برناردو برتولوچی– زندگینامه و فعالیتهای هنری و سینمایی و فهرست آثار – Bernardo Bertolucci
تاریخ تولد: 16 مارس 1961 در پارما در منطقه امیلینا رومانیا
فیلمهای مهم
دنبال رو (1970)، آخرین تانگو در پاریس (1972)، 1900 (1976)، آخرین امپراتور (1987)، بودای کوچک (1993)، رؤیا بینها (2003).
ژانر معمول فیلمهایش:
درامهای روانشناسانه و درام سیاسی.
چند کلمه که دنیای فیلمساز را میسازند:
سیاست، روانکاری، جنسیت، خانواده، فلسفه، خاطره، تاریخ و آزادی
جوایز مهم:
برنده نخل طلای کن (1996) برای زیبای ربوده شده؛ برنده گوی طلایی گلدن گلاب (1988) بهترین کارگردان برای آخرین امپراتور (برنده 9 جایزه اسکار 1987 از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی) و برنده جایزه طلایی خانه هنر آلمان به عنوان بهترین فیلم خارجی 1988: برنده نخل طلای کن (1974) و برنده نوار نقرهای سیندیکای ملی ایتالیایی روزنامه نگاران (1973) برای آخرین تانگو درپاریس.
همکاران مورد علاقه:
ویتوریو استورارو (فیلمبردار)؛ انیو موریکونه (آهنگساز)؛ جرمی توماس (تهیه کننده)؛ ریوچی ساکاموتو (آهنگساز)؛ گابریلا کریستیانی (تدوینگر)؛ استفانیا ساندرلی (بازیگر)؛ مارک پپلو (فیلمنامه نویس) و آلیداوالی (بازیگر)
هنرمندانی که از آنها تاثیر گرفته:
برتولوچی دستیار و شاگرد پازولینی، شیفته موج نو فرانسه و مرید گدار بود. علاوه بر این دو، پدر شاعر و منتقد سینمای او (آتیلیو برتولوچپی) هم تاثیر بسزایی روی او داشته اند.
لقب پیشنهادی:
فیلسوف روانکاو
چند نکته از زندگی اش:
- بزرگترین فرزند پدرش آتیلیو بود. پدر برنادو شاعر مورخ هنر و منتقد فیلم بود.
- پی یر پائولو پازولینی فیلمساز بزرگ ایتالیایی برای انتشار نخستین کتاب برتولوچی کمک فراوانی به او کرد.
- در سال 1916 برتولوچی به عنوان دستیار اول پازولینی در فیلم آکاتونه با او همکاری کرد.
- در دوران دانشجویی در دانشگاه رمف در جایگاه دستیار پازولینی اولین کار سینماییاش را انجام داد.
- بعدها او دانشگاه را نیمه کاره رها کرد و به صورت مستقل به آموزش سینما پرداخت.
- در سال 1941 نخستین مجموعه شعر او با نام در جستجوی معما منتشر و جایزه و یارجو را کسب کرد.
- در 22 سالگی اولین فیلماش را بر اساس داستانی از پازولینی در سال 1962 به نام ملک الموت ساخت.
- پالین کیل در نیویورک، آخرین تانگو در پاریس را واقعهای برجسته در تاریخ سینما مطرح میکند و آن را «مراسم بهار» استراوینسکی در تاریخ موسیقی مقایسه میکند.
- برتولوچی نیت اش از ساخت آخرین تانگو در پاریس را آشتی میان سینمای اروپا و هالیوود اعلام کرده است.
- سال 1997 اوبه همراه همکار فیلمبردارش «ویتوریو استورارو» جایزه بهترین زوج هنری را دریافت کرد.
- بعد از نمایش پیش از انقلاب در کن توسط کایه دو سینما به عنوان نمونه ایتالیایی «موج نو» معرفی شد.
- «ژانک ییمو» و «چن کایگه» چند هفتهای سر صحنه آخرین امپراتور به عنوان دستیار با اوهمکاری داشتند.
هنرمندانی که از او تاثیر گرفتهاند:
برتولوچی در مصاحبه با گاردین (سال 2008) میگوید «فرانسیس فوردکاپولا، مارتین اسکورسیزی، استیون اسپیلبرگ همگی به من گفتند دنباله رو اولین فیلم مدرنی است که بر آنها تاثیر گذاشته است».
یک سکانس مهم از فیلمهایش:
برتولوچی آسمان سرپناه را بر اساس رمان اتوبیوگرافیکال پل بولز ساخته است. داستان زوج جوان آمریکایی که بعد از جنگ جهانی دوم، برای ترمیم روابط متزلزل خود به شمال آفریقا میروند تا زندگی تازهای را تجربه کنند. آسمان سرپناه درباره روشنفکران دلزده و خسته از زندگی و فرهنگ غربی است که به جستجوی دنیایی ناشناخته و اگزوتیک میروند و آن جاست که با واقعیت هولناکی مواجه میشوند و … آسمان سرپناه با این که در میان آثار برتولوچی فیلم شاخصی نیست، اما سکانس پایانی آن و دیالوگهای پیرمرد کافه (که همان پل بولز است) یکی از ماندگارترین لحظههای سینماییمان را رقم میزند.
«چون نمیدانیم کی میمیریم، به زندگی مانند چیزی بیکران فکر میکنیم، چیزها تنها به تعدادی مشخص اتفاق میافتند و به تعدادی اندک. چند بار دیگر آن بعد از ظهر را در کودکیات به یاد خواهی آورد. بعد از ظهری را که چنان عمیق بخشی از زندگیات شده که بی آن نمیتوانی ادامه دهی؟ شاید چهار یا پنج بار دیگر، حتی شاید کمتر. چند بار دیگر بر آمدن قرص ماه را تماشا خواهی کرد؟ شاید فقط بیست بار … اما حالا تعدادش بیکران به نظر میرسد».
چند جمله از دیگران درباره او:
مارلون براندو: «او ادم احساسی است. با این همه همیشه گلیمش را از آب بیرون میکشد. او خیلی متفکر و مرموز است با دست کم دوست دارد این طور وانمود کند».
تندی نیوتون: «برتولوچی؟ یک شیاد هنرمند یا یک هنرمند شیاد؟ … بستگی به این داره که چقدر بین این دو مسئله تفاوت قائل باشید».
جان مالکوویچ: «او یکی از غیر قابل پیش بینیترین کارگردانانی است که با آن کار کردهام همیشه یک تک خال در آستین دارد».
ماریا اشنایدر: (بازیگر «آخرین تانگو در پاریس»): «او یک تبهکار است نه یک کارگردان، او از بزرگترین دشمنان من است».
ویلیام مایز: «برتولوچی مردی باهوش و روانشناس است».
لیو تیلور: «کار کردن با برتولوچی فرصتی باور نکردنی و مهمترین نقطه برجسته و شاخص زندگی من بود».
پالین کیل: «برتولوچی و براندو چهره هنر سینما را تغییر دادند».
چند جمله مهم او:
- زبان فرانسه، زبان سینماست و سینما به زبان فرانسه حرف میزند.
- فکر نکنم به هر طریقی (مثلاً با توپ وتانک) بتوان فرهنگ را صادر کرد.
- من هنوز با هر نوع سانسوری مخالفم، این یک مسئله بسیار مهم در زندگی من است.
- فیلمهای من پیام ندارند، من اجازه میدم پیام رسانی را اداره پست انجام بدهد.
- اوایل جوانی ام در دهه 60 را به یاد دارم، سرشار از امیدواری به آینده این همان چیزی ست که در جوانان امروز گم شده است.
- برای تغییر جهان، شما باید قادر به خیال پردازی باشید.
- دیگر علاقهای به ساخت فیلمهای سیاسی ندارم، آنها دیگر کهنه شدهاند و جوانان امروز هم اهمیتی به سیاست نمیدهند. من در حال حاضر علاقه زیادی به فیلمهایی دارم که واقعیت روزمره را منعکس میکنند.
- فیلم بایستی با آزادی عمل ساخته شود، حتی در لحظه خلق.
- من انقلاب (مه 1968) را نه به خاطر کمک به فقرا بلکه به خاطر خودم میخواستم … در انقلاب سیاسی به نوعی فردیت رسیدم.
- حماقت عظیم مائوئیستهای جوان در خود شعار آنهاست «خدمت به مردم» شعار من «خدمت به خودم» است چون تنها با خدمت به خودم، قادر به خدمت به مردم هستم؛ یعنی جزیی از مردم بودن، نه خدمت به آنها.
- سینما به دو دوره قبل از گدار و پس از گدار تقسیم میشود؛ مثل قبل و پس از مسیح، بنابراین افکار و اندیشههای او درباره فیلم برای من خیلی اهمیت دارد.
- همیشه سعی میکنم جزِیی از چیزی شوم که دارم درباره آن حرف میزنم.
- حقیقت سینمای من بیشتر از این که به تئاتر نزدیک باشد به موسیقی و رویا نزدیک است.
- روانکاری شبیه یک لنز اضافی دردوربینم است که zeiss نیست، بلکه فروید است که تحلیلهایش همیشه بخشی از مراحل پیش تولید را تشکیل میداد.
- فیلمهایم قصه زندگیام هستند، ترسیمگر کارهایی که طی سالها انجام دادهام، چیزهایی که بدان اندیشیدهام، احساس کردهام، به آنها توجه داشتهام.
- فکر میکنم این ایده که سیاست باید زیبایی را فراموش کن واقعاً غیر قابل قبول است. امروزه شنیدن چیزی شبیه این برای من، نوعی از استالینیسم را تداعی میکند.
چند کلمه که دنیای فیلمساز را میسازند
سیاست، فقر، امنیت ملی، خانواده، طبقه کارگر، تقلا و کوشش
چند نکته از زندگیاش
- در شهر وارویک شایر متولد شد. پدرش کارگر ساده یک کارخانه صنایع فلزی بود.
- با تلاش فراوانی توانست وارد دانشگاه آکسفورد شود و در رشته حقوق تحصیل کند. در همین زمان به تئاتر علاقهمند شد و وارد کلوب تجربی تئاتر دانشگاه شد.
- پس از فارغ التحصیلی، به کار در رشته تحصیلیاش نپرداخت. دو سال در نیروی هوایی به ماشین نویسی مشغول بود و سپس وارد عرصه تئاتر شد.
- در سال 1960 به تلویزیون رفت و در بی بی سی قسمتهایی از مجموعه Z – Cars را ساخت.
- او با لسلی استن در 17 جولای 1962 ازدواج کرد و حاصل این ازدواج سه پسر (استفان، نیکلاس و جیمز) و دو دختر (هانا و اما) است.
- در سال 1965 لوچ به بازیگری به نام تونی گارنت که تهیه کنندگی مجموعهای تلویزیونی به نام نمایش چهارشنبه را به عهده داشت پیوست و کارگردانی قسمتهایی از این مجموعه را به عهده گرفت.
- یک قسمت از این مجموعه به نام کتی به خانه میآید در سال 1966 مورد استقبال مردم و نشریهها قرار گرفت. همکاری او با گارنت تا سال 1969 دوام آورد.
- اولین فیلم بلند سینماییاش یعنی قوش را کمپانی کسترل را با کمک هزینهای که یونایتد آرتیستر در اختیارش گذاشت تولید کرد.
- در سال 1971 با همراهی همسر و پنج فرزندش در یک سانحه اتومبیل یک پسرش را از دست داد و پسر دیگرش دچار عارضه روانی شد.
جوایز مهم
جایزه افتخاری عضویت در آکادمی فیلم و تلویزیونی بریتانیا از بفتا (2006)، جایزه مایکل بالکن بفتا (1994)، جایزه فیپرشی (جامعه بین المللی منتقدان) جشنواره برلین برای زندگی خانوادگی (1972)، نخل طلای کن برای فیلم باد در علفزار میپیچد (2006)، جایزه بزرگ هیئت داوران جشنواره کن برای بارش سنگها (1993)، جایزه فیپرشی جشنواره کن برای ریف راف (1991)، جایزه بزرگ هیئت داوران جشنواره کن برای برنامه مخفی (1990)، جایزه فیپرشی جشنواره کن برای بلک جک (1979)، یوزپلنگ افتخاری جشنواره لوکارنو (2003)، جایزه فیپرشی بهترین فیلم کوتاه جشنواره ونیز برای اپیزود ساخته کن لوچ از مجموعه 11 سپتامبر، شر طلای افتخاری ونیز به طور مشترک با کارگردانان کل مجموعه برای فیلم 11 سپتامبر، شیر طلای افتخاری جشنواره ونیز (1994)، جایزه یونیسف از جشنواره ونیز برای سرزمین پدری (1986).
دستاوردهایش در سینما
شاید به جرأت بتوان گفت کن لوچ میتواند الگویی تمام عیار برای فیلمسازانی باشد که به ساخت آثاری با مضامین سیاسی روی میآوردند. دوره کاری او پایمردی و تلاش فوق العادهاش در به انجام رساندن رسالتی در قبال انسان و جامعه را نمایان میکند. او با پیوند مستند با درام، صداقت و درستی و حقیقت را با داستانهایی گیرا و مورد اقبال مردم گره زد تا بتواند تماشاگران زیادی را به خود جلب کند. به دست آوردن آگاهی سیاسی و داشتن نگاه دقیق اجتماعی یکی از دغدغههای همیشگی اوست و به نوبه خود توانسته آن را به علاقهمندان سینمایش هدیه دهد.
چند حاشیه و جنجال
- کتی به خانه میآید که در سال 1966 از شبکه بی بی سی پخش شد به یکی از جنجالیترین فیلمهایی بدل شد که تا به حال این شبکه روی آنتن برده بود. این فیلم درباره معضلات داشتن مسکن و بی خانمانی آن قدر تأثیر عمیقی بر بینندگان خود گذاشت که موجب شد تا قوانین مربوط به بی خانمانها و مسکن مورد بازبینی قرار گیرد.
- نمایش برنامه مخفی در جشنواره کن، تریلری سیاسی که در ایرلند شمالی میگذرد به سال 1990 جنجال به پا کرد و مطبوعات بریتانیا لوچ را به سبب افشاگریهایش در این فیلم به باد انتقاد گرفتند. این فیلم توانست جایزه ویژه هیأت داوران جشنواره را از آن خود کند.
- مجموعه پرسشهای رهبری را به ماموریت شبکه چهار بی بی سی به همراه با تلویزیون مستقل مرکزی ساخت که مورد سانسور قرار گرفت پخش نشد. بعدها در سال ۲۰۰۴، آنتونی هیوارد در کتاب کدوم طرفی هستی؟ کن لوچ و فیلمهایش دلیل آن را فشار رابرت ماکسول مرد ثروتمند و با نفوذ عرصه رسانه و مطبوعات دانست که در آن زمان در حال خرید امتیاز روزنامه دیلی میرور بود.
- کدوم طرفی هستی؟ فیلم دیگری است که در سال ۱۹۸۵ آن را ساخت و توقیف شد. اثری درباره آوازها و ترانههای خوانده شده توسط معدنچیان معترض در اعتصاب معدنچیان در همان سال. فیلم زمان نمایش داده شد که جایزه مهمی از جشنواره برلین گرفت و اعتصاب معدنچیان دیگر به پایان رسیده بود.
- از الیور بوسانو، کاندیدای حامی تروتسکیسم در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در سال ۲۰۰۷ حمایت کرد.
- درجه R که به فیلم ۱۶ سالگی شیرین او دادند لوچ را به شدت خشمگین کرده و این تصمیم را احمقانه توصیف کرد.
- نوع برخورد و با بازیگران از نکات جالب کارهای اوست. بعضی اوقات فیلمنامه را از ابتدا در اختیار بازیگرانش قرار نمیدهد و به مرور این کار را میکند. این ترفند باعث میشود که شوکهایی که در داستان فیلم وجود دارد را بازیگران به طور ناگهانی با آن روبرو شود. مثلاً در فیلم قوش بازیگر کودک فیلم در طول فیلمبرداری به پرنده موجود در فیلم خو گرفته بود با دیدن پرنده مرده، لوچ را متهم به کشتن پرنده کرد (عوامل از پرنده مرده برای آن سکانس استفاده کردند) یا در فیلم آواز کارلا بازیگر نقش راننده اتوبوس چیزی در مورد خودکشی کارلا نمیدانست و زمانی که او را در وان حمام پیدا کرد متوجه این بخش از داستان فیلم شد.
همکاران مورد علاقه
جاناتان موریس (تدوینگر)، بری آکروید (فیلمبردار)، مارتین جانسون (طراحی تولید)، جورج فنتون (آهنگساز)، ربکا اوبرایان (تهیه کننده)، پل لاورتی (فیلمنامه نویس)، تونی گارنت (تهیه کننده / فیلمنامه نویس)، سالی هیپین (تهیه کننده)، جیم آلن (فیلمنامه نویس)، استوارت کوپلند (آهنگساز).
منابع الهامش
در مجموعه آبزرور با نام فیلمهایی که زندگی مرا تغییر دادند به چاپ رساند کن لوچ دزد دوچرخه دسیکا را منبع الهام خود در ساخت بسیاری از فیلمهایش دانست. در همین نوشته از نبرد الجزایر جیلو پونته کوروو هم به عنوان یکی از فیلمهای مورد علاقهاش یاد میکند. هم چنین در نشریه پوزیتیف به مناسبت صد سالگی سینما در میان جمع کثیر دیگری از کارگردانان بزرگ فیلم مرگ یک ملت مستند ساخته شده توسط جان پیلگار و دیوید مونرو را فیلمی میداند که هیچ وقت از ذهنش زدوده نخواهد شد.
چند جمله مهم از او
- یافتن موضوع با روایتی به ظاهر ساده اما با مفهوم غنی در داستان و کاراکترهاست که باید تناقض موجود در قصه را حل کند و گره آن را به شیوه انقلابی بگشاید. داستان باید با مخاطب خویش، ورای شخصیت پردازیهایش، ارتباطاتی ویژه برقرار کند.
- همواره ارتش اشغالگری جای وجود دارد و در برابر آنها مردم رنج کشیده که به دنبال استقلال و دموکراسی هستند. این اشغالگری هم اکنون در عراق است.
- وظیفه ما زیر سوال بردن وحشیگریهای رهبرانمان چه در گذشته و چه در زمان حال است.
- فیلمسازها به سبب در اختیار داشتن ابزار ارتباط جمعی وظیفه دارند تا ریاکاریها و دروغهای سیاستمداران را برملا کند.
- نصیب ما حجم وسیعی از تبلیغات توسط نشریات علیه هرگونه پرسش و اعتراض است. مردم خود را به خاطر امنیتشان است که کنار میکشند. امنیت شغلی همان چیزی است که در فیلمهایمان دربارهاش سخن میگوییم. درسی که باید بیاموزیم این است که نشریات به رسانهها هرگز بیطرف نیستند و همیشه در یک جدال با یک طرفه همسو میشوند.
- سیطره هالیوود در جهان، به طور فاجعه آمیزی سطح سلیقه مخاطبین را به حدی پایین آورده که در انتخابهای خود در عوض توجه به کیفیت یک اثر، فقط به صرف هالیوودی بودن، آن را خریداری میکنند.
- سینماها باید به دست کسانی بیافتد که نگران صنعت سینما هستند و نه نگران فست فود.
- جورج بوش و تونی بلر به سبب برافروختن آتش جنگ در عراق و افغانستان جنایتکاران جنگی هستند.
- در دهه ۶۰ در برنامههای تلویزیونی بسیار تئاتری بودند و بیشتر به صورت نمایش در استودیوی تلویزیون فیلمبرداری میشدند و این کاملاً تئاتری بود. گروه ما تلاش کرد تا دوربین ۱۶ میلیمتری را به خیابانها برده و آن جا درام خود را بسازد. چیزی که با نام docudrama (درام مستند) شناخته شد. تلاش نمیکردیم تا چیز جدید اختراع کنیم و فقط میخواستیم تا ذرهای از زندگی واقعیت آن را به فرمی در آوریمکه در حال مرگ بود.
یادگاری فیلمهایش
- سکانسهای طولانی گفتگوهای شخصیتهای اصلی مسلماً یادگاری فیلمهایش است.
یک سکانس مهم از فیلمهایش
- سکانس در فیلم قوش که بلیط پرنده اش را مورد میآورد یکی از غم انگیزترین و ماندگارترین سکانسهای آثار اوست.