کتاب آثار ادبی را چگونه باید خواند – نوشته تری ایگلتون
مستانه شریف
چگونه ادبیات بخوانیم 1، عنوان کتاب تازهای از تری ایگلتون نویسندهٔ انگلیسی است که دانشگاه “یل” به تازگی منتشر کرده است. این سومین کتاب از این نظریهپرداز و منتقد چپگراست که توسط این ناشر منتشر شده است.
چهگونه ادبیات بخوانیم عنوان مناقشهآمیزی است که ایگلتون برای کتاب خود انتخاب کرده است. کتاب تازهٔ او پنج فصل و مشتمل بر «آغازهای ادبی»، «شخصیتپردازی»، «روایت»، «تفسیر» و «ارزش» است. او که به دلیل کتاب درآمدی بر نظریهٔ ادبی شهرت دارد در سال 2006 کتابی نوشته بود با عنوان چهگونه شعر بخوانیم.
نویسنده در مقدمهٔ کوتاه خود میگوید: «تحلیل آثار ادبی کمابیش از پا درآمده. آن سنتی که نیچه بهعنوان خوانش آهسته یاد میکرد، در خطر غرق شدن است بدون اینکه از خود ردی به جا بگذارد. این کتاب تلاش میکند با دقت نظر در فرم و تکنیک ادبی، به شیوهای ساده، تحلیل و نظریهٔ ادبی را نجات دهد.»
تری ایگلتون امیدوار است که این کتاب هم برای مبتدیان و هم علاقمندان ادبیات کاربردی باشد.
“معیار ارزش ادبی چیست؟ آیا میتوان چنین معیاری تعیین کرد؟ ایگلتون در این مورد، نظری متفاوت با پست مدرنها دارد او میگوید که نمیتوان بهطورکلی معیاری برای ارزش ادبی موجود نباشد. معیار را باید «همگانی» و در مجموعهای از «کنشهای اجتماعی» دریافت کرد. بر همین اساس است که میگوید داستایوفسکی از گریشام نویسندهٔ بهتری است، او با پرتو افکندن برروی عناصر ادبیات مانند روایت، شخصیت، زبان ادبی، طبیعت قصه، معضلات تفسیر انتقادی، نقش خواننده و مسئلهٔ ارزیابی ارزش ادبی، از رهگذر چند مکتب ادبی و نویسندگان متعدد قصد دارد از دریچهٔ دیگری به مسئلهٔ نقد ادبی که در کتابهای پیشین خود نیز اشاره کرده بود، بنگرد و به آن جان تازهای ببخشد.
ایگلتون مننقد سیاسی هم هست معتقد است فهم مسائل سیاسی و نظری پیرامون متون ادبی، بدون حساسیت نسبت به زبان آنها میسر نیست. بنابراین باید به ابزارهای نقد مجهز شد و این کاری است که ایگلتون در این کتاب میخواهد انجام دهد. به اعتقاد او، تحلیل نظری میتواند مفرحانه باشد و این کار میتواند نظریهٔ تحلیل، دشمن لذت است را زیر سوال ببرد. آنچه نوشتهای را اثر ادبی میسازد، زبان آن است و بخشی از آنچه ما اثر ادبی مینامیم به چهگونه گفتنِ آن برمیگردد: «زبان، سازندهٔ واقعیت یا تجربه است نه اینکه وسیلهٔ نقلیهٔ آن باشد.»
آیا منظور ایگلتون از عنوان «چهگونه ادبیات بخوانیم» بهراستی آموزش چهگونگی خواندن ادبیات به دانشجویان یا علاقمندان است؟ با این حال نمیتوان پاسخ مثبتی به این سوال داد، ایگلتون همانطور که چندین بار اشاره کرده معتقد است نظریهٔ ادبی در نقطهٔ حضیض خودش است، آنچه این منتقد ادبی و نظریهپرداز میخواهد انجام دهد در واقع نوعی توجه و متمرکز شدن نسبت به نظریهٔ ادبی است و برای این منظور عناصر ادبی را بهانهٔ روایت قرار داده است. به نظر نمیآید قصد ایگلتون صرفاْ توصیف یا تعریف طبیعت داستان یا شخصیتپردازی و روایت داستان باشد.
“زبان، سازندهٔ واقعیت یا تجربه است نه این که وسیله نقلیهٔ آن باشد. ”
سه فصل ابتدایی کتاب جدید ایگلتون دربارهٔ عناصر ادبیات است؛ با تکیه بر آثار مجموعهای از نویسندگان به شروع یک اثر، شخصیتپردازی و روایت میپردازد، دو فصل آخر هم مربوط به تفسیر و ارزش گزاری اثر است. از مقولههای بحثانگیز، مسئله ارزش یک اثر است که ایگلتون نیز در این کتاب به آن پرداخته است.
یکی از سادهترین راهها برای ارزیابی ارزش ادبی، تعداد ارجاع خواننده به آن کتاب است. به عنوان مثال، کتابی از داستایوفسکی ممکن است توسط یک فرد چند بار خوانده شود، و مسائل انسانی مطرح در آن برای قرنها همچنان تازه باشد. منظور ایگلتون از همگانی بودن، استمرار یک اثر است. به نظر نویسنده کتابهایی نظیر «آیا حق با مارکس بود» (2012) و «رخداد ادبیات» (2013)، تصور ما از شخصیت ادبی عمدتا تصوری از «یک نظم اجتماعی فردگرایانه» است. ایگلتون در همین کتاب «چهگونه…» با طنز خاص خودش، به نقد جامعهٔ آمریکا، مصرف و مقوله زبان پرداخته است.
در این کتاب میتوان بهطور کنایی یا آشکار، ردپای نقد اجتماعی و سیاسی ایگلتون را در مقام منتقد نیز مشاهده کرد. با توجه به اینکه تری ایگلتون لااقل در دو کتاب آخر خود، «رخداد ادبیات» و «چهگونه ادبیات بخوانیم» مکرر بر تحلیل رفتن نظریهٔ ادبی تاکید کرده است، شاید بتوان نوعی نومیدی و یاس در نگاه او یافت، اینکه ایگلتون همیشه با پشتوانهٔ مارکسیستی در مقام نظریهپرداز و منتقد ظاهر شده است، این سوال را به وجود میآورد که آیا او بهراستی خسته شده است؟ و به این دلیل است که با کمکگرفتن از عبارت نیچه «خوانش آهسته» میخواهد نظریهٔ ادبی را از غرق شدن نجات دهد؟
او در ابتدای کتاب نسبت به این که نظریهٔ ادبی در حال غرق شدن است بدون اینکه از خود اثری به جا بگذارد، هشدار میدهد و در پایان با بازگویی این عبارت انگار نومیدی خود را نشان میدهد: «ما در دنیایی زندگی میکنیم که چیزی نیست که قابل روایت نباشد اما نیازی هم نیست که چیزی روایت بشود.
آزما , مرداد و شهریور 1393 – شماره 104