جنون یا سایکوز مشترک – پرونده قتل پارکر-هولم و فیلم موجودات آسمانی Heavenly Creatures

در روانپزشکی اصطلاحی وجود دارد به نام Folie à deux که به معنی جنون دو نفره یا جنون [به اشتراک گذاشته] توسط دو نفر است. به این مشکل، روان پریشی مشترک یا اختلال هذیان مشترک ( SDD ) هم گفته میشود.
روان پریشی مشترک یک سندرم روانپزشکی است که در آن علائم یک باور هذیانی و گاهی اوقات توهم،از فردی به فرد دیگر منتقل میشود. اگر بیشتر از دو نفر گرفتار آن شوند به آن جنون سه یا چهار نفره یا خانوادگی یا سرانجام جمعی گفته میشود.
این اختلال اولین بار در قرن نوزدهم توسط چارلز لازیگ و ژول فالرت تعریف شد و به همین خاطر به آن سندرم لزگ-فالرت نیز شناخته میشود.
مطابق طبقهبندیهای تازه روانپزشکی به این سندرم اختلال روان پریشی مشترک ( در DSM-4 ) و اختلال هذیانی القایی ( ICD-10در ) گفته میشود. البته در DSM-5 خبری از آن نیست.
این سندرم معمولاً زمانی تشخیص داده میشود که دو یا چند فرد که در مجاورت یکدیگر زندگی میکنند و ممکن است از نظر اجتماعی یا فیزیکی منزوی باشند، دچار یک هذیان مشترک شوند.
انواع مختلفی از این مشکل وجود دارد:
Folie Imposée
در این نوع اختنلال جنون مشترک یک نفر، فرد مسلط و القایی است. باور هذیانی ابتدا در ذهن او شکل میگیرد و بعد در مغز دیگران کاشته میشود. ممکن است اگر افرادی که ثانویه روانپریشی گرفتهاند، جدا شون، حتی بدون دارو بهبود یابند.
Folie simultanée
در اینجا دو نفر در ایجاد و پرورش باور هذیانی همکارند و بر هم تاثیر متقابل میگذارند. در این حالت دو نفر «بهطور بیمارگونه» مستعد روانپریشی هذیانی هستند
توجه داشته باشید که جنون مشترک را باید از باورهایی که به خودی خود منطقی نیستند اما یک اجتماع به آنها به باور دارد یا اصطلاحا عقاید بیش بها داده شد، افتراق داد.
هنگامی که تعداد زیادی از مردم به چیزهای آشکارا نادرست و بالقوه ناراحتکننده و صرفاً بر اساس شنیدهها باور کنند، این باورها در روانپزشکی هذیان بالینی تلقی نمیشوند و به آن هیستری دسته جمعی mass hysteria گفته میشود.
شحص القاءکننده هذیان معمولاً متوجه نمیشود آسیبرسان است، و حتی تصور میکند که به شخص دوم کمک میکند تا از اطلاعات حیاتی یا قابل توجه آگاه شود.
اصلا هذیان چیست؟
هذیان delusion ، باورهای عمیقی و ثابت شدهای هستند، که کاذب یا خیالی هستند. این باورها با وجود اطلاعات نادرست یا شواهد متناقض توسط فرد همچنان حفظ می شود. افراد مبتلا به هذیان نمی توانند واقعیت را از شرلیط غیر واقعی تشخیص دهند.
شایعترین انواع هذیان شامل هذیانهای گزند و آسیب، مذهبی، بزرگ منشی، انتساب، و حسادت هستند.
هذیانها انواع مختلف دارند. برخی از آنها جزو هذیانهای عجیب و غریب تقسیمبندی میشوند:
اینها مواردی که به وضوح غیرقابل قبول هستند و توسط همسالان در همان فرهنگ، حتی آنهایی که دارای اختلالات روانی هستند، قابل درک نیستند. به عنوان مثال، اگر کسی فکر کند که تمام اعضای بدن او در حالی که در خواب بودند بدون برجای گذاشتن زخم و بدون بیدار شدن خارج شده و جایگزین شده است.
در حالی که مثلا تعقیب شدن توسط FBI در اتومبیلهای بدون علامت و مشاهده از طریق دوربینهای امنیتی به عنوان یک توهم غیرعجیب طبقهبندی میشود. در حالی که افراد معمولی بعید است که چنین مخمصهای را تجربه کنند، اما «ممکن» است.
یک سری از هذیانها منطبق با خلق و خو به ویژه در طول دورهای از شیدایی یا افسردگی، هستند. به عنوان مثال، شخصی با این نوع توهم ممکن است با اطمینان باور کند که در یک شب خاص 1 میلیون دلار در کازینو برنده خواهد شد. به طور مشابه، فردی که در حالت افسردگی قرار دارد ممکن است احساس کند که مادرش روز بعد با وجود اینکه هیچ وسیلهای برای پیشبینی یا کنترل وقایع آینده ندارد، دوباره مورد اصابت صاعقه قرار خواهد گرفت.
هذیانهای خنثی از نظر خلقی، تحت تأثیر خلق نیستند و میتوانند عجیب و غریب یا غیرعجیب باشند و یک باور نادرست هستند که مستقیماً با وضعیت عاطفی فرد مرتبط نیست. مثلا فردی که تصور میکند شخصی جایگزین همسایه او شده است.
علل دقیق اختلال هذیان مشترک SDD ناشناخته است، اما دو عامل اصلی استرس و انزوای اجتماعی مطرح هستند:
افرادی که از نظر اجتماعی منزوی هستند، تمایل دارند وابسته شوند، که منجر به تأثیر زیاد افکار القایی بر آنها میشود و چون در محیط بستهای هستند از یادآوری غیرممکن بودن یا بعید بودن تصورتشان توسط دیگران هم محروم میشوند و هذیانشان فرصت توسعه پیدا میکند.
استرس نیز یک عامل دیگر است. اکثر افرادی که به اختلال هذیان مشترک مبتلا میشوند، از نظر ژنتیکی مستعد ابتلا به بیماری روانی هستند، اما این استعداد برای ایجاد یک اختلال روانی کافی نیست. با این حال، استرس میتواند خطر ابتلا به این اختلال را افزایش دهد.
تشخیص
تشخیص اختلال هذیانی مشترک اغلب دشوار است. معمولاً فرد مبتلا به دنبال درمان نمیرود، زیرا متوجه نمیشود که هذیان او غیرطبیعی است، او به فرد غالبا اعتماد دارد. علاوه بر این، از آنجایی که هذیان آنها به تدریج ظاهر میشود و با گذشت زمان قوی میشود، شک آنها در این مدت به آرامی تضعیف میشود.
بیمار باید سه معیار را داشته باشد:
– آنها باید توهمی داشته باشند که در چهارچوب رابطه نزدیک با فردی با یک توهم از قبل ایجاد شده ایجاد شده باشد.
– هذیان باید بسیار شبیه یا حتی یکسان با هذیان از قبل تثبیت شده در شخص دیگر باشد.
– این توهم را با هیچ اختلال روانشناختی دیگری، اختلال خلقی با ویژگیهای روانی یا اثرات فیزیولوژیکی سوء مصرف مواد یا هر وضعیت پزشکی بدنی نشود، توجیه کرد.
اختلال هذیانی مشترک بیشتر در زنان با ضریب هوشی کمی بالاتر از متوسط، که از خانواده خود جدا هستند و با فردی مسلط که دارای هذیان است در ارتباط هستند، دیده میشود. اکثر موارد ثانویه (افرادی که دچار هذیان مشترک میشوند) همچنین معیارهای اختلال شخصیت وابسته را دارند.
درمان
اولین قدم این است که فرد از القاءکننده جدا شود و مشاهده شود که آیا هذیان با گذشت زمان برطرف میشود یا کاهش مییابد.اگر این برای متوقف کردن هذیان کافی نباشد، دو روش داردرمانی و رفتار درمانی استفاده میشود.
مورد خواهران دوقلوی اورسولا و سابینا اریکسون
در ماه مه 2008، مورد خواهران دوقلوی اورسولا و سابینا اریکسون رخ داد. اورسولا در مسیر کامیونی که در حال حرکت بود قرار گرفت و تصادف کرد و جراحات شدیدی متحمل شد. سپس سابینا بلافاصله اقدام دوقلوی خود را تکرار کرد. هر دو خواهر دچار جراحات شدید شدند، اما جان سالم به در بردند. بعداً ادعا شد که سابینا اریکسون یک مبتلا به بیماری folie à deux یا «جنون ثانویه» بود.
سابینا بعداً به یک افسر در ایستگاه پلیس گفت: “ما در سوئد میگوییم که تصادف به ندرت به تنهایی رخ میدهد و معمولاً حداقل یک تصادف دیگر دنبال میشود، شاید دو نفر.” رفتار پریشان سابینا ادامه داشت تا اینکه یک نفر را با چاقو به قتل رساند.
پرونده قتل پارکر-هولم
پرونده قتل پارکر-هولم در شهر کرایستچرچ، نیوزلند، در 22 ژوئن 1954 رخ داد. در این زمان آنورا ریپر توسط دختر نوجوانش، پائولین پارکر و دوست نزدیک او -جولیت هولم – کشته شد.
پارکر در آن زمان 16 ساله و هالم 15 ساله بود. این قتل الهام بخش نمایشنامهها، رمانها، کتابهای غیرداستانی و فیلمهایی از جمله فیلم موجودات آسمانی Heavenly Creatures پیتر جکسون در سال 1994 بوده است.
در این فیلم ملانی لینسکی، کیت وینسلت، سارا پیرس، دایانا کنت، کلایو مریسن، جد برافی، سایمن اوکانر بازی میکردند.
داستان فیلم:
̎پالین پارکر̎ چهارده ساله (لینسکی) در مدرسه دختری تنها، گوشهگیر و رویائی است. تا اینکه روزی ̎جولیت هیوم̎ (وینسلت)، یک دختر انگلیسی ـ که با خانوادهٔ پولدارش تازگی به نیوزیلند آمدهاند ـ وارد کلاس آنان میشود و آن دو خیلی زود با هم دوست میشوند. به رغم اختلاف طبقاتی، هر دو نقاط مشترک فراوانی دارند: هر دو به ̎ماریو لانزا ̎ی خواننده علاقمندند، اهل رویا و تخیل و قصهپردازی هستند و دنیایی به نام ̎دنیای چهارم̎ در ذهن خود خلق میکنند، که باید سراسر با شادی و نشاط بگذرد.
روزی ̎جولیت̎ دچار سل میشود. او را به بیمارستان میبرند اما پدر و مادرش که میخواهند تابستان را به انگلستان بروند، او را میگذراند و میروند. دخترها به هم نامه مینویسند و وقتی یکدیگر را میبینند، دوباره در دنیای تخیلی یکدیگر فرو میروند. پدر و مادر ̎جولیت̎ باز میگردند و دوستی آن دو را بیمارگونه مییابند.
شبی ̎جولیت̎ عدم وفاداری مادر را به پدر کشف میکند. طلاق پدر و مادر باعث میشود که تکلیف ̎جولیت̎ روشن شود که باید به افریقای جنوبی برود. ̎جولیت̎ التماس میکند که ̎پالین̎ هم باید بیاید، اما والدین ̎پالین̎ مخالفت میکنند. دو دختر طرح قتل مادر ̎پالین̎ را میریزند و او را در راه پارک با آجر به قتل میرسانند. دو دختر تا سال ۱۹۵۹ در زندان میمانند و سپس آزاد میشوند.
در واقعیت:
پائولین ایوون پارکر (با نام مستعار پائولین ریپر) در 26 مه 1938 به دنیا آمد. او در نوجوانی ، با یک دختر همسن خود به نام ژولیت هولم دوست شد.
خانواده پارکر از طبقه کارگر بودند. پدر و مادر او کارکنان نیمه وقت خانه و باغبان دانشگاه بودند.
اما جولیت هولم دختر هنری هولم، فیزیکدان، بود که رئیس دانشگاه کانتربری در کرایست چرچ بود. آنها هر دو در دبیرستان دخترانه کرایست چرچ تحصیل کردند.
هر دو دختر در کودکی بیماریهای ناتوانکنندهای داشتند. پارکر عفونت استخوان یا استئومیلیت داشت و هولم سل گرفته بود و هر دو دیدگاه رمانتیکی به بیماری خود داشتند.
همانطور که دوستی آنها گسترش یافت، پارکر و هولم یک زندگی فانتزی پیچیده را با هم تشکیل دادند. آنها نمایشنامه، کتاب و داستان با محوریت این جهان می نوشتند. این دو دختر نسبت به یکدیگر وسواس پیدا کردند، تا جایی که والدین پارکر نگران شدند که دخترها وارد رابطه عاطفی با هم شدهاند که در آن زمان فرهنگ غرب نظر خوبی به این نوع روابط نداشت. اما هر دو خانواده همچنان به دختران اجازه میدادند که یکدیگر را ببینند.
در طول رابطه خود، دختران دین شخصی خود را اختراع کردند و مقدسینی برای خود ایجاد کردند و دنیای چهارمی همتای بهشت تخیل را تخیل میکردند. جهان چهارم مکانی بود که آنها احساس میکردند میتوانستند گهگاهی، در لحظات روشنگری معنوی، وارد آن شوند. به گفته پارکر، آنها به دلیل دوستی خود به این روشنگری معنوی دست یافته بودند.
پارکر در تعطیلات تابستانی سال 1953 مانند سالهای گذشته به خانه دوستش دعوت نشد. در سال 1954، والدین هولم از هم جدا شدند. مشکلات با اعضای هیئت علمی و هیئت مدیره، پدر هولم را مجبور کرد که از سمت خود به عنوان رئیس دانشگاه استعفا دهد و مادرش روابط خارج از ازدواج داشت.
خانواده هولم قصد داشتند به انگلستان بازگردند، اما تصمیم گرفته شد که خود هولم برای زندگی با اقوامش در آفریقای جنوبی – ظاهراً برای گمگ سلامتی او – فرستاده شود.
هر دو دختر از جدایی آتی خود دلشکسته بودند و تصمیم گرفتند که پارکر نیز به آفریقای جنوبی برود. آنها فکر میکردند که خانواده هولم با این طرح موافقت میکند، اگرچه در واقع بعید بود که اجازه دهند. پارکر مطمئن بود که مادرش به او اجازه نمیدهد با هولم برود.
سپس دختران نقشهای برای قتل مادر پارکر ترتیب دادند. برنامه بلندمدت آنها این بود که به آفریقای جنوبی بروند و سپس به هالیوود یا شهر نیویورک بروند، جایی که معتقد بودند نوشتهها و آثار خود را در فیلم منتشر خواهند کرد.
بعدازظهر 22 ژوئن 1954، پارکر و هولم با مادر پارکر، هونورا ریپر، درپارک ویکتوریا در کرایست چرچ به پیاده روی رفته بودند. تقریباً 130 متر پایینتر از مسیر، در یک منطقه جنگلی از پارک در نزدیکی یک پل چوبی کوچک، هولم و پارکر با پارهای از آجر که در یک جوراب قدیمی گذاشته بودند، ریپر را به قتل رساندند.
پس از ارتکاب قتلی که با هم برنامهریزی کرده بودند، دو دختر غرق در خون به چایخانهای گریختند.
جسد ریپر در پارک ویکتوریا کشف شد. پلیس به زودی آلت قتل را در جنگلهای نزدیک کشف کرد و واقعیت برملا شد.
پارکر و هولم در 28 اوت 1954 محکوم شدند. و از آنجایی که برای مجازات اعدام بسیار جوان بودند، هر کدام پنج سال را در زندان گذراندند. برخی منابع میگویند که آنها به شرطی آزاد شدند که دیگر هرگز با یکدیگر تماس نگیرند، اما سام بارنت، وزیر دادگستری وقت، به خبرنگاران گفت که چنین شرطی وجود ندارد. آزادی هولم بدون قید و شرط بود، و او بلافاصله به پدرش در ایتالیا ملحق شد، در حالی که پارکر به مدت شش ماه در نیوزیلند به آزادی مشروط محکوم شد و پس از آن کشور را ترک کرد.
پس از آزادی از زندان، به پارکر هویت جدیدی به نام هیلاری ناتان داده شد. از سال 1992، او در دهکده کوچک هوو، در نزدیکی استرود در شهر کنت زندگی میکرد و یک مدرسه سوارکاری کودکان را اداره میکرد. در بزرگسالی، او یک کاتولیک مؤمن شد. او هرگز با مطبوعات صحبت نکرد، اما در بیانیهای که در سال 1996 از طریق خواهرش منتشر شد، او به شدت ابراز پشیمان کرد.
از آن سو، هولم مدتی را در انگلستان و ایالات متحده گذراند، سپس در انگلستان اقامت گزید و با نام جدید خود،«آن پری»، به یک رماننویس موفق پلیسی تاریخی تبدیل شد. او از حدود سال 1968 عضو کلیسای عیسی مسیح مقدسین آخرالزمانی است. در مارس 2006، هولم/پری اظهار داشت که اگرچه رابطه او با پارکر وسواس گونه بود، اما آنها رابطه بدنی با هم نداشتند.
همسرم عوض شده! پرونده قتل بریجت کلیری
در سال 1895، مایکل کلیری چند تن از دوستان و خویشاوندان خود را متقاعد کرد که همسرش، بریجت کلیری، عوض شده و یک موجود پریمانند از هر جهت شبیه به او، جانشین او شده است.
آنها به او کمک کردند تا همسرش را برای احراج روح یا به قول ما اجنه، شکنجه کنند و در نهایت بسوزانند.
کریستین و لیا پاپن دو خواهر فرانسوی بودند و هر دو خدمتکار بودند و به جرم قتل همسر و دختر کارفرمای خود در لومان فرانسه در 2 فوریه 1933 محکوم شدند.
حلقآویز کردن دستجمعی در هند
در پرونده خودکشی گروهی بوراری، یک خانواده 11 نفره در خانه خود در دهلی حلق آویز شده پیدا شدند، این مورد هم “روانپریشی مشترک” تلقی شد و در اینجا کوچکترین پسر، القاگر افکار هذیانی بود.