فیلم تایتانیک – به مناسبت سالروز اکران آن در سال 1997 – بررسی و نقد
نویسنده و کارگردان: جیمز کامرون-مدیر فیلمبرداری: راسل کارپنتر-تدوین: جیمز کامرون، ریچارد ا.هریس-موسیقی: جیمز هورنر-بازیگران: لئوناردو دی کاپریو و جک راسن، کیت وینسلت (رز) و…محصول 1997 امریکا،194 دقیقه.
بعدازظهر یکی از روزهای آوریل 1912 کشتی غولآسای تایتانیک از بخش جنوبی ساحل ایرلند آماده میشود تا برای عزیمت به امریکا به پهنه آبهای اقیانوس بیانتهای اطلس سپرده شود. همه مسافران اشرافی که در میان آنها شخصیتهای مشهور هم حضور دارند با لباسهای فاخر و چمدانهای فراوان وارد کشتی میشوند. دختر جوان و زیبایی به نام رز نیز همراه نامزد و مادرش در بین مسافران است، جک جوان ولگردی که با دوستش در کافهای مشغول کار است، با شانس غریبی به اندازهای پول میبرد که میتواند بلیت تایتانیک را برای خود و دوستش تهیه کند و عازم آمریکا شود.
در کشتی، نامزد رز به او یک گردنبند الماس هدیه میدهد، اما رز که این پیوند را یک ازدواج تحمیلی میداند، از تمکین در برابر خواستههای نامزد و مادرش سرباز میزدند و شبی که قصد دارد خود را به دریا بیندازد با جک روبهرو میشود و جک موفق میشود او را از خودکشی بازدارد. از آن پس صمیمیت خاصی بین آنها به وجود میآید و در نتیجه فشارهای نامزد و مادرش-که حالا از رابطه آنها اطلاع پیدا کردهاند-این صمیمیت بیشتر میشود و زمانی که عشق عمیق آنها شکل میگیرد، تایتانیکبهیک کوه یخ برخورد میکند و به آرامی به عمق آبهای اقیانوس فرو میرود، تعداد قایقها بسیار کم است و بسیاری از سرنشینان کشتی که از مرگ نجات پیدا کردهاند، فقط با جلیقههای نجات روی آب شناور میمانند.
جک برای رز یک قطعه چوب پیدا میکند تا بتواند روی آن دراز بکشد، اما خودش در کنار او درون آب میماند. مدتی بعد، زمانی که تایتانیک کاملا غرق شده، یک گروه امداد از راه میرسند تا اگر کسی زنده باشد نجاتش دهند، رز متوجه گروه میشود و جک را صدا میکند اما هرچه فریاد میکشد و التماس میکند جک بیدار نمیشود. رز باید جسم بیجان دلدادهاش را روی آبهای سرد رها کند و به همراه گروه برود…
یک گروه اکتشافی با تجهیزات پیشرفتهای که برای حرکت در زیر آب ساخته شده، به بقایای کشتی تایتانیک که در عمق 12378 فوتی اقیانوس قرار دارد، نزدیک میشود. این وسیله وارد قسمتی از تایتانیک میشود. آنها در اتاقی یک گاو صندوق بزرگ پیدا میکنند و آن را به سطح آب میآورند. همه کارکنان پیروزمندانه این موفقیت را جشن میگیرند اما وقتی با هیجان بسیار گاو صندوق را باز میکنند، همه دلسرد و مأیوس میشوند زیرا گردنبند الماس گرانبهایی را که به دنبالش بودهاند پیدا نمیکنند.
اما در گاوصندوق نقاشی دختر جوانی را میبینند که گردنبند الماس را به گردن دارد. در جای دیگری، پیرزنی در یک برنامه خبری تلویزیونی گاوصندوق و نقاشی را میبیند و با رئیس این گروه اکتشافی تماس میگیرد. آنها پیرزن را به عرشه کشتی دعوت میکنند و او با نگاه به نقاشی منقلب میشود و به همه میگوید که یکی از بازماندگان تایتانیک است و این نقاشی خود اوست.
تایتانیک هفتمین ساخته جیمز کامرون در مراسم اسکار سال 1998 کاندید دریافت 14 جایزه اسکار شد که در تاریخ صد ساله سینمای جهان رکورد تازهای است. این فیلم با سرمایهای برابر با 200 میلیون دلار و 2200 بازیگر و سیاهی لشکر ساخته شده است. تایتانیک در سطح جوان یک میلیارد و چهارصد هزار دلار و در آمریکا و کانادا به مبلغی بالغ بر 550 میلیون دلارفروش دست پیدا کرد که این فروش همچنان ادامه دارد.
و خلاصه کلام اینکه تایتانیک موفق به دریافت 11 جایزه اسکار شد که در تاریخ سینمای جهان بیسابقه است.
روایت تایتانیک بازتاب خاطرات زنی است که عشق و درد خود را بیمحابا باز میگوید.
تایتانیک پرفروشترین، پرهزینهترین و پرسر و صداترین فیلم تاریخ سینماست و بدون تردید یکی از علتهای اصلی استقبال تودهٔ مردم در، سراسر جهان نه بازسازی عینی یک حادثهٔ ناگوار تاریخی که چاشنی انتزاعی آن، یک ماجرای عاشقانه بوده است. فیلم با جستجوی اعماق اقیانوس آغاز میشود.
«بیل پاکتسن» برای پیدا کردن یک گردنبند الماس بسیار قیمتی به سراغ لاشههای کشتی تایتانیک میرود. دوربین تمام اتوماتیک گروه تجسس از میان نمادهای زنانه عبور میکنند، نقبی به حفرههای کشتی میزنند و در هزار توی «کشتی-زن» خفته در بستر دریا به جستجوی یک جواهر ارزشمند میپردازند. شاید تمام فیلم را بتوان در همین آغاز مشاهده نمود. با پیدا شدن نقاشی یک زن «گلوریا استوارت» در صندوق درون کشتی، پای صاحب تصویر که از بازماندگان حادثهٔ تایتانیک است به ماجرا کشیده میشود و این زن تمامی دالانها و راهروهای ذهنش را همچون راهروهای خزه بستهٔ کشتی غرق شده میگشاید و در پیش روی آنان قرار میدهد تا آنان به گنجینهٔ درونی آن-گوهر عشق-دست یابند.
روایت تایتانیک بازتاب خاطرات زنی است که عشق و درد خود را بیمحابا باز میگوید. این همان چیزی است که ما در ابتدای فیلم در کاوش گروه تجسس در میان کشتی به نوعی دیگر شاهد آن هستیم؛ عروسکی فرورفته در ماسهها، عینکی شکسته، کنسولهای منبتکاری شده که خانهٔ خرچنگها شده همه میتوانند نماد جنبههایی فراموش شده از وجود یک زن باشند. داستان تایتانیک از جستجو برای گاوصندوق یک گنجینه پنهان شده در قلب اقیانوس آغاز شده و به یک گنجینهٔ درونی میرسد. به گنجینهای در قلب انسانها-به عشق-قصهٔ عشق تایتانیک از نظر مضمون قصهٔ تازهای نیست. این قصه عشق از همان الگوهای همیشگی پیروی میکند. الگوی پسر فقیر- دختر ثروتمند. این پسر، هنرمند و یک طراح صحنه غرق شدن کشتی و رفتارهای انسانهای قربانی یکی از تکاندهندهترین صحنههایی سینمایی است که تاکنون ساخته شده است.
چیرهدست آمریکایی است که به کشورهای مختلف سفر میکند و کار هنریش را تجربه میکند و در بازگشت به زادگاهش. در کشتی با دختر آشنا میشود. دختر یک هنر دوست است اما علاقه او به تبع طبقهٔ اجتماعیاش، جمعآوری مجموعهٔ تابلوهای نفیس از هنرمندان جهانی مثل پیکاسو است. دختر به خاطر مادرش حاضر شده با یک جوان ثروتمند و مغرور نامزد کند، نامزدی که دوستش ندارد و به ناچار مجبور است به آمریکا برود و با او ازدواج کند. این پسر او را چنان مأیوس میکند که تمامی انگیزههایش را برای زندگی از دست میدهد و تصمیم به خودکشی میگیرد…و
این تصمیم بهترین بهانه برای اولین دیدار و آشنایی با پسر هنرمند و شکل گرفتن یک رابطهٔ عشقی است. دختر در کنار پسر با دنیای آدمهای دیگر آشنا میشود و انگیزههای دیگری برای زیستن آنها در بسیاری از موارد به رغم اختلاف طبقانی و علاقهٔ مشترکشان به نقاشی همگی عوامل مناسبی برای شکل گرفتن یک عشق اسطورهای است. عشقی که با نهایت لطافتش در کنار خشونت و شقاوت یکی از تلخترین فاجعههای تاریخ قرار میگیرد.
دختر پس از شکلگیری عشق تجربهٔ دیگری از زندگی را آغاز میکند. او که با وجود لباسهای فاخر، جواهرات رنگارنگ و تجمل بسیار تصمیم به خودکشی گرفته بود، در صحنهای از فیلم پس از آشنایی با پسر مفهوم تازهای از زندگی را درک میکند. وقتی پسر از او میخواهد که با چشمان بسته در نوک دماغه کشتی بایستد، دستهایش را بگشاید و وزش باد را احساس کند…معنای دیگری از زندگی را تجربه میکند. این صحنه با فیلمبرداری خیرهکننده و حرکت دورانی دوربین تأثیری دو چندان ایجاد میکند.
تایتانیک مسلما یکی از خوش تکنیکترین فیلمهای سینماست اما اقبال آن در این است که تکنیک آن و جلوههای ویژه کامپیوتری به رخ کشیده نمیشوند و بیننده را از مفهوم انسانی فیلم دور نمیکند. صحنهٔ غرق شدن کشتی و رفتارهای انسانهای قربانی یکی
از تکاندهندهترین صحنههای سینمایی است که تاکنون ساخته شده. کامرون کارگردان فیلم خود گفته است: «تمامی وقایع فیلم غیر از داستان عشقی آن مبنای مستند دارد.» ولی بازسازی این واقعه مستند با چنین تأثیری خود هنرمندی است. شخصیتهای فرعی فیلم از جمله نوازندگانی که تا آخرین لحظه بر عرشهٔ کشتی میایستند و برای مردم مینوازند یا کاپیتان که تا آخرین لحظه سکان کشتی را رها نمیکند، همگی از انسجام و ابعادی مملوس برخوردارند که با واکنشهای خود تأثیری به سزا بر بیننده میگذارند.
در ابتدای فیلم ما میدانیم که کشتی غرق خواهد شد، حتی در یکی از صحنههای آغازین یک نفر از گروه تجسس جزئیات نحوه غرق شدن کشتی را که توسط انیمیشن کامپیوتری بازسازی شده روی صحنهٔ نمایشگر به دقت توضیح میدهد. اما جالب اینجاست که با تمام این اوصاف ما از لحظهٔ برخورد کشتی با صخرهٔ یخی تا پایان غرق شدن کامل آن لحظهای از اضطراب خارج نمیشویم. تضادهایی که از نظر بصری و فضایی در کشتی و در فیلم به وجود آمده فیلم را از ریتم مناسبی بهرهمند میکند. تدوین موازیبین بحثهای خشک میهمانهای مسافران درجه یک با جشنهای شاد و صمیمی مسافران درجه دوم-یا تضاد بین دکورهای مجلل و قصرگونهٔ سرسراها و تالارهای کشتی با موتورخانه آن به ساختمان فیلم کمکی به سزا کرده است.
تایتانیک اما از جنبهٔ دیگری نیز منحصر به شمار میرود. فرم بصری فیلم و لطافتگاه زنانهٔ تصاویر، حیرتانگیز و خیرهکننده است. صحنهٔ حرکت یک بوم نقاشی بر آب-بشقابهایی که از درون قفسهها واژگون میشوند جسد زنی با پیراهن حریر که در آب غوطهور شده خشنترین لحظات غرق شدن کشتی را با لطیفترین تصاویر به نمایش میگذارد.
در صحنههای پایانی فیلم پیرزن را بر عرصهٔ کشتی میبینیم که به سوی میلهها حرکت میکند. آیا او قصد خودکشی دوبارهای دارد و با یاد آوردن خاطرات گذشته میخواهد به قعر آبها…به سوی معشوقش بازگردد؟…نه فیلم از این کلیشه پیروی نمیکند، اما یک رمزگشایی دلچسب تأثیر این صحنه را دو چندان میکند. الماس در دستهای پیرزن است. او که در هنگام نجات گردنبند را در جیبش پیدا کرده، سالهاست که در آن نگهداشته است و با اینکه این هدیه را از نامزدش گرفته ولی آن را همچون یادگاری عزیز است از عشق خود نگهداشته است. چون پسر جوان تصویر او را با همین گردنبند طراحی کرده بود…اما پیرزن الماس را به آب دریا میاندازد، او گوهر عشق خود را به معشوق میسپارد چرا که نمیخواهد دست دیگری این گوهر را بیالاید.
بازی دیکاپریو و وینسلت بازیگران اول زن و مرد -به ویژه بده بستانهای رفتاری، احساسی، عاطفی شان بسیار روان و دیدنی است و شاید مجموعهای از این عوامل و بسیاری عوامل دیگر باشد که از تایتانیک، برباد رفتهٔ دیگری ساخته است.
منبع: مجله حقوق زنان – اردیبهشت 1377
این نوشتهها را هم بخوانید