار شخصیت ژول مگره و چنین داستانهای پلیسی روانشناختی جمعوجوری در کتابخانهها کنار راسین، مولیر و آپولینر قرار بگیرد؟ آندره ژید که زمانی در گالیمار ویراستار بوده، بر این باور بود. برای دانشجویان فرانسوی راسین تکلیف است؛ اما سیمنون فقط برای خواندن است. راسین فرهنگ است؛ سیمنون تفریح، قرار گرفتن نام پاوند در کتابخانهٔ آمریکا- مؤسسهٔ انتشاراتیای که ادموند ویلسون برای آن در مجلهٔ نیویورک ریویو آو بوکز فعالیت کرد و مؤسسهٔ ملی کمک به علوم انسانی و بنیاد فورد مشترکا در سال ۱۹۷۹ آن را تأسیس کردند-همان اندازه تعجب برانگیز است که نام سیمنون در پلیاد. گرچه بسیاری همانگونه که پیشتر در طی سالیان چنین کردهاند اعتراض خواهند کرد که اشعار پاوند نامفهوم و به طرز ناامیدکنندهای گنگاند و شاید هم اصلا شعر نیستند. اعتراض اصلی به خاطر ضد یهود بودن پاوند، حمایت از فاشیسم بدون احساس شرمساری، و اتهام خیانت در جنگ دوم جهانی بود که پاوند به خاطر آن سیزده سال در بیمارستان ایالتی سنت الیزابت واشنگتن که مخصوص دیوانگان است به سر برد. پاوند در این بیمارستان خود را در مخمصهای کافکایی یافت (که با روانشناسی به نام کاوکا تکمیل میشد): برای ترخیص باز بیمارستان باید ثابت میشد که پاوند از عقل سالم برخوردار است. اما اگر ثابت میشد که پاوند سالم است، طبق قانون جای او مقابل جوخهٔ اعدام بود. یکی از اتفاقاتی که برای او در سنت الیزابت پیشآمد دریافت جایزهٔ بولینگن بود برای شعر.The Pisan Cantos جایزه را کتابخانهٔ کنگره اهدا میکرد و پول آن از سوی بنیاد بولینگن پرداخت میشد-این بنیاد هم توسط غول صنعت آلومینیوم، پل ملون فرزند اندرو که از ۱۹۲۱ تا ۱۹۳۲ وزیر خزانهداری بود، تأمین میشد.
مطبوعات حملات ناشی از نارضایتی را شروع کردند. پاوند که در محافل ادبی به عنوان محرک اصلی شروع حرکت مدرنیسم و شاعری فرهیخته با اشعاری بسیار دشوار شناخته شده بود، ناگهان به عنوان یک فاشیست ضد یهود دیوانه شهرت یافت. حقیقت این است که: در ۱۹۲۵ پاوند به قصد سکونت در راپالو به ایتالیا رفت. همان جا بود که مجذوب موسولینی شد. او موسولینی را صورت تناسخ یافتهٔ بارونهای فئودال قرن پانزده ایتالیا میدید که با شمشیر و گرز حکم میراندند، هنر را حمایت میکردند و شهرهای توسکان و اومبرین-زادگاه رنسانس-را بنا مینهادند. ایتالیا دوبار اروپا را متمدن کرده بود، اول بار در دوران سزار آگوستوس و بار دوم با حکومت خاندان مدیسی و بورژیا. پس چرا سومین بار تحت حکومت موسولینی، تامس جفرسن مدرنیسم، نباشد؟ این استدلال پاوند بود که به وسیلهٔ امواج کوتاه رادیویی از رم فرستاده میشد. برنامههای شبانهای که توسط سرویس اطلاعاتی فدرال برادکست وابسته به اف سی سی کنترل میشد (این سرویس جاسوسی اصلا نمیتوانست ارتباط دقیقی میان جان آدامز و کنفوسیوس یا میجر داگلاس و الکساندر دلمار با آنچه که اعتبار اجتماعی عنوان میشد، برقرار کند)، آنچه که جاسوسها از رادیو میشنیدند تصویر خیانت بود، که طبق قانون چنین تعریف شده: «کمک و همدستی با دشمن در زمان جنگ». ضد یهود بودن پاوند تعصبی ساده و خالص بود، خیالبافی بیمار گونهای که در زشتی، دست کمی از عقاید یک اروپایی تعصب نداشت که به خاطر ریشههای عمیق تاریخی، کینهای هراسآور در خود میپرورد. هیچ توجیهی برای بخشیدناش وجود ندارد. برای نخستین بار تمام اشعار پاوند به جز شاهکار او، کانتوس (The Cantos) 82310 صفحهای در کتاب اشعار و ترجمهها گردهم آمده، همراه با یادداشتها و گاه شمار زندگی شاعر که از نظر اطلاعات و شفافیت از هر زندگینامه در دسترسی کاملتر است. مجموعه، با کتابی آغاز میشود که او خوب تایپ و صحافی کرده؛ کتاب هیلدا (۱۹۰۷-۱۹۰۵)، که حالا در کتابخانهٔ هوتون هاروارد قرار دارد. پاوند روی برخی از این اشعار برای مجموعههای بعدی دوباره کار کرد، تا این که به نظمی نو برای غزلهایش دست یافت و آن را پرسونا ۳ نامید (چاپ نسخت در ۱۹۰۹). پاوند برای چاپهای بیشمار بعدی طی سالیان به حذف و تصحیح اشعار ادامه داد. پرسونا-نقاب بازیگران-با گذر به سوی پختهترین سبک پاوند تکامل یافت. نخستین اشعار او تحت تأثیر ویلیام موریس و روستیس به اواخر دوران ویکتوریا تعلق دارد. والت ویتمن سبک پیش رافائلی را «مکتب شیشهٔ رنگی شعر» نامیده. رهایی پاوند از زبان انگلیسی واردور استریت در Hugh Selwyn Mauberley زندگی و اتباطات نشان داده شده-«همان که پاوند آن را رمان هنری جیمز که به شعر بدل شده خوانده است.» موبولی هنرشناس متعلق به سالهای ۱۸۹۰، دوران راسکین، موریس و وایلدر را در ارتباط با جنگ جهانی اول و سرخوردگی ناشی از آن ارزیابی میکند. او سواین برن ۴ را به دلیل دشوار بودن کنار میگذارد، شعر تئو فایل گوتیه ۵ را کوتاه میکند و طنز را جایگزین تأثر میکند: زمانه در جستجوی تصویری بود، نو
از چهرهٔ درهم سرعت یافتهٔ خویش
چیزی برای دوران نو،
نه هر چیزی، که گنجی نهان؛
نه، قطعا نه با رویاهایی گنگ
که از نگاهی به خویش؛
یاوههایی بس بهتر
از بازخوانی ادب کهن!
بیشک «زمانه میطلبید» بستری بر ساخته،
آماده، بیهیچ سیر وقت گیری،
Kinema یی از نثر، نه، نه قطعا بدانگونه شفاف یا به سان «پیکرهای» از شعر.
بعدا او موبرلی را با ترجمهٔ آزاد خود از Homage to Sextus Propertius میآمیزد همچون نقاشی دو-لتهای رم-لندن (۱۹۵۸): دو قطب دریافت هنرمندانهٔ خاص و حساس در مرکز بزرگترین امپراطوریهای جهان، دو پرسونا که شاعر میتواند با توجه به آنها به بیان خود بپردازد.
منتقدینی که مایل به پذیرفتن پاوند به عنوان شاعری پرآوازه نیستند، معمولا معترفاند که او مترجمی کارآزموده است. او اشعار پرونسال ۶ و لاتین را که در مجموعهٔ مقالات ادبیاش با عنوان روح شور عاشقانه ۷ (۱۹۱۰) مورد بحث قرار میدهد، ترجمه کرده است. اگر دفترچهٔ یادداشتهای ارنست فنولوسا ۸، چینشناس معروف را به پاوند میدادند، بیشک برای بافتن اشعار چینی به زبان انگلیسی از آنها استفاده میکرد. در حقیقت ترجمه کلید هدایتکنندهای شد برای تمام آثار شعری او. کانتوس که با ترجمهٔ اپیزودی از اودیسه شروع میشود، جایی که ادیسوس با روح مردهای سخن میگوید. آنان برای سخن گفتن، باید خون گوسفند بنوشند. پاوند استعارهٔ زیبایی در اودیسه کشف میکند: ترجمه، خون لازم برای سخن گفتن گذشتگان را فراهم میکند.
کانتوس شامل مجموعه گفتوگوهاییست با گذشته. سیتای اول مربوط است به رنسانس، به ویژه به درآمدن از گذشتهٔ کلاسیک و تأملهای جغرافیایی آن هنگامی که فرهنگ مدیترانهای راههایی به نیمکرهٔ غربی و چین پیدا کرد. بخشهایی به تاریخ آمریکا تعلق دارد (آدامز، جفرسن، ون برن ۹) و بخشهایی از اشعار به تاریخ طولانی چین میپردازد. نگاه پاوند همواره به شعور مبتکر، تجسم کهن الگوی ادیسهوار است. هنگامی که او The Pisan Cantos را نوشت، در کارش به موازات هومر به بخشی رسیده بود که ادیسوس از کالیپسو ۱۰ میگریزد تا به خانه بازگردد. پاوند در بخشهای بعدی پارادیزویی را بنا مینهد که بازگشت ادیسوس را با دانته ادغام کرده و بهشتی خردمندانه و احساسی را فرامیخواند.
خارج از شهر پیزا در زندانی موقت برای خاطیان ارتشی در مرکز آموزش تأدیبی ارتش آمریکا (DTC)، پاوند در اردوگاهی که بر بخشهایی از باند موقت هواپیما ساخته شده بود، نگهداری میشد. این دوران به طرز عجیبی برای او تجربهٔ شادمانهای بود همراه با لحظاتی از روشنگری عارفانه. افسرهای مهربانتر به او اجازه میدادند وارد ستاد شود و برای سربازها نامه تایپ کند (همانند ویتمن در بیمارستانها صحرایی). تجربه DTC تنها چیزی است که اندک مردمان تحصیل کرده دربارهٔ پاوند میدانند. شنیدهام که دو اپرا در این باره نوشته شده. پاوند از بازداشت، مردی شکسته بیرون آمد که به اف بیآی و ضد اطلاعاتیها حرفهایی گنگ و نامفهوم تحویل میداد. بعد به دادگاهی در واشنگتن احضار شد ولی وضع جسمانیاش برای محاکمه مناسب تشخیص داده نشد. ناشر آمریکایی پاوند (و دوستش) جیمز لافلین ۱۱ برای دفاع از او وکیلی زبردست استخدام کرد که شهرتش دفاع از مخالفان با وجدان و صلحطلبها بود. نتیجه آنکه دوران طولانی سیزده ساله در بخش ویژهٔ کاتاتونیها ۱۲ در بیمارستان سنت الیزابت آغاز شد. در سنت الیزابت، پاوند برخی از بهترین آثارش را نوشت: دو قطعه از اشعار بلند، Rock-Drill و Thrones و آنچه که به گمان من شاهکار اوست، آنتالوژی کلاسیک با تفسیر کنفوسیوس ۱۳، که تقریبا یک پنجم چاپ کتابخانهٔ آمریکا. Shih Ching یا کتاب قصائد یکی از کتابهای مقدس چین است. گردآوری آن به کنفوسیوس نسبت داده شده (قرن ششم پیش از میلاد)، هم عصر با سوفوکل. خود متن اما بسیار قدیمیتر است. کتاب شامل اشعار محلی، سرودهای مذهبی، اشعار درباری، و قصیدههای باشکوه آیینی است.
آنچه که پاوند در این نسخه انجام داد ساختن وزنهایی متعادل برای نشان دادن مهارت خود در نوشتار منظوم و واژهگزینی بود. آنکل رموس ۱۴، داستانهای منظوم اسکاتلندی، مرثیههای دوران الیزابت، تامس هاردی، چاسر، بن جانسون، هر یک- نمایشی از یک هنرنمایی بینظیر را پیشرو میگشاید. تنها مشابهی که میتوانم بیابم خود انجیل است (دستکم هزار سال شعر عبری با تنوعی از تاریخ، قانون و فلسفه). آنتالوژی یونانی ۱۵، که مجموعهای است از لطیفههای اروتیک و زیرکانه که از دوران کلاسیک تا زمان بیزانس جمعآوری شده در کنار کار پاوند رنگ میبازد. اولین شعر در آنتالوژی کلاسیک پاوند تقلیدی است از یک ترانهٔ محلی قرون وسطایی که پاوند تلاش کرده تا لحن چین کهن را در آن حفظ کند:
«پنهان شو! پنهان شو!» همای ماهیخوار چنین گوید،
نزدیک جزیرهای در هوهمای ماهیخوار چنین گوید:
«غمین و ساده،
چنین باشد همسفر شاهزاده.»
فروتنیاش به سادگی جویبار؛
رازپوشیاش به سان زیر تاریک شاخهها، ساقهای نی کنار ساقهای نی
بلند باریک
آنگونه که جویبار راه و بیراه میرود،
غمین و ساده، غمین و ساده.
جستن و نیافتن
مانند رویایی در سرش،
به ردایش بیندیش که چگونه است ردایش،
دور، پیچان و جنبان،
پیچان و جنبان.
نای بلند گرفتار در علفهای ts”ai
رازپوشیاش چنان ژرف؛
آوای بربط در آوای بربط گرفتار،
غمگین، گذران، بیراه و راه.
ناقوس طرباش بنواز.
پاوند میخواست که قصائد با چاپ مجدد حروف چینی بر روی متن و آوانگاری شده چاپ شود. در ۱۹۵۴ انتشارات دانشگاه هاروارد، ناشر اصلی، قول داد که «بعدا» خواستهٔ پاوند را برآورده کند. فکر نمیکنم پاوند تعجب کرده باشد. پیشتر انتشارات نیو دیرکشن از چاپ نقشههایی که همسرش دوروتی از چین کشیده بود، برای کانتوس خودداری کرده بود. لافلین مدیر برنامهٔ مدرنیسم در آمریکا معتقد بود که اشعار و نقشهها دو کار کاملا متفاوتاند.
(در فکرم که بر سر کانتو شمارهٔ ۱۰۰-که زمانی آخرینشان بود-چه آمد، آنچه پاوند در ۱۹۵۲ در سنت الیزابت به من نشان داد کاملا به زبان چینی بود.)
پاوند همیشه معتقد بود که قادر به انجام هر کاری هست. ترجمههای انگلیسی او از الکترا و زنان تراشیز ۱۶ سوفوکل برای خوانندگان وفادارش عجیبترین متنهای او هستند. او به کلاسیسیسم با آنچه که روشی سرهمبندی مینماید بدون توجه به «شعر»، شکل تازهای میدهد. بااینحال اجرای صحنهای این آثار خوب از کار درمیآیند، گرچه اعصاب کلاسیسیستها را خرد میکنند. پاوند از ترجمهٔ نمایشنامههای تئاتر نو ۱۷ ژاپناش گرفته تا متونی جدیدتر نشان داده که میتواند چیزی بنویسد که بازیگران بتوانند بر زبان آورند (گرچه مدتی طولانی به ایتالیا مهاجرت کرده بود، ارتباط خود با زبان محاورهای آمریکا را از طریق تماشای فیلمهای سینمایی حفظ کرد). او سی سال پیش از این که بکت از رادیو به عنوان وسیلهای برای هنر جدی استفاده کند، اپراهایی (کاوالکانتی، ویلان) به همان اندازه موفق برای رادیو نوشت. پاوند، پیر و ناامید، خود را فقط برای طنزنویسی کوچک خوانده است. آیا او به مرگ معاصرین ۱۸(۱۹۱۹) خود، متعالیترین شعرهای موجود آمریکایی میاندیشیده؟ یا این که منظورش طنز زیرکانهای بوده که در تمام کارهایش حضور دارد؟ طنز پاوند مانند طنز ولتر لبخند بر لب مینشاند. لحن پیش گویانهاش توجه بیشتری را به خود جلب کرده.
در چاپخانهها برای کارهای او دقت لازم را اعمال نمیکردند و او خود نیز در این موارد سختگیر نبود. هنگامی که نمونهخوانی در انتشارات نیو دیرکشن از پاوند راجع به واژهء mangos در بخشی از شعری بلند سؤال کرد، پاوند به جای تصحیح و تغییر آن به magnos در حاشیه نوشت: «عاشق mangos هستم!» حروفچینها معمولا در چیدن نقل قولهای یونانی، حروف یونانی را باهم اشتباه میکنند؛ نو ]nu[را با اپسلین ۱۹، یاتتا را با.phi متأسفانه نسخهٔ کتابخانهٔ آمریکا که دانشجویان فکر میکنند معتبر است، همان اشتباهات معمول در مورد واژههای یونانی را در خود دارد. تا آنجا که من میدانم عبارت ملهم از اودیسه که آنقدر خوب در موبرلی استفاده شده فقط یک بار درست چیده شده؛ در این نسخه، ماشین چاپگر دقیق، حرف امیکرن ۲۰ با علامت کوچک بالای آن را دلتا دیده است. کلمهٔ polyphloisboio در صفحهٔ ۵۲۵ به غلط نوشته شده. حروفچینی همگی با کمی انحراف به سمت بالا کج نوشته شدهاند؛ حتی میشد یک خطاط چینی را برای ساعتی به کار گرفت تا همهٔ آنها را به زیبایی بنویسد. ولی در عوض طرحهای دوروتی پاوند که با زحمت تهیه شده در اختیار ماست.
حتی مشکل پسندترین خوانندگان،۸۵ صفحهٔ آخر این نسخه را مایهٔ شگفتی و چیزی به عنوان پاداش خواهند یافت: پیوستی خیرهکننده از اشعار و ترجمههای پراکنده. تنها از نظر انتخاب بهترین اشعار و ترجمهها، نمیتوانم مشابهی برای آن بیابم: شعرهای غنایی رکیک قرون وسطایی، آهنگهای متتحلی سودانی، پارودیها، طنزهای سیاسی، و قصیدهای به مناسبت دویست و پنجاهمین سالگرد نیوآرک، نیوجرسی که مطمئنا حتی ویتمن نیز گرچه آن را به عنوان توهین تلقی میکرد، اما به عنوان اندرزی به جا مورد ستایش قرارش میداد. برخی از محققین باید تحقیقی در مورد ویتمن و پاوند به عنوان عیبجویان و اخلاقگرایان اجتماعی ارائه دهند.
هنگامی که در ۱۹۵۲ با پاوند ملاقات کردم، تازه از ارتش بیرون آمده بودم، جایی که روی میزم در ستاد هیجدهم هوابرد The Great Digest Unwobbling Pivot و Guide to Kulchur را نگاه میداشتم. ژنرال هیکی که با کتاب مخالف بود، یک بار آنها را برداشت و صاف دوباره گذاشت سرجاشان. ضد اطلاعات ما در فروشگاه پادگان در چندین کتاب قصههای مصور، تبلیغات کمونیستی پیدا کرده بود، اما حتی یک ژنرال هوایی (مثل ژانرال هیکی) نیز میتوانست بفهمد که کتابهای من مال فروشگاه نیست.
پاوند چیزهایی میدانست که من در طول تحصیلم به آنها برنخورده بودم. بنابراین خیلی تعجب نکردم وقتی که او در سنت الیزابت پیش از شروع صحبتهایمان نسخهای از ترجمهٔ جدید یونانی از Cathay را به من داد و گفت: «شعر روی کاغذ باید این شکلی باشد!» و بلافاصله کاواکانتی: ریمی ۲۱ زیبایش را به عنوان نمونهای از فرهنگ فاشیست تحت حکومت موسولینی به من داد. من رفته بودم که در مورد لئو فروبنیوس و اشاعهٔ فرهنگ و تکنولوژیهای صحبت کنم. خیلی زود تشویق شدم که سخنشناسی سناتور جوزف مک کارتی را بررسی کنم. به خود یادآوری کردم که بیهیچ شکی در دیوانه خانه هستم.
مزیت بزرگ صحبت کردن با پاوند تجربهٔ استعداد او در تقلید بود. او میتوانست ادای ییتز و هنری جیمز، جویس و رادیوی مبلغان مسیحی، زنان جنوبی و سیگارفروشان کنزینگتون را دراورد. آیا در این مواقع میشد تصور کرد که کسی مثل ازرا پاوند پشت این نقاب باشد؟ او فهمیده بود که کار شاعر تقلید صداهای محکم و گیراست (مثل چاسر و شکسپیر؟). مترجمهای انجیل شاه جیمز از امضای کار خود اجتناب کرده بودند. آنها یعقوب، ایلیا و پولس را واداشته بودند تا به زبان انگلیسی سخن بگویند. پاوند لی پو، کنفوسیوس، آرنوت دانیل و ویلون را واداشته بود که انگلیسی حرف بزنند. گفتن این که پاوند مترجم بزرگی بود اما خودش شاعر بزرگی نبود، نادیده گرفتن نبوغ اوست. فرهنگ جریان دارد؛ فرهنگ در پروسهٔ انتقال یک نسل به نسلی دیگر خلاقیتی اساسی شکل میگیرد. پاوند باور داشت که سوناتهای شکسپیر توسط دیگری نوشته شده، همان صدای محکم. شاید مصیبت او این باشد که وقتی خودش بود-تئوریسین اقتصادی که معتقد بود بانکها بحران اقتصادی ایجاد میکنند-دردسری جدی گریبانگیرش میشد. روانشناسها او را خودبزرگبینی تشخیص دادند که دچار اوهام شده و خود را شاعری بزرگ، اقتصاددان، زبانشناس و مشاور سیاسی رؤسای کشورها میداند.
در آلبوم خانودهٔ پاوند عسکی وجود دارد که تمپیو مالاتستیانو ۲۲ در ریمینی (موضوع چهار بخش از شعری بلند) با یک اتومبیل فورد مدل تی زیبا در پیش زمینه. پشت فرمان ارنست همینگ وی نشسته است؛ در صندلی عقب ازرا و دوروتی نشستهاند. همینگ وی بود که پاوند را به سیگیسموندو مالاتستا ۲۳(الگوی موسولینی) علاقهمند کرد. و مالاتستا در تخیل پاوند ایدهٔ رهبری (دوچه)۲۴ را که معمارها، نقاشها، شعرا و دانشمندان را سازماندهی میکرد تثبیت کرد. این عکس نما شکست است. نبوغ همینگوی به وسیلهٔ چهرههای سرشناس هدرمیرود و تضعیف میشود و او به عنوان یک الکلی خودکشی میکند. در واشنگتن دوروتی (با نام پدری شکسپیر) صبورانه در یک زیرزمین به مدت سیزده سال زندگی میکند برای این که بتواند هر روز با ازرا باشد. گرچه رنسانس در تمپیو آغاز شد، اما گور دانشمندان بیزانس که فرهنگ یونانی را به ایتالیا آوردند نیز همان جاست. حتی اتومبیل مدل تی (نماد شکل و عملکرد در تعادل کامل) تبدیل میشود به بنزین خوره.
در میان اشعار گردآوری نشده از مجموعهٔ اسمات منکن (۱۹۱۶) برمیخوریم به شعر «بازتاب»:
میدانم آنچه نیچه گفت راست است،
و بااینحال-
چهرهٔ کودکی را در خیابان دیدم.
که بس زیبا بود.
این شعر کوچک از تبار شعر مشهورتری است به نام «در ایستگاه مترو»(اشعار ۱۹۱۳):
پیدایی ناگهانی این صورتها در جمعیت؛
گلبرگهایی بر شاخهای نمناک و تیره.
هیوکنر موتیف چهرههای خیرهٔ پاوند را در دوران پاوند مورد بحث قرار میدهد. استفادهٔ مکرر از آنها نوعی ویژگی سبکی پاوند است. هیو سلوین موبرلی ۲۵ با چهرهٔ بیضی خیره به جایی به پایان میرسد (خوانندهٔ سوپرانویی که کنار پیانو میخواند، گویی در نقاشیاش اثر ایکینز یا ویستلر). رد پیانو را به گذشته، به چنگی که از آن بوجود آمده دنیال کنید و اوریدیس ۲۶ را ببینید که در خروجی سرزمین مردگان منجمد شده درحالیکه عود اورفه «اعتراضی نامقدس سر میدهد». اوریدیس و پرسفون ۲۷ برای پاوند در حکم روح انسان هستند که اغلب با صورتی زیبا نشان داده میشود. آزادی و تحرک ما بر «آنچه نیچه گفت» تفوق میجوید، بر آنچه حکومتها، آداب و رسوم و هراس به ما تحمیل میکنند، و بر زندان خویشتن.
پاوند تاریخ را به شکل امواج روح در دورانهای تکرار شونده میبیند: یونان در زمان سافو ۲۸، رم دوران سزار آگوستوس، فرانسه و اسپانیای سدهٔ میانه و ایتالیای قرن پانزدهم. اینها بهار تاریخ بودهاند، بازگشتهای پرسفون. خود پاوند نیز از موهبت نوشدن همتراز با قدرت پیکاسو و جویس بهرهمند شده است.
یادداشت و ویرایش ریچارد سایبرت در هر دو جلد فوق العاده است. ویرایش او از اشعار کوتاه و ترجمهها برای نخستین بار، حاصل شصت سال نگارش پرکار و پراکنده را گردهم میآورد. سر موریس بورا در ۱۹۴۹ در یک سخنرانی در آکسفورد گفت: «ازرا پاوند آدم کسلکنندهای است، یک آمریکایی کسلکننده.» پاوند مطمئنا آمریکایی بود، ولی هر چیزی هست به جز کسلکننده. با وجود زندگی طولانی در کشوری دیگر، محصول خالص سرزمین پدریاش بود-به نشانههٔ بلندپروازیاش، ایدآلیسماش، و بزرگی شخصیت حماسیاش. بالاخره چاپ نهایی آمریکایی اثر را منتشر شد.
(۱). Gallimard”s Bibliotheque de la Pleiade
(۲). Georges Simenon
(۳). Personae
(۴). Swinburne
(۵). Theophile Gautier
(۶). گویش فرانسوی سواحل مدیترانه Provencal
(۷). The Spirit of Romance(1910)
(۸). Ernest Fenollosa
(۹). Van Buren
(۱۰). پری دریایی که ادیسوس را هفت سال نزد خود نگاه داشت. Calypso
(۱۱). JJames Laughlin
(۱۲). (روانشناسی) جود خلسهای Catatonics
(۱۳). The Classic Anthology Defined by Confucius
(۱۴). Uncle Remus
(۱۵). The Greek Anthology
(۱۶). Women of Trachis
(۱۷). Noh
(۱۸). Moeurs Contemporaines
(۱۹). نام بیستمین حرف الفبای یونانی Upsilon
(۲۰). پانزدهمین حرف الفبای یونانی Omicron
(۲۱). Cavalcanti:Rimi
(۲۲). Tempio Malatestiano
(۲۳). Sigismundo Malatesta
(۲۴). لقب موسولینی duce
(۲۵). Hugh Selwyn Mauberley
(۲۶). در اسطورههای یونان زن اورفه است Eurydice
(۲۷). دختر زاوش و ملکهٔ جهان مردگان Persephone
(۲۸). شاعر یونانی Sappho