فیلم «همه میدانند» از اصغر فرهادی – Everybody Knows (2018)

بخش مسابقهٔ جشنواره کن هفتاد و یکم با فیلم «همه میدانند» از اصغر فرهادی افتتاح شد. و همزمان با ورود مهمانان مراسم افتتاحیه فرش قرمز همه میدانند گسترده شد. همهٔ مطبوعات فیلم فرهادی را از نظر موضوعی بررسی کردند اما تقریباً هیچکس به تفاوت این فیلم و سایر فیلمهای فرهادی اشاره نکرد. فیلمی که آغازگر دورهٔ جدیدی از کارنامهٔ کاری اوست. فیلم احتمالاً نامش را از یکی از شعرهای فروغ فرخزاد با نام «فتح باغ» وام گرفته که میگوید «همه میدانند، همه میدانند که من و تو از آن روزنهٔ سرد عبوس باغ را دیدیم …»
نمایش فیلم همزمان با جشنواره در ۲۴ سینما در دو سانس و اکران در ۴۱۰ سینما و بعدتر در تعداد بیشتری سالن در سراسر فرانسه، فیلم فرهادی را به اثری پرفروش تبدیل کرد. فیلمی فاصله گرفته از موضوعات شهری و متمرکز بر بررسی مسائل روستاییان همراه با استفادهٔ متنابهی از موسیقی در صحنههای مختلف فیلم از جمله صحنهٔ عروسی طولانی فیلم، تعدد شخصیتهای فرعی که نشانگر بزرگ شدن پروژهٔ تهیه و طبعاً بودجهٔ فیلم تا مرز یازده میلیون یورو بود استفاده از محیطهای بازِ دشت و نشان دادن فاصلهٔ بین روستاها به جای آپارتمانهای چند طبقه و تکرار برخی از اطلاعات در طول فیلم برای همه فهم کردن قصه، همه حکایت از تغییرات بینشی فرهادی نسبت به سینما و گذر از سینمای مؤلف شخصی و پیوستن او به کلوب فیلمسازان تجاری تر با حفظ برخی دغدغههای انسانی دارد.
فیلم فرهادی دو قصه را در هم تنیده؛ قصهٔ اول ماجرای زنیست (پنه لوپه کروز) که با دختر نوجوان و پسر خردسالش برای عروسی خواهرش به شهر کوچکی در حومهٔ مادرید میرود و دخترش ربوده میشود. قصهٔ دوم اما مربوط به تاکستانیست که قبلاً با قیمتی نازل به عاشقِ دوران جوانی این زن (خاویر باردم) فروخته شده و حالا با ترفندی از پیش طراحی شده، فروشندگان زمین قصد بازپس گیری آن را دارند که با ربودن دختر نوجوان مقدمات تدریجی اجبارِ فروش زمین را مهیا میشود چرا که در میانهٔ فیلم زن به مرد اعلام میکند که این دختر از خود اوست و حالا او برای دخترش هم که شده زمینش را میفروشد و جان دختر نوجوانش را میخرد.
آنچه در این فیلم جالب توجه است، جزییات بیش از اندازه اما بعضاً بدون کارکردِ داخل فیلم است. که هم توجه را جلب میکنند هم بیاستفاده یا نیمه کاره رها میشود. فرهادی در هر دو فیلمی که بیرون از کشور ساخته عناصر را از بیرون کنار هم چیده پس طبیعیست که به شکل اُرگانیک یکدیگر را بارور نمیکنند و فیلم بیش از حد با عناصر، آدمها و سکانسهای اضافی وقتگیر میشود و علیرغم تعدد نماهای کوتاه و زوایای مختلف فیلمبرداری کشدار و طولانی به نظر میرسد و تکرار اطلاعات از یکی به دیگری، همچنان که افشای کلامی و نه تصویری موضوعات بغرنج داخل داستان، فیلم را از زبان سینمایی دور و تماشاگر با هوش متوسط را هدف میگیرد.
به نظر میرسد اگر اصغر فرهادی به جای هایده صفی یاری تدوینگر فیلمش را هم بینالمللی انتخاب میکرد و اجازه میداد تدوینگر نیم ساعت از این فیلم ۱۳۲ دقیقه ای را کم کند، فیلم بهتری میدیدیم. چرا که فیلم نیاز دارد از عناصر بی کارکرد و بیهدفی که موضوع اصلی را از نفس میاندازند، خالی شود. تا شکل سینمایی به خود بگیرد. در حالیکه در شکلِ فعلی این فیلم شبیه یک مینی سریال فشرده شده است. بخشی از تعجب تماشاگران اروپایی هق هقو بودن بیش از اندازهٔ مادرِ اروپایی فیلم است که به نظرشان غریب میرسد. اما طبعاً ایرانیها از این میزان بیقراری جا نمیخورند.
به نظر میرسد فیلم در شکل فعلی در ایران قابل نمایش نخواهد بود و تهیه کننده حساب خاصی روی بازار ایران باز نکرده است. منتقدان فیگارو، لوموند، تله راما (که همیشه واکنشهای خوبی به فیلمهای فرهادی نشان میداد) و لزنروک فیلم را بیارزش دانستند و مجلهٔ پوزیتیف، پریمیر و روزنامهٔ یکشنبهها ۳ ستاره از پنج ستاره به فیلم دادند. اما کسی فیلم را درجه یک ارزیابی نکرد. ولی ما میدانیم که فرهادی دارد مسیر و سایز عوض میکند و باید منتظر کارهای بهتری از او بود. چرا که مطمئناً او باز هم فیلم به فیلم خود را رشد خواهد داد و با وسواس هنرمندانهاش همچنان بر تارک جهان خواهد نشست.
آزما , مرداد ۱۳۹۷ – شماره ۱۳۱