پیتر باگدانوویچ – زندگینامه و فعالیتهای هنری و سینمایی و فهرست آثار – Peter Bogdanovich

تاریخ تولد: 30 جولای سال 1939 در کینگستون نیویورک، آمریکا
فیلمهای مهم
هدفها، آخرین نمایش فیلم، ماه کاغذی، چه خبر دکتر؟ و همه خندیدند
ژانر معمول فیلمهایش
درام، کمدی، تویلر.
همکاران مورد علاقه
لازلو کواکس (فیلمبردار فیلمهای هدفها، ماه کاغذی، به کارگردانی جان فورد (مستند)، نیکل اودئون و چه خبر دکتر؟ پالی پلت (طراح صحنه) در فیلمهای هدفها، ماه کاغذی و آخرین نمایش فیلم؛ جان هیلرمن (بازیگر) فیلمهای ماه کاغذی و چه خبر دکتر؟ ایلین برنن (بازیگر) فیلمهای دیزی میلر و آخرین نمایش فیلم؛ بلین نواک (بازیگر، تهیه کننده و نویسنده) در فیلم همه خندیدند، سیبل شپارد (بازیگر) فیلمهای تگزاس ویل، دیزیمیلر، عشق طولانی و آخرین نمایش فیلم.
لقب پیشنهادی
نابغه خود ویرانگر
جوایز مهم
نامزد جایزه اسکار بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه برای فیلم آخرین نمایش فیلم (1971)؛ جایزه بفتا بهترین فیلمنامه برای آخرین نمایش فیلم (1971)؛ جایزه یک عمر دستاورد هنری از جشنواره دنور سال 2001؛ صدف نقرهای جشنواره سن سباستین برای فیلم ماه کاغذی (1973)؛ جایزه گرمی برای آخرین مستندش درباره تام پتی (2001)؛ جایزه فیپرشی (منتقدان) از جشنواره لوکارنو برای عشقاش به سینما بعد از نمایش فیلم میوی گربه در سال (2001).
مؤلفههای سبکی و مضمونی تکرار شونده
- باگدانوویچ همه نوع فیلم با مضمونهای مختلف کارگردانی کرده. اما چیزی که در همه این فیلمها آشکارا به چشم میخورد، عشقاش به سینماست. باگدانوویچ یک خوره فیلم تمام عیار بود و در تمام فیلمهایش ارجاعات سینمایی یا ادای دین به آثار بزرگ سینما و کارگردانان مورد علاقهاش دیده میشود. مثلاً فیلم دیگه چه خبر دکتر؟ ادای دینی به بزرگ کردن بیبی هاوارد هاکس بود.
- فیلمهای باگدانوویچ آینه تمام نمای دهه 60 و 70 است. یک جور آنارشی و اصالت در کارهایش به چشم میخورد. با دیدن فیلمهای او کاملاً در حال و هوای آن دههها قرار میگیرید.
- داستان در فیلمهای باگدانوویچ شاید اهمیت چندانی نداشته باشد. او بیشتر از آن که بر روی وقایع تمرکز کند، روی چگونگی اتفاق افتادن آنها زوم میکند. بیش از هر چیز کارگردان جو و اتمسفر است.
دلایل شهرت
- همه فیلمهای باگدانوویچ با بودجههای کم ساخته شدهاند و با این حال (یا شاید اصلاً به همین دلیل) آثارش خیلی طبیعی و واقعگرا هستند. بعضی از آنها حتی تا حدودی ساختاری شبه مستند دارند. باگدانوویچ از برداشتهای بلند بسیار استادانه در آثارش استفاده میکند.
- استاد کارگردانی و کار با شخصیتهای متعدد است. فیلمهایش از نظر کاراکتر پر تعداد هستند و با این حال خیلی ماهرانه آنها را هدایت و معرفی میکند و روابطشان با یکدیگر را میپروراند.
چند نکته از زندگیاش
- باگدانوویچ فرزند خانواده مهاجری بود که از دست نازیها فرار کرده بودند. پدرش بوریسلاو یک نقاش و پیانیست صرب بود و مادرش هرما از یک خانواده اتریشی – یهودی میآمد. باگدانوویچ در آمریکا به دنیا آمد اما در اروپا بزرگ شد.
- باگدانوویچ کار در سینما را با بازیگری شروع کرد. او از شاگردان استلا آدلر، استاد بزرگ بازیگری بود. در آن موقع او تنها 16 سال داشت اما برای این که بتواند در کلاسهای آدلر شرکت کند به دروغ سناش را 18 سال اعلام کرد.
- در اوایل دهه 60 باگدانوویچ یک برنامه سینمایی در موزه هنرهای مدرن شهر نیویورک به راه انداخت که شهرت فراوانی برایش به ارمغان آورد. باگدانوویچ یک سینماروی وسواسی بود و در دوران جوانیاش گاهی هر سال حدود 400 فیلم میدید. او در برنامهاش آثاری از جان فورد پخش کرد. (کتابی هم که بعدها در مورد جان فورد نوشت از روی یادداشتهایی بود که در همان برنامههای موزه برای معرفی جان فورد نوشته بود) باگدانوویچ هم چنین با فیلمهایی که در این دوره نمایش داد توانست نظر مردم را به فیلمسازان فراموش شده و پیشگام سینمای آمریکا مانند آلن دوان جلب کند.
- باگدانوویچ بسیار تحت تأثیر منتقدانی بود که در دهه 50 برای کایه دو سینما مینوشتند. به ویژه ارادت خاصی به فرانسواتروفو داشت.
- باگدانوویچ پیش از این که فیلمساز شود منتقد مشهور و مطرحی شد و اعتبارش را از نوشتن در مجله اسکوایر به دست آورده بود.
- سال 1968 باگدانوویچ به تقلید از منتقدان کایه دو سینما، تروفو گدار، شابرول و رومر که فیلمساز شده بودند، به کارگردانی روی آورد و اولین فیلم بلند داستانیاش را ساخت. یک سال پیش از آن باگدانوویچ مستندی درباره هاوارد هاکس ساخته بود.
- او مدتی برای راجر کورمن کار میکرد که استاد ساختن فیلمهایی کم هزینه با بودجههای کم بود.
- سال 1968 فیلم هدفها را هم ساخت که منتقدان بسیار تحسیناش کردند و سر آغاز اوج گیری باگدانوویچ به عنوان یک کارگردان بود.
- سال 1970 باگدانوویچ دوباره به عالم مطبوعات بازگشت. یکی از اتفاقات مهم زندگیاش در این سال گفتگو با اورسن ولز سر صحنه فیلم کچ 22 مایک نیکولز بود. مصاحبهای که نتیجهاش دوستی باگدانوویچ با یکی از اسطورههای سینما یعنی اورسن ولز بود. بعدها باگدانوویچ یکی از مهمترین و مشهورترین کتابهایش را با عنوان این اورسن ولز است درباره سینمای ولز نوشت که یکی از بهترین منابع برای شناخت سینمای ولز است.
- باگدانوویچ چند تألیف مشهور دیگر هم در زمینه سینما دارد که یکی از مهمترین آنها کتاب گفتگویش با کارگردانان اسطورهای سینماست با عنوان: کدام شیطانی این را ساخته است.
- باگدانوویچ مشهورترین فیلماش آخرین نمایش فیلم را سال 1971 ساخت. فیلمی که تحسین منتقدان و نامزدی 8 جایزه اسکار را برایش به دنبال داشت. و البته فیلمی که زندگی خصوصی باگدانوویچ را نابود کرد. چون سر این فیلم عاشق هنرپیشه جوان فیلماش، سیبل شپرد شد و همین باعث شد که از همسرش و مادر دو فرزندش، پالی پلت که طراح صحنه بود، جدا شود.
- سال 1972 فیلم دیگه چه خبر؟ را ساخت که یک کمدی اسکروپال و ادای دینی به هاکس و وام گرفته از فیلم دختر جمعههای او بود.
- باگدانوویچ به همراه دو تن از دیگر از فیلمسازان اسکاری یعنی فرانسیس فورد کاپولا و ویلیام فردکین کمپانی کارگردانان را تأسیس کرد. کمپانی کارگردانان با پارامونت همکاری میکرد و به کارگردانانی که تعهد میکردند با بودجه محدودی فیلم بسازند چک میداد. در همین کمپانی بود که باگدانوویچ فیلم موفق بعدیاش یعنی ماه کاغذی را کلید زد. از دیگر محصولات کمپانی کارگردانان میشود به فیلم تحسین شده کوپولا، مکالمه اشاره کرد. دیزی میلر باگدانوویچ آخرین فیلمی بود که در کمپانی کارگردانان تهیه شد. فیلمی که یک شکست تمام عیار بود. باگدانوویچ که بعد از موفقیت ماه کاغذی از تقسیم سود با شرکایش در کمپانی کارگردانان ناراضی بود، تصمیم گرفت که شرکت را منحل کنند.
- باگدانوویچ از همان اول عشق ساختن یک موزیکال را داشت. سال 1975 دوباره به فکر ساختن موزیکالی به نام عشق طولانی افتاد. تصمیمی که به نظر خیلیها مسخره بود چون هیچ کدام از بازیگران نقشهای اصلی توانایی خواندن نداشتند. منتقدان معتقد بودند که باگدانوویچ قربانی غرور و گستاخی خودش شده و فیلماش شکست سختی خورد.
- همه خندیدند واترلوی باگدانوویچ بود. آخرین پیروزی فیلمساز بر پرده سینماها از دید منتقدان، سر فیلمبرداری این فیلم به دوروتی استراتن بازیگر فیلم علاقهمند شد. دوروتی همسر پل اسنایدر بود. وقتی به اسنایدر گفت که میخواهد او را ترک کند و با باگدانوویچ زندگی کند، اسنایدر با شلیک یک گلوله دوروتی را گشت. همه خندیدند تحت الشعاع همه این اتفاقات قرار گرفت و در گیشه شکست سختی خورد و باگدانوویچ تا مرز ورشکستگی پیش رفت.
- باگدانوویچ کتابی در رثای مرگ استراتن نوشت به نام کشتن یک افسانه: دوروتی استراتن، این کتاب در اصل جوابی بود به مقالهای که ترزا کارپنتر در ویلیج ویس منتشر کرده بود با تیتر: کشته شدن همبازی. کارپنتر در این مقاله استراتن را قربانی باگدانوویچ هم به شمار آورده بود و او را هم به اندازه اسنایدر در مرگ استراتن مقصر دانسته بود.
- سال 1988 زندگی خصوصی باگدانوویچ نقل محافل و موضوع شایعات شد. باگدانوویچ همه حسن شهرتاش را به خاطر ازدواج با لوییس استراتن، خواهر کوچکتر دوروتی، نابود کرد. او 20 سال از لوییس بزرگتر بود و خیلیها معتقد بودند دلیل ازدواج باگدانوویچ با لوییس، علاقهاش به دوروتی است. و او چهره آن خواهر را در صورت این یکی پیدا میکند. ازدواج آنها سال 2001 به طلاق انجامید.
- فیلم همه خندیدند باگدانوویچ در فهرست بهترین فیلمهای عمر کوئنتین تارانتینو قرار دارد.
- باگدانوویچ با تعداد زیادی از کارگردانان و ستارگان دوره طلایی هالیوود گفتگو کرده و این مصاحبهها را در کتاباش چاپ کرده است. اما مهمتر این که این گفتگوها منجر به دوستی وی با تعدادی از اسطورههای سینما چون: جیمز استوارت، اورسن ولز، هاوارد هاکس، آلفرد هیچکاک، کری گرانت، آدری هبپورن، ژان رنوار، فرانک سیناترا، مارلن دیتریش و جری لوییس شده است.
- 6 بازیگر مختلف در فیلمهایی به کارگردانی باگدانوویچ نامزد دریافت جایزه اسکار شدهاند: جف بریجز، بن جانسون، کلوریس ریچمن، الن برستین، تاتوم اونیل و مادلین کان که از بین آنها اونیل، جانسون و لیچمن موفق به دریافت جایزه اسکار برای نقشهایشان در فیلمهای باگدانوویچ شدند.
- باگدانوویچ معتقد بود که دلیل دلخوری جان فورد از او به این خاطر است که بن جانسون که مدت طولانی با فورد همکاری داشت، در فیلمی از باگدانوویچ (آخرین نمایش فیلم) ظاهر شد و برای همین فیلم هم جایزه اسکار گرفت. اما پالی همسر اول باگدانوویچ میگوید که فورد رفتار پیتر را در مورد طلاق همسرش نپسندیده بود. پالی تا پایان عمر جان فورد از دوستان نزدیک وی بود.
- باگدانوویچ سال 1981 و 1992 عضو هیئت داوران جشنواره ونیز بوده است.
- پیشنهاد کارگردانی فیلم محله چینیها را رد کرد. فیلمی که تبدیل به یکی از شاهکارهای رومن پولانسکی شد.
چند جمله از دیگران درباره او
- جیمز براردینلی: «داستان زندگی باگدانوویچ، از زمان اوجاش در فیلمهای آخرین نمایش فیلم و ماه کاغذی تا دوره افولاش و شکستاش در زندگی خصوصی با مرگ دوروتی استراتن، به درد ساختن یک فیلم تراژیک و وحشتناک میخورد.»
آثار کمتر دیده شده یا دست کم گرفته شده
همه خندیدند در میان فیلمهای مشهور دهه هفتاد تقریباً نادیده گرفته شد. فیلمی که نوید بازگشت باگدانوویچ بعد از چند سال ناکامی پیدرپی و ساخت فیلمهای ضعیف بود. همه خندیدند این روزها دوباره کشف میشود به خصوص که در فهرست بهترینهای تارانتینو هم هست.
چند جمله مهم از او
- در هالیوود همه به شدت حسود هستند. برایشان فقط کافی نیست که فیلم خودشان موفق از آب دربیاید. آنها میخواهند که حتماً فیلم دوستشان شکست بخورد. حتی اگر بهترین دوستشان باشد.
- من همیشه یک آدم فرصت طلب با اعتماد به نفس بودهام.
- همیشه معتقد بودم که هدف یک فیلم از بین بردن بی اعتقادی و بی ایمانی است.
- پایان دوره استودیوها نشانهای بر پایان دوران ستارههای سینما بود. آنها بازیگرانی بودند که کاریزمای شخصیشان را در همه نقشهایشان، وارد میکردند و تماشاگران هر بار که یکی از فیلمهای آنها را میدیدند بلافاصله احساس میکردند که آنها را به خوبی میشناسند.
- مارلون براندو همه چیز را برای بازیگران تغییر داد. بعد از او دیگر همه میخواستند مارلون براندو باشند. دیگر هیچ کس نمیخواست که یک تیپ باشد: همه میخواستند درهمه نقشهایشان روانکاوی شخصیت را وارد کنند. اما درخشش مارلون به این خاطر بود که او وجه ستاره واری هم داشت که آن را در همه نقشهایش نشان میداد.
- من در دهه 70، یعنی وقتی در اوج موفقیتام بودم. اشتباهات زیادی مرتکب شدم. میدانید هیچ کتاب دستور العملی وجود نداشت که بدانم چه کارهایی را نباید انجام بدهم. اما آنها با حسادت و تنفر و غبطه میآمدند و لبخندی هم بر لب داشتند برای این که از تو چیزی میخواستند در نتیجه مجبور میشدی نقابی از غرور و تکبر بر چهره بزنی تا آن احساس عدم امنیتات را مخفی کنی.
- فکر میکنم یکی از دلایلیکه امروز جوانان علاقهای بهدیدن فیلمهای قدیمی، یعنی فیلمهایی که پیش از دهه 60 ساخته شده ندارند این است که آن فیلمها را روی پرده بزرگ ندیدهاند و اگر شما فیلمی را روی پرده بزرگ ندیده باشید درست مثل این است که اصلاً آن را ندیدهاید. فقط نسخه کوچکی از آن را دیدهاید اما نه همهاش را این احساس من است البته دیگر کمی از مد عقب افتادهایم.
یک سکانس مهم از فیلمهایش
سکانس مواجهه بن گازارا با آدری هبپورن در مغازه اسباب بازی فروشی. دو شخصیت اصلی فیلم در اولین مواجههشان با یکدیگر میدرخشند. سکانسی که قرار است رابطه این دو نفر را برای بقیه فیلم شکل دهد و البته در ابتدا به نظر نمیرسد که این دو با هم به توافقی برسند. هر دو خیلی سر سخت و لجباز به نظر میآیند. امتناع آدری هبپورن از صحبت و سماجت بن گازارا واقعاً بامزه است. بلین نواک در نقش وردستیکه قرار است مقدمات این ملاقات را فراهم کند، به صحنه روح و گرما میدهد. باگدانوویچ استادانه رابطه انسانی و عواطف و احساسات میان شخصیتهای فیلماش را در همین سکانس چند دقیقهای به تصویر میکشد تا بقیه فیلم شاهد گسترش و اوجگیری این رابطه باشیم.