معرفی و خلاصه کتاب قدرت شروع ناقص | نوشته جیمز کلییر
کتاب «قدرت شروع ناقص» نوشتهٔ جیمز کلییر با ترجمهٔ سیدایوب کوکبی و فرزانه حاجخلیلی در انتشارات میلکان چاپ شده است. این کتاب حاوی جستارهایی دربارهٔ بهتر انجامدادن کارها است. شما فقط یکبار زندگی میکنید؛ چگونه میخواهید به بهترین شکل از آن استفاده کنید؟ اساتید بهرهوری اغلب پیشنهاد میکنند بهجای کارایی، بر اثربخشی تمرکز کنید. یعنی کار درست را انجام دهید نه کار بیشتر.
جیمز کلیر وبلاگنویسی است که از سال ۲۰۱۲ در وبلاگ شخصیاش در زمینۀ موفقیت و توسعۀ فردی مطالبی نوشته است. او با نوشتن کتاب «عادتهای اتمی» به شهرتی جهانی دست پیدا کرد. این کتاب مدتها در لیست پرفروشهای نیویورکتایمز قرار گرفت و بیش از ۳ میلیون نسخه از آن به صورت قانونی در سطح جهان به دست علاقهمندان به این حوزه رسیده است.
وقتی هدفی داشته باشید، خواه راهاندازی کسبوکار باشد یا داشتن رژیم غذایی سالم یا سفر به دور دنیا، یافتن کسی که قبلاً به آن هدف دست یافته باشد و مهندسی معکوس استراتژی او کار ساده و البته بسیار مفیدی است. استفاده از تجارب افراد موفق راهی عالی برای تسریع فرایند یادگیری شماست؛ ولی به همین اندازه نیز مهم است که بدانید سیستمها، عادتها و استراتژیهای امروز افراد موفق احتمالاً همانهایی نیست که در شروع مسیر از آن استفاده کردهاند. چیزی که امروز برای آنها بهینه است لزوماً همان چیزی نیست که شما هم برای شروع به آن نیاز دارید. بین این دو تفاوت وجود دارد.
کتاب قدرت شروع ناقص
جستارهایی درباره بهتر انجام دادن کارها
نویسنده: جیمز کلییر
مترجم: سیدایوب کوکبی – فرزانه حاجخلیلی
انتشارات میلکان
بهمحض تمامشدن هر کتاب، خودم را با نوشتن خلاصهای از آن در سه جمله به چالش میکشم. البته این محدودیت صرفاً بازی است، ولی بهدنبال آن مجبور میشوم به مفاهیم واقعاً مهم کتاب فکر کنم. سؤالاتی که هنگام تهیهٔ خلاصه از خودم میپرسم: – لُبّ کلام چیست؟ – اگر قرار باشد موضوعی از این کتاب را برای بهکارگیری در زندگیام انتخاب کنم، کدام است؟ – چگونه این کتاب را برای دوستم توصیف میکنم؟ دریافتهام که، در بسیاری از موارد، خواندن یادداشتها و همین خلاصهٔ یک پاراگرافی به اندازهٔ خواندن مجدد کتاب به من اطلاعات میدهد.
کتابهای خوب را دو بار بخوانید. کارل پوپر، فیلسوف، فایدهٔ این کار را بهخوبی شرح داده است: «چیزی که ارزش خواندن دارد نهتنها برای دو بار خواندن، بلکه برای بارها و بارها خواندن هم ارزش دارد. یک کتاب ارزشمند هر بار نکتهٔ جدیدی به شما میآموزد، حتی اگر بارها آن را خوانده باشید.»
زیاد کتابخواندن منافع بیشماری دارد، اما از دید من شاید مهمترین فایدهاش این باشد که خواندن یک کتاب خوب میتواند راهی جدید برای تفسیر تجربیات گذشته در اختیار شما قرار دهد. هر گاه مطلب جدیدی یاد میگیرید، مغزتان مثل نرمافزار همهٔ دادههای قدیمی را بر مبنای اطلاعات جدید بهروزرسانی میکند. شما میتوانید از لحظات پیشین زندگی خود درسهای جدیدی بگیرید.
قانون بیستهشتاد در زندگی شخصی و کاری کمک میکند «اندکهای حیاتی و بسیارهای غیرضروری» را از هم تفکیک کنید. مثلاً صاحبان کسبوکار ممکن است پی برده باشند که بخش عمدهٔ درآمدشان از تعداد انگشتشماری از مشتریان مهم به دست آمده است. اینجا قانون بیستهشتاد پیشنهاد میکند که بهترین اقدام تمرکز بر سرویسدهی به همین تعداد اندک از مشتریان، یافتن مشابه آنها و توقف خدمترسانی به بقیهٔ مشتریان یا حذف تدریجی بقیهٔ مشتریان کمسودده است.
اثر دومینو در عادات منفی هم کارکرد مشابهی دارد. احتمالاً متوجه شدهاید که عادتِ چککردن گوشی عادتِ کلیککردن روی اعلانهای شبکههای اجتماعی را در پی دارد و این عادت به نوبهٔ خود به عادتِ بیفکر بررسیکردن شبکههای اجتماعی میانجامد که باعث میشود ناگهان بیست دقیقه از وقتتان صرف همین چیزهای الکی شود. به گفتهٔ پروفسور بی جی فوگ از دانشگاه استنفورد، «شما هیچگاه نمیتوانید فقط یک رفتار خود را عوض کنید. رفتارهای ما درهمتنیدهاند، بنابراین با تغییر یک رفتار سایر رفتارها نیز تغییر میکنند.»
افسانهٔ چندوظیفگی بله، ما میتوانیم در آنِ واحد دو کار متفاوت انجام دهیم، مثلاً تماشای تلویزیون حین آشپزی یا پاسخدادن به ایمیل هنگام مکالمهٔ تلفنی، ولی نمیتوانیم همزمان روی دو فعالیت تمرکز کنیم. چندوظیفگی مغز شما را وادار میکند خیلی سریع از فعالیتی به فعالیت دیگر بپرد. اگر مغز بدون ازهمگسیختگی و شاخهبهشاخهپریدن میتوانست از کاری به کار دیگر منتقل شود مشکلی نبود، ولی مشکل اینجا است که نمیتواند. چندوظیفگی باعث میشود هر بار که از شاخهای به شاخهٔ دیگر میپرید، تاوان فکریِ آن را بدهید. در روانشناسی به این غرامت ذهنی هزینهٔ سوئیچینگ گفته میشود.
به تجربه به من ثابت شده است که وقتی میخواهم کاری انجام دهم، بهترین نتیجه زمانی حاصل میشود که اولویتهایم را براساس اهمیت واقعیشان مرتب کنم و مهمترین کار را پیش از هر کار دیگری انجام دهم. به اعتقاد من، این بهترین راهبردی است که میتوانید برای انجام کارها برگزینید، زیرا به واسطهٔ آن مجبور میشوید انرژیتان را برای ارزشمندترین فعالیت صرف کنید.
اولین ساعتِ روز اولین ساعت روز را چگونه سپری میکنید؟ در این ساعت بیشترِ مردم به لباسپوشیدن، آمادهشدن و هولهولکی بیرونرفتن مشغولاند. چه میشود اگر این ساعت را صرف خودسازیتان کنید؟ چه اشکالی دارد روزی یک ساعت زودتر از خواب بیدار شوید و روی خودتان کار کنید؟ دوست ندارید در محل کارتان یا در روابط شخصیتان یا کلاً در جایگاه یک انسان، بهتر از دیروزتان باشید؟ در واقع، این چیزی است که این راهبرد مطالعه از شما میخواهد. قبل از آغاز روزی پرهیاهو، کمی روی خودتان سرمایهگذاری کنید. پیش از آنکه زندگیتان تندبادی از فعالیتها شود، کتابی بخوانید که از شما آدم بهتری بسازد. این عادت نیز ـ همانند بسیاری از عادتهای سودمندِ زندگی ـ ضروری به نظر نمیرسد، ولی مهم است. این همهٔ چیزی است که به آن نیاز دارید؛ روزی بیست صفحه کتاب. از مطالعه لذت ببرید.
اگر از اشتباهتان زودتر درس بگیرید، زودتر میتوانید چیز درست را کشف کنید. مثلاً دربارهٔ مواردی مانند روابط یا کارآفرینی قبل از اینکه احساس آمادگی کنید باید شروع کنید زیرا محال است کسی واقعاً برای این شرایط آماده باشد. بهترین راه یادگیری شروع تمرین است.
آنتونی ترولوپ لازم نبود سه ماه برای تمامشدن کتاب یا سه روز برای تمامشدن یک فصل از آن صبر کند تا بتواند حس شیرین موفقیت را بچشد. او میتوانست هر پانزده دقیقه میزان پیشرفتش را اندازه بگیرد. اگر در این پانزده دقیقه دویستوپنجاه کلمه مینوشت، آن را بهمنزلهٔ فعالیتی خاتمهیافته در ذهنش تیک میزد
اگر فکر میکنید نمیتوانید چکیدهٔ کتاب را در سه جمله جمع کنید، از تکنیک فاینمن استفاده کنید. تکنیک فاینمن راهبردی برای یادداشتبرداری است و بعد از اینکه ریچارد فاینمن جایزهٔ نوبل فیزیک را دریافت کرد، این نام را گرفت. تکنیک بسیار سادهای است. نام کتاب را بالای یک برگهٔ کاغذ مینویسید و پایینش توصیف کتاب را برای فردی که اصلاً اسم آن کتاب را نشنیده است.
یادگیری مهارت جدید یا راهاندازی شرکت جدید یا هر کار ماجراجویانهٔ دیگری ابتدا به شکل کمبازده ظاهر میشود. این کارها، در مقایسه با کارهای آشنای قبلی، جدید به نظر میرسند و با انجامشان احساس میکنید زمانتان هدر میرود. از دید قانون بیستهشتاد، هیچیک از این کارها را نباید انجام داد، اما این به معنای اشتباهبودن تصمیم شما نیست.
«نشستن دور میز با جمعی از غریبهها مزایای عجیب و بینظیری دارد؛ از این طریق کمتر از آنها متنفر میشویم و میتوانیم عذرشان را بپذیریم. انتزاعیبودن مسائل باعث تقویت تعصب و نزاع قومی میشود، اما غذاخوردن به نوعی نزدیکی نیاز دارد. دادن ظروف به یکدیگر، بازکردن دستمال سفره با هم یا درخواست از یک غریبه برای دستبهدستکردن نمک مانع میشود به این باور بچسبیم که غیرخودیهایی با لباسهای عجیب و لهجهٔ متفاوت سزاوار ایناند که به خانه فرستاده شوند یا به آنها حمله شود.
من همیشه به این حرف توماس آکویناس فکر میکنم: «برحذر باش از انسانی که فقط به یک کتاب پایبند است.» اگر در موضوع خاصی فقط یک کتاب را مبنای تمام اعتقادات خود قرار دهید، آیا آن اعتقادات درست خواهد بود؟ در این صورت، معرفت و آگاهی شما تا چه حد دقیق و کامل است؟
طبق دادههایی که نیویورک تایمز منتشر کرده، ۴۵ درصد از فروش کوکاکولا منحصراً به قفسههای انتهای راهرو مربوط است. این مسئله به این دلیل مهم است که چیزی باید در قفسهای درمعرضدید و چیزی در قفسهٔ انتهای راهرو باشد، چیزی باید گزینهٔ پیشفرض باشد و چیزی گزینهای باشد که از همه نمایانتر و جالب توجهتر است
لئو تولستوی حتی جسورانهتر نوشت: «سختترین موضوعات را میتوان به کندذهنترین افراد توضیح داد، اگر از قبل ایدهای دربارهٔ آن موضوع نساخته باشد. اما حتی سادهترین موضوعات را نمیتوان به باهوشترین افراد توضیح داد، اگر خودش را قاطعانه قانع کرده باشد چیزی را که در مقابلش قرار دارد بدون اندکی شک و شبهه میداند.»
خلاصهٔ کوتاهی بنویسید بهمحض تمامشدن هر کتاب، خودم را با نوشتن خلاصهای از آن در سه جمله به چالش میکشم. البته این محدودیت صرفاً بازی است، ولی بهدنبال آن مجبور میشوم به مفاهیم واقعاً مهم کتاب فکر کنم. سؤالاتی که هنگام تهیهٔ خلاصه از خودم میپرسم: – لُبّ کلام چیست؟ – اگر قرار باشد موضوعی از این کتاب را برای بهکارگیری در زندگیام انتخاب کنم، کدام است؟ – چگونه این کتاب را برای دوستم توصیف میکنم؟
من با مطالعهٔ عادات روزانهٔ صدها نویسنده، هنرمند و موزیسین در کتاب آداب روزانهٔ میسن کَری به وجود یک گرایش مهم پِی بردم؛ اینکه هیچ گرایشی وجود ندارد! موفقیت فقط از یک راه حاصل نمیشود؛ به همان اندازه که آدمهای سحرخیز کارهای بزرگ انجام دادهاند، شببیدارها نیز انجام دادهاند. برنامهٔ روزانهٔ شخصیتهای موفق اهمیت چندانی ندارد. همهٔ آنها پذیرفتهاند که زمان مخصوصی از روز را برای برنامهٔ کاری خود بگذارند. من صبحها راحتترم، شما ممکن است وقت دیگری راحت باشید.
راهبرد آیزنهاور بهسادگی فعالیتهای ما را ساماندهی میکند. طبق این ماتریس، فعالیتها به چهار دسته تقسیم میشوند: ۱. فوری و مهم (فعالیتهایی که بلافاصله انجام میدهید) ۲. غیرفوری و مهم (فعالیتهایی که برای انجامشان در آینده برنامهریزی میکنید) ۳. فوری و غیرمهم (فعالیتهایی که به دیگران واگذار میکنید) ۴. نه فوری و نه مهم (فعالیتهایی که حذفشان میکنید)
طبق تجربهٔ من، مؤثرترین و عملیترین روشهای مدیریت زمان سادهاند. برای داشتن زندگی سالم و دستیابی به بهرهوری زیاد، همهٔ تمرکزم را روی این سه ترفند مدیریت زمان گذاشتهام: ۱. کارهای نصفونیمه را حذف و عمیقتر تمرکز کن. ۲. مهمترین کار را قبل از همه انجام بده. ۳. به برنامه بچسب و بیتوجه به دستاوردها، عادتهایت را بساز.
چند سال قبل که دربارهٔ برنامهنویسی مطالعه میکردم، به نقلقول جالبی برخوردم: «سریعترین کد کدی است که وجود ندارد.» ـ کولین هنی به عبارت دیگر، سریعترین راه برای انجامدادن کاری – خواه کامپیوتر بخواهد یک خط کد را بخواند، خواه انجامدادن یک فعالیت و تیکزدن آن در لیست فعالیتها – این است که کلاً آن فعالیت حذف شود. به بیان دیگر، سریعترین راه برای انجامدادن یک فعالیت آن است که آن را انجام ندهید. این مجوزی برای تنبلی نیست، بلکه پیشنهادی است برای گرفتن تصمیمهای سخت. باید تا جایی که میتوانید فعالیتهای نامرتبط با مأموریتها، ارزشها و اهداف خود را حذف کنید.
هاروکی موراکامی، نویسندهٔ باهوش ژاپنی، روزی نوشت: «همیشه به یاد داشته باشید برای بحثکردن و برندهشدن باید حقیقتِ فردی را که با او بحث میکنید درهم بشکنید. برای خود شما همدردناک است که حقیقتتان را از دست بدهید، پس مهربان باشید، حتی اگر حق با شما است.»