استنلی کوبریک: زندگینامه و شرح زندگینامه هنرمندانه و نوع فیلمسازی‌اش

استنلی کوبریک (زاده ۲۶ ژوئیه ۱۹۲۸ – درگذشته ۷ مارس ۱۹۹۹) کارگردان، تهیه‌کننده، فیلم‌نامه‌نویس و عکاس آمریکایی بسیار تأثیرگذار بود. او را یکی از بزرگترین و مبتکرترین فیلمسازان تاریخ سینما می‌دانند که به خاطر سبک بصری متمایز، توجه دقیق به جزئیات، و کاوش موضوعی در طبیعت، فناوری و شرایط انسان شناخته شده است.

فعالیت حرفه‌ای کوبریک چندین دهه طول کشید و او تعداد نسبتاً کمی فیلم را کارگردانی کرد، اما هر کدام تأثیر قابل توجهی بر دنیای سینما گذاشتند. برخی از برجسته‌ترین آثار او عبارتند از:

Paths of Glory (1957): فیلمی جنگی که بی عدالتی‌ها و پوچ بودن سلسله مراتب نظامی در طول جنگ جهانی اول را به تصویر می‌کشد.

دکتر استرنج لاو یا: چگونه یاد گرفتم که نگران نباشم و بمب را دوست داشته باشم (1964): یک کمدی سیاه طنز که به جنگ سرد و تهدید نابودی هسته‌ای می‌پردازد.

2001: A Space Odyssey (1968): یک فیلم علمی تخیلی پیشگامانه که به بررسی تکامل انسان، هوش مصنوعی و حیات فرازمینی می‌پردازد. جلوه‌های بصری و تکنیک‌های داستان سرایی آن استاندارد‌های جدیدی را برای این ژانر تعیین می‌کند.

A Clockwork Orange (1971): اقتباسی از رمان آنتونی برگس، این فیلم به موضوعات خشونت، اراده آزاد و شرطی شدن روانی می‌پردازد.

بری لیندون (1975): یک درام دوره‌ای که به خاطر فیلمبرداری استادانه‌اش، با استفاده از نور طبیعی برای بازسازی ظاهر نقاشی‌های قرن هجدهم، شناخته شده است.

The Shining (1980): این فیلم ترسناک که بر اساس رمان استیون کینگ ساخته شده است به خاطر فضای پر تعلیق و صحنه‌های نمادین خود مشهور است.

ژاکت تمام فلزی (1987): یک فیلم جنگی دیگر با تمرکز بر تجربیات تفنگداران دریایی ایالات متحده در طول جنگ ویتنام.

Eyes Wide Shut (1999): آخرین فیلم کوبریک، کاوش جنجالی در رابطه جنسی و روابط با بازی تام کروز و نیکول کیدمن.

کوبریک به خاطر کمال گرایی و کنترل بر تمام جنبه‌های فیلم‌هایش از کارگردانی و نویسندگی گرفته تا فیلمبرداری و تدوین معروف بود. او اغلب با بازیگران و همکاران مشهوری مانند جان آلکات فیلمبردار، کن آدام طراح تولید و الکس نورث آهنگساز کار می‌کرد. ویژگی‌های فیلم‌های او تحقیقات عمیق فلسفی، تمایز بصری و توانایی برانگیختن تفکر و بحث است.

تأثیر استنلی کوبریک بر فیلمسازی تا به امروز محسوس است و آثار او همچنان موضوع مطالعه و تحسین فیلمسازان، محققان و سینماگران در سراسر جهان است.

اوایل زندگی و حرفه: استنلی کوبریک در سال 1928 در شهر نیویورک متولد شد. او از سنین جوانی به عکاسی علاقه داشت و قبل از انتقال به فیلمسازی، کار خود را به عنوان عکاس برای مجله Look آغاز کرد. او اولین فیلم بلند خود با نام «ترس و هوس» را در سال 1953 کارگردانی کرد که فیلمی با مضمون جنگی بود که بعد‌ها به دلیل نارضایتی از کیفیت آن را انکار کرد.

اقتباس از آثار ادبی: بسیاری از فیلم‌های کوبریک اقتباسی از آثار ادبی بودند. او علاوه بر «پرتقال ساعتی» و «درخشش»، رمان‌هایی مانند «لولیتا» (1962) را بر اساس رمان جنجالی ولادیمیر ناباکوف و «مسیر‌های شکوه» بر اساس رمان ضدجنگ همفری کاب اقتباس کرد. .

پروژه‌های تحقق نیافته: کوبریک به دلیل برنامه‌ریزی دقیق و مشارکتش در پروژه‌های مختلفی که هرگز به طور کامل محقق نشد، شناخته شده بود. به عنوان مثال، او سال‌ها روی فیلمی درباره ناپلئون بناپارت کار کرد، اما این پروژه در نهایت به دلیل بودجه و مسائل تدارکاتی متوقف شد.

نوآوری‌های فنی: کوبریک در استفاده از تکنیک‌های نوآورانه برای دستیابی به دیدگاه خلاقانه خود پیشگام بود. او یکی از اولین کارگردانانی بود که از استیدکام استفاده کرد، یک پایه دوربین تثبیت‌کننده که امکان حرکت نرم را فراهم می‌کند. او همچنین در «2001: A Space Odyssey» به بررسی تکنیک‌های پروجکشن از جلو برای خلق صحنه‌های فضایی واقعی پرداخت.

همکاری با بازیگران: کوبریک به دلیل رابطه کاری منحصر به فرد خود با بازیگران شناخته شده بود. او اغلب آن‌ها را به حد خود می‌رساند تا به اجرا‌های مورد نظر دست یابند. به عنوان مثال، در «پرتقال ساعتی»، بازی مالکوم مک داول از شخصیت اصلی الکس، صحنه‌هایی را شامل می‌شود که از نظر فیزیکی و احساسی سخت می‌گیرند.

توجه به صدا و موسیقی: کوبریک در استفاده از صدا و موسیقی در فیلم‌هایش دقیق بود. او اغلب از قطعات موسیقی کلاسیک برای همراهی صحنه‌های خود استفاده می‌کرد و تجربه‌های شنیداری به یاد ماندنی و قدرتمندی را خلق می‌کرد. استفاده از ریچارد اشتراوس “همچنین زرتشت را بپاشید” در افتتاحیه “2001: یک ادیسه فضایی” به ویژه نمادین است.

میراث و تأثیر: تأثیر کوبریک بر فرهنگ عامه و تکنیک‌های فیلمسازی عمیق است. بسیاری از فیلمسازان معاصر از او به عنوان یکی از تأثیرگذاران اصلی یاد می‌کنند و فیلم‌های او همچنان به دلیل مضامین و دستاورد‌های هنری‌شان مورد تجزیه و تحلیل و بحث قرار می‌گیرند.

طبیعت خصوصی و منزوی: کوبریک به خصوصی بودن و منزوی بودن معروف بود، به ندرت مصاحبه می‌کرد و از حضور در علنی اجتناب می‌کرد. او ترجیح داد اجازه دهد کارش خودش صحبت کند.

مستند: مستند «استنلی کوبریک: یک زندگی در تصاویر» (2001) مروری جامع از زندگی و حرفه او ارائه می‌دهد که شامل مصاحبه با همکاران، اعضای خانواده و خود کارگردان است.

انتشارات پس از مرگ: پس از مرگ کوبریک در سال 1999، برخی از پروژه‌های محقق نشده و فیلم‌های استفاده نشده او گردآوری و منتشر شد. به عنوان مثال، استیون اسپیلبرگ «هوش مصنوعی هوش مصنوعی» (2001) را بر اساس پروژه‌ای که کوبریک در حال توسعه آن بود، کارگردانی کرد.

توجه وسواسی به جزئیات: کوبریک به خاطر توجه وسواس گونه‌اش به جزئیات معروف بود. او اغلب تمام تلاش خود را می‌کرد تا اطمینان حاصل کند که تمام جنبه‌های یک صحنه، از طراحی صحنه گرفته تا لباس و نورپردازی، بی نقص است. این دقت در غنای بصری خیره‌کننده فیلم‌های او مشهود است.

تعهد کوبریک به کمال اغلب منجر به تولید طولانی مدت فیلم‌هایش می‌شود. برخی از فیلم‌های او سال‌ها طول کشید تا به‌دلیل تمایل او به درست کردن هر عنصر به درستی انجام شود. برای مثال، «چشمان کاملا بسته» یک فیلمبرداری طولانی داشت که بیش از یک سال طول کشید.

رئالیسم و ناتورالیسم: علیرغم کار در ژانر‌هایی مانند علمی تخیلی و ترسناک، کوبریک در فیلم‌هایش حس رئالیسم و طبیعت گرایی را هدف قرار داد. او با دقت به تحقیق و بازآفرینی محیط‌های تاریخی، مناظر آینده‌نگر و حالات روان‌شناختی پرداخت تا حسی از اصالت ایجاد کند.

فیلم‌شناسی محدود: فیلم‌شناسی کوبریک در مقایسه با سایر کارگردانان هم رده او نسبتاً کوچک است. او تنها 13 فیلم سینمایی را در کارنامه کاری خود کارگردانی کرد که به او اجازه داد زمان و تلاش فوق‌العاده‌ای را برای هر پروژه اختصاص دهد.

کنترل بر توزیع: کوبریک همچنین به دلیل کنترلش بر توزیع و ارائه فیلم‌هایش شناخته شده بود. او در تصمیم‌گیری در مورد نحوه عرضه فیلم ‌هایش، مکان نمایش آن‌ها و حتی نسبت تصویری که در آن نمایش داده می‌شود، شرکت داشت.

امتیازات فیلم: موسیقی در فیلم‌های کوبریک نقش مهمی در ایجاد لحن و تقویت داستان داشت. همکاری او با آهنگسازانی مانند الکس نورث، وندی کارلوس، و گیورگی لیگتی منجر به ساخت موسیقی متن‌های نمادین و به یاد ماندنی شد که مترادف با فیلم‌های او شد.

علاقه به هوش مصنوعی: کوبریک علاقه دیرینه‌ای به مفهوم هوش مصنوعی و پیامد‌های آن داشت. این امر در فیلم‌های او مانند «2001: یک ادیسه فضایی» و «هوش مصنوعی هوش مصنوعی» مشهود است، که در نهایت استیون اسپیلبرگ بر اساس ایده کوبریک کارگردانی کرد.

استقبال انتقادی: در حالی که فیلم‌های کوبریک اکنون به طور گسترده به عنوان فیلم‌های کلاسیک در نظر گرفته می‌شوند، همه آن‌ها در ابتدا با استقبال خوبی از سوی منتقدان مواجه نشدند. برای مثال، «درخشش» پس از اکران نقد‌های متفاوتی دریافت کرد، اما از آن زمان طرفداران زیادی پیدا کرد و به عنوان یک شاهکار ترسناک در نظر گرفته شد.

جوایز و قدردانی: کوبریک در طول فعالیت حرفه‌ای خود جوایز و نامزد‌های متعددی از جمله چندین نامزدی جایزه اسکار دریافت کرد. او برای «2001: یک ادیسه فضایی» برنده اسکار بهترین جلوه‌های بصری شد.

تأثیر بر فیلمسازی ژانر: فیلم‌های کوبریک اغلب قرارداد‌های ژانر سنتی را به چالش می‌کشیدند و مرز‌های داستان‌گویی را جابجا می‌کردند. تأثیر او بر ژانر‌های ترسناک، علمی تخیلی و فیلم‌های جنگی، از جمله، هنوز در فیلمسازی معاصر محسوس است.

تکنیک‌های سینمایی: کوبریک به دلیل استفاده از تکنیک‌های بدیع سینمایی شناخته شده بود. او در «پرتقال ساعتی» از تکنیکی به نام «صفحه فوق عریض» استفاده کرد تا میدان دید بزرگتری را به تصویر بکشد و تأثیر بصری فیلم را افزایش دهد. او همچنین از کار دوربین و تدوین بدیع در فیلم‌هایی مانند «درخشش» برای ایجاد حس ناراحتی و تنش استفاده کرد.

فیلم‌های مستند و کوتاه: کوبریک علاوه بر فیلم‌های بلند، فیلم‌های مستند و کوتاه را نیز کارگردانی کرد. یکی از نمونه‌های قابل توجه «روز مبارزه» (1951) است، اولین مستند او، که بر تجربیات یک بوکسور منتهی به مبارزه متمرکز بود. او همچنین فیلم کوتاه «پادر پرواز» (1951) را کارگردانی کرد که درباره کشیشی بود که از هواپیما برای رسیدن به محله‌های پراکنده‌اش استفاده می‌کرد.

تصاویر مشهور: بسیاری از صحنه‌های فیلم‌های کوبریک نمادین و فوراً قابل تشخیص شده‌اند. تصویری از الکس و آویزان‌هایش با کلاه‌های کاسه‌دار و لباس‌های سفیدشان از «پرتقال ساعتی»، جک تورنس «اینجا جانی است!» صحنه‌ای از “درخشش” و یکپارچه از “2001: یک ادیسه فضایی” تنها چند نمونه هستند.

مضامین تکرار شونده: فیلم‌های کوبریک اغلب مضامین تکرارشونده را بررسی می‌کنند، مانند تأثیرات غیرانسانی فناوری («2001: یک ادیسه فضایی»، «یک پرتقال ساعتی»)، ماهیت خشونت («نارنجی ساعتی»، «جلیقه تمام فلزی») و شکنندگی عقل انسان (“درخشش”، “پرتقال ساعتی”).

روابط کاری: کوبریک با بازیگران خاصی روابط همکاری داشت. به عنوان مثال، او در دو فیلم «درخشش» و «چند مرد خوب» با جک نیکلسون بازیگر کار کرد و در سه فیلم «لولیتا»، «دکتر استرنج لاو» و «یک پرتقال ساعتی» پیتر سلرز را کارگردانی کرد.

ادای احترام الهام گرفته: تأثیر کوبریک را می‌توان در بسیاری از فیلم‌های بعدی مشاهده کرد. کارگردانانی مانند کوئنتین تارانتینو و وس اندرسون در آثار خود به سبک، فیلمبرداری و مضامین کوبریک ادای احترام کرده‌اند.

تأثیر هنر‌های تجسمی: توجه کوبریک به زیبایی‌شناسی بصری و ترکیب‌بندی تحت تأثیر پیشینه او در عکاسی بود. او اغلب صحنه‌ها را با چشم هنرمند قاب می‌کرد و از نقاشی و سایر هنر‌های تجسمی الهام می‌گرفت.

مشارکت خانواده: خانواده کوبریک گاهی اوقات در پروژه‌های او درگیر بودند. همسرش، کریستین کوبریک، لباس‌های «چشم‌های کاملا بسته» را طراحی کرد و دخترش، ویویان کوبریک، به‌عنوان کارگردان واحد دوم در «درخشش» کار کرد و همچنین ساخت فیلم را در یک مستند پشت صحنه مستند کرد.

میراث نظریه‌ها: فیلم‌های کوبریک الهام‌بخش نظریه‌ها و تفاسیر زیادی از طرفداران بوده است. ماهیت مبهم و لایه‌ای داستان سرایی او اغلب بینندگان را تشویق می‌کند تا در معانی پنهان و خوانش‌های نمادین غوطه ور شوند.

نقل قول‌های به یاد ماندنی: فیلم‌های کوبریک به خاطر دیالوگ‌های تامل برانگیزشان معروف هستند. خطوطی مانند «متاسفم، دیو. می‌ترسم نتوانم این کار را انجام دهم» از «2001: ادیسه فضایی» و «وندی، من در خانه هستم» از «درخشش» به بخشی از فرهنگ عامه تبدیل شده است.

علاقه مندان به شطرنج: کوبریک یک شطرنج باز مشتاق بود و اغلب با همکاران و دوستانش مسابقه می‌داد. نماد‌ها و نقوش شطرنج را می‌توان در برخی از فیلم‌های او دید، مانند صفحه شطرنج غول پیکر در «درخشش».

پایان‌های غیر متعارف: کوبریک به خاطر تمایلش برای به چالش کشیدن قرارداد‌های داستان سرایی سنتی، از جمله پایان ‌هایش، شهرت داشت. فیلم‌های او اغلب به‌گونه‌ای به پایان می‌رسند که مخاطبان را در مورد نتایج و معانی آن فکر می‌کند، مانند صحنه‌های پایانی مرموز «2001: A Space Odyssey» و «A Clockwork Orange».

انحرافات بصری: در «پرتقال ساعتی»، کوبریک از لنز ویژه‌ای به نام «عدسی سینگ» برای دستیابی به اعوجاج شدید زاویه دید در برخی صحنه‌ها استفاده کرد که باعث ایجاد حس ناراحتی بصری می‌شد که مضامین فیلم را منعکس می‌کرد.

صداگذاری و روایت: کوبریک با صداگذاری و روایت تجربه کرد تا بینش‌هایی را در ذهن شخصیت‌ها ارائه دهد و لایه‌هایی از پیچیدگی را به فیلم‌هایش اضافه کند. این به ویژه در “پرتقال ساعتی” قابل توجه است، جایی که قهرمان داستان، الکس، هم به عنوان راوی و هم به عنوان شخصیت اصلی عمل می‌کند.

پایان‌های جایگزین: پایان اصلی کوبریک برای «دکتر استرنج لاو» لحن تیره‌تری داشت و نبرد پای در اتاق جنگ پس از فاجعه هسته‌ای را نشان می‌داد. با این حال، این پایان به نفع نتیجه‌گیری طنزآمیزتر و تلخ‌تر که اکنون نمادین است حذف شد.

طنز ظریف: با وجود پرداختن به موضوعات جدی و اغلب تاریک، فیلم‌های کوبریک اغلب حاوی طنز ظریف و عناصر طنز بود. به عنوان مثال، “دکتر استرنج لاو” یک کمدی سیاه است که نگاهی انتقادی به پوچ بودن جنگ هسته‌ای دارد.

حکایات شخصی: فیلم‌های کوبریک اغلب حاوی حکایات و ارجاعات شخصی بود. به عنوان مثال، اتاق شماره “237” در “درخشش” اشاره‌ای به شماره صحنه صدا در استودیو الستری در انگلیس است، جایی که کوبریک بخش‌هایی از “2001: یک ادیسه فضایی” را فیلمبرداری کرد.

پیشینه تبلیغات: کوبریک قبل از اینکه فیلمساز شود، در زمینه تبلیغات فعالیت می‌کرد. تجربه او در ایجاد تبلیغات بصری جذاب و جذاب بر رویکرد او به زیبایی‌شناسی فیلم و داستان‌سرایی تأثیر گذاشت.

حفظ فیلم: کوبریک علاقه زیادی به حفظ کیفیت فیلم‌هایش برای نسل‌های آینده داشت. او درگیر نظارت بر بازسازی برخی از آثار قبلی خود بود تا اطمینان حاصل کند که تماشاگران سال‌های آینده از آن‌ها لذت خواهند برد.

نمایشگاه‌های میراث: تأثیر کوبریک فراتر از سینما به دنیای هنر گسترش می‌یابد. نمایشگاه‌هایی به کار‌های او اختصاص داده شده است، وسایل، لباس‌ها، فیلم‌نامه‌ها و دیگر مصنوعات فیلم‌های او را به نمایش می‌گذارند و به طرفداران نگاهی اجمالی به روند خلاقیت او می‌دهند.

موضوعات بحث برانگیز: بسیاری از فیلم‌های کوبریک به موضوعات بحث‌برانگیز و تابو می‌پرداختند و بحث‌هایی را در مورد سانسور، اخلاق و محدودیت‌های بیان هنری برانگیختند. برای مثال، «پرتقال ساعتی» به دلیل محتوای صریحش در چندین کشور با ممنوعیت مواجه شد.

تغییرات بازیگری: کوبریک به ایجاد تغییرات در بازیگران در لحظه آخر معروف بود. به عنوان مثال، در “جلیقه تمام فلزی” نقش گروهبان توپچی هارتمن در ابتدا به لی ارمی پیشنهاد شد که در ابتدا به عنوان مشاور فنی استخدام شد، اما بازی او به قدری چشمگیر بود که در نهایت به ایفای این نقش پایان داد.

پرسپکتیو یک نقطه‌ای: کوبریک اغلب از تکنیک استفاده از پرسپکتیو یک نقطه‌ای در ضربات خود استفاده می‌کرد. این شامل کادربندی صحنه است به طوری که همه خطوط در یک نقطه همگرا شوند و حس عمق و تمرکز ایجاد شود. این تکنیک به ویژه در فیلم‌هایی مانند «درخشش» به چشم می‌خورد.

تکنیک‌های تولید نامتعارف: کوبریک در «جلیقه تمام فلزی» با فیلمبرداری صحنه‌های جنگ ویتنام در منطقه داکلندز لندن از رویکردی غیرعادی استفاده کرد و یک محیط جنگ شهری واقع‌گرایانه ایجاد کرد. او همچنین مربیان مته دریایی واقعی را استخدام کرد تا بازیگران را برای اصالت آموزش دهند.

دقت اقتباس: کوبریک به دلیل وفاداری‌اش به منبع مطالب در هنگام اقتباس از رمان‌ها در فیلم مشهور بود. او حتی از دستیارانش خواسته بود تا برای اطمینان از صحت، به طور دقیق تحقیق کنند، که منجر به شهرت او به عنوان یک “مدیر محقق” شد.

استفاده حداقلی از موسیقی: در حالی که موسیقی نقش مهمی در فیلم‌های او داشت، کوبریک از سکوت و موسیقی مینیمال نیز برای ایجاد تنش و جو استفاده کرد. فقدان موسیقی سنتی در بخش‌هایی از «2001: A Space Odyssey» و «The Shining» به ماهیت ناراحت‌کننده آن‌ها کمک می‌کند.

اکران خصوصی: کوبریک اغلب نمایش خصوصی فیلم‌هایش را برگزار می‌کرد تا واکنش تماشاگران را قبل از اکران رسمی آن‌ها بسنجد. اگر احساس می‌کرد که صحنه‌ای آن‌طور که می‌خواست کار نمی‌کند، می‌دانست که فیلم را حتی پس از اکران دوباره ویرایش می‌کند.

مصاحبه‌های محدود: کوبریک به طرز معروفی گوشه گیر بود و از کانون توجه دوری می‌کرد. او در طول زندگی حرفه‌ای‌اش تنها چند مصاحبه انجام داد و ترجیح داد از طریق کارش ارتباط برقرار کند تا اینکه علنی درباره آن بحث کند.

الهام گرفته از مد و طراحی: فیلم‌های کوبریک بر مد و طراحی تاثیر گذاشته است. زیبایی بصری او الهام‌بخش نمایش‌های باند، عکس‌برداری و حتی کلکسیون‌های طراحان مد است که از سبک متمایز او قدردانی می‌کنند.

توجه به تداوم: کوبریک در فیلم‌هایش در مورد تداوم دقت می‌کرد. او در صورت مشاهده حتی اختلافات جزئی، صحنه‌ها را دوباره فیلمبرداری می‌کرد و تجربه تماشای یکپارچه را تضمین می‌کرد.

نوآوری فنی در “بری لیندون”: برای “بری لیندون”، کوبریک از دوربین‌ها و لنز‌هایی که مخصوصاً اقتباس شده بودند برای ثبت صحنه‌ها در نور طبیعی یا شمع استفاده کرد. این به او اجازه داد تا به کیفیتی نقاشی دست یابد که شبیه زیبایی‌شناسی هنر قرن 18 بود.

پروژه هوش مصنوعی: علاقه کوبریک به هوش مصنوعی فراتر از فیلم‌هایش بود. او در یک پروژه داستانی تعاملی اولیه به نام «بازی کوبریک» شرکت داشت که برای کشف داستان سرایی تولید شده توسط هوش مصنوعی طراحی شده بود.

تأثیر عکاسی: سابقه کوبریک در عکاسی روی رویکرد او به سینما تأثیر گذاشت. او به شدت از نورپردازی، ترکیب‌بندی و داستان سرایی بصری آگاه بود و اغلب در صحنه فیلمبرداری عکس‌هایی خلق می‌کرد که به تنهایی می‌توانستند به عنوان یک اثر هنری باقی بمانند.

پروژه فیلم گمشده: قبل از اینکه به عنوان کارگردان شناخته شود، کوبریک یک مستند کوتاه به نام «دریانوردان» (1953) ساخت که زندگی روزمره ملوانان را به نمایش می‌گذاشت. این فیلم تا حد زیادی فراموش شده بود تا اینکه بعداً دوباره کشف شد.

دفتر‌های یادداشت کوبریک: کوبریک برای هر یک از فیلم‌های خود دفترچه‌های مفصلی داشت که مملو از ایده‌ها، طرح‌ها، تحقیقات و یادداشت‌ها بود. این نوت‌بوک‌ها بینش‌هایی در مورد فرآیند خلاقانه او و عمق آمادگی او برای هر پروژه ارائه می‌دهند.


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]