استاد ابو الحسن صبا – یادی از استاد به مناسبت سالگرد درگذشت او
قاسم رضازاده طامه
مسلّما موسیقی کلاسیک به جهت دارا بودن پایههای علمی و بهرهگیری از نبوغ استاتیدی برجسته، چه از لحاظ تکنیک و چه از لحاظ مضمون به بالاترین درجه ممکن رسیده است و میتوان عنوان «هنر برتر» را به آن اختصاص داد؛ هنری که امروزه جایگاه ویژهای بین تمامی ملل جهان یافته است و شاید این تعریف مختصر بتواند خصوصیات آن را بهتر نشان دهد:
«نوایی منعکسکنندهٔ احساسات، همآهنگ با تفکرات عمیق بشری و پیرو قوانین مدرن علمی». با وجوداین مشخص نیست که چرا هنوز هم اصطلاح «موسیقی غربی» را مترادف با «موسیقی کلاسیک» به کار میبرند. زیرا آنچه اکنون «موسیقی شرقی» و خصوصا «ایرانی» نام دارد و دقیقا همین ویژگیها را داراست و چنین اصطلاحاتی صرفا باعث این توهّم میشود که سبک ایرانی، اختلافات عمدهای با موسیقی پذیرفته شده جهانی دارد حال آنکه باید ریشه موسیقی را واحدی فرض کنیم که از آن شاخههایی به تناسب موقعیت اجتماعی، فرهنگی و نگرش ملی منشعب گردیده است. اگر «موسیقی شرقی» را در قالب قواعد مدوّن علمی درآوریم، بهگونهای که هرکس به سادگی بتواند اصول آن را درک کند و سریعتر با آن ارتباط برقرار سازد آنگاه به سبکی اصیل و جهانی دست خواهیم یافت. درحالحاضر نیز این نوع موسیقی در بسیاری از کشورهای جهان با اندک اختلافی اجرا میشود و در همه جا کمبود چنین قواعدی بهوضوح احساس میشود و این همان اقدامی است که در مغربزمین زودتر انجام شد و باعث گردید این هنر با سرعتی شگرف پیشرفت کند. البته اساتید ایرانی نیز در جهت رفع این نیاز از سالها قبل اقدامات فراوانی انجام دادند و هریک به فراخور سطح معلومات و تواناییها، کوششهایی برای تدوین موسیقی مبذول داشتند. اساتیدی چونحسین سنجری، حشمت سنجری، علینقی وزیری و دیگران که از لحاظ نوازندگی و درک هنری در سطوح بالایی قرار داشتند و خدمات زیادی ارایه نمودند. لیکن در این بین صبا جایگاهی دیگر دارد و مطمئنا شناختهترین چهره در موسیقی ایرانی محسوب میشود.
استاد ابو الحسن صبا در سال 1281 ه. ش در تهران متولد شد. او را باید خلف شایستهٔ پیشینیانش بدانیم چرا که هریک به نوعی در عهد خود از چهرههای برجستهٔ هنری بودند. محمود خان صبا (1228-1311 ه. ق) شاعر و نقاش عهد ناصری و فتحعلیخان صبا (1179-1238 ه. ق) ملک الشعرای دربار فتحعلیشاه بود و پدرش ابو القاسم کمال السلطنه هم ادیب و نوازندهٔ چیرهدست سهتار بود. ابو الحسن از طریق آموزشهای پدر پا به عرصهٔ موسیقی گذاشت. با آنکه پدرش مایل بود تا او موسیقی را به عنوان امری تفننی یا مهارتی جنبی بیاموزد، علاقهٔ وافرش سبب شد تا این هنر را پیشهٔ اصلی خود سازد و در زمانی اندک نواختن تمام سازهای ملی ایران را تقریبا فرا گیرد. حتی ضرب را هم از ندیمه عمهاش یعنی «ربابه خانم» آموخت و بعدها نزد حاجی خان آن را کامل کرد. هرچند تمامی این سازها را با مهارت مینواخت لیکن امروزه او را استاد مسلّم و بدعتگذار در نوازندگی سهتار و ویولن میشناسند. او در مکتب میرزا عبد الله (1222 تا 1297) و غلامحسین درویش (1251 تا 1305) هنرش را به کمال رساند و شاید خصوصیت ضربی سهتارش نتیجهٔ تعلیمات درویش بوده است. در نواختن سهتار از ضربهای دقیق و بیتکلّف سود میبرد و آن را در مواقعی مینواخت که با طبیعت این ساز که همانا خلوتی عارفانه است، انطباق داشت و مضرابهای چپ و راستی که به کار میبرد، کیفیت کارش را دوچندان میساخت.
ویولن را نیز که در عهد ناصری به ایران وارد شده بود و نوازندگان آن را به تقلیداز کمانچه مینواختند با اسلوبی صحیح به خدمت موسیقی ایران درآورد و صدای اصلی ویولن را با نغمات ایرانی به دوستداران عرضه کرد. او حین یادگیری کمانچه نزد حسین خان اسمعیلزاده بود که با ویولن آشنا و به آن علاقهمند شد و بدون تعصّب ابراز میکرد که ساختار ویولن کاملتر از کمانچه است. او ویولن را ابتدا نزد حسین خان هنگآفرین و سپس نزد علینقی وزیری در مدرسه عالی موسیقی فرا گرفت. صبا و خالقی جزو نخستین شاگردان وزیری محسوب میشوند
. قدرت نوازندگی سه تار و ویولن او به حدی رسید که حتی امروزه نیز کسی نمیتواند مدّعی شود که چیزی بر مکتب صبا افزوده است. سنتور را از علی اکبر شاهی آموخت و چنان مهارتی از خود نشان داد که این ساز قدیمی ایرانی را از انزوا خارج ساخت و گوش شنوندگان را با نوای تازهٔ آن آشنا کرد. واضح است که رسیدن به چنین مرتبهای جدای از استعدادهای ذاتی، مرهون آشنایی او با موسیقی کلاسیک از یکسو و فولکلور از دیگرسو و بهرهگیری از اساتید مجرّب و تمرینات پیگیرش بود. هرچند علایق او تنها به موسیقی منحصر نمیشد ولی هرآنچه را هم که میآموخت در جهت غنای هنر موسیقی به کار میگرفت. در جوانی مدتی را در قورخانه به کارآموزی گذراند و نجاری، سوهانکاری، ریختهگری و سایر مهارتهایی را که آموخت در ساخت آلات موسیقی به کار گرفت. در 1306 از سوی وزیری مأمور تأسیس مدرسه موسیقی در رشت شد و دو سال تمام ضمن تعلیم موسیقی، در دورافتادهترین روستاای شمال کشور به جمعآوری آهنگهای محلی پرداخت و در همین ایام به وجود ضربهای لنگ (طاق) پی برد درحالیکه سایر اساتید گمان میکردند نوازندگان محلی به اشتباه ضربهای لنگ را اجرا میکنند. در بازگشت گنجینهای غنی از سرودها و آهنگهای عامیانه که خود به شیوهای نوین آنها را پرداخته بود، به همراه آورد.
قطعات دیلمان، زردملیجه، کوهستانی، امیری یا مازندرانی، در قفس، گوسفند دوخوان، دشتی گیلکی، شرفشاهی و رقص چوبی قاسمآبادی یادگار این دوران است. ترانه شوشتری نیز رهآوردش از بختیاری بود. نامساعد بودن آب و هوا اجازه نداد تا او در رشت بیشتر بماند و ناچار به تهران بازگشت بااینحال چیزی نمیتوانست مانع او در آموختن شود. در 1310 علاوهبر اینکه در منزلش کلاس خصوصی موسیقی تشکیل داد در هنرستان ملی هم به آموزش پرداخت و این کار را تا پایان عمر ادامه داد. همزمان و با تأسیس رادیو تهران در 1318 به نوازندگی در این رسانه همگانی و نوظهور پرداخت. هرچند این فعالیتها سبب شد تا از معروفیت قابلملاحظهای برخوردار شود ولی کار طاقتفرسای آموزش باعث شد او فرصت نیابد تا به ارتقای هنر خویش چون گذشته بپردازد. صبا با موسیقی کلاسیک بیگانه نبود و به گفتهٔ خودش به بتهوون، بارتوک، کدای و پرکوفیف بیش از سایرین علاقهمند بود و حتی میگویند که گاهی با شنیدن قطعات پراحساس این نوابغ، به گریه میافتاد. بااینحال هرگز به خود اجازه نداد تا به پیروی از سبک کلاسیک صرف بپردازد و راهی هموار را بپیماید. شاید اگر چنین میکرد، خیلی زودتر و آسانتر به موفقیت و شهرت دست مییافت اما روح جستجوگر او تنها زمانی ارضا میشد که راهی نو و بکر را برای پیمودن بیابد لذا همّ خود را مصرف آن مینمود تا باتوجه به سنن و فرهنگ ملی، موسیقی ایران را بهعنوان هنری بدیع به همگان معرفی کند و خود نیز بهعنوان نواوری پایبند به سنن در محافل موسیقی کشور شناخته شود.
صبا را نباید تنها در موسیقی جستجو کرد. اوو همواره به عرصههای دیگر هنری نیز توجه داشت هرچند فعالیتهایش در سایر رشتههای هنری تحت الشعاع نبوغ موسیقی او قرار گرفت. در 1319 به مدرسه کمال الملک رفت به یادگیری نقاشی پرداخت که ثمرهٔ آن چند تابلوی رنگ و روغن بود و همزمان با محافل ادبی نیز ارتباط داشت. دوستی او با نیما نقطه عطفی در زندگی ادبی او محسوب میشود چرا که به (به تصویر صفحه مراجعه شود) واسطهٔ این دوستی میتوان علاقهٔ صبا را در جهت گرایش به سبکهای نوین هنری بهتر درک کرد. همان خصوصیتی که در کارهای موسیقایی او به چشم میخورد و تا آخرین روزهای عمر دمی از انجام آن فروگذار نکرد. خود میگوید: «اگر سه سال دیگر زنده باشم میتوانم موسیقی ایران را به جایی برسانم که دیگر نگران نمیرم.» شاید شدت کار و گستردگی فعالیتهایش به دلیل نگرانی عمیقش بود زیرا از آن بیم داشت که فرصت را برای دستیابی به این بزرگترین آرزو از کف بدهد.
در سالهای آخر زندگی زودرنج و کمحوصله شده و به جهت ناراحتی قلبی انزوا پیش گرفته بود و سرانجام در شب جمعه 29 آذر 1336 بعد از عمری خدمت به موسیقی و هنر ایران درگذشت. سالها بعد از درگذشت او، برای بزرگداشت یادش و ارایه بیوگرافی مجسّمی از زندگی او، خانهاش را به موزه بدل کردند. این خانه که در ضلع غربی خیابان ظهیر الاسلام واقع است، با پنج اتاق، زیرزمین بزرگ و حیاط قدیمی و زیبایش، تداعیکنندهٔ هنر معماری سنتی و بدیع ایرانی است. زیرزمین را بهعنوان آرشیو موزه درنظر گرفتند و اتاقهای فوقانی را به صورت کلاس درس و تالار موزه درآوردند. مجموعهٔ سازهایش زیباترین بخش موزه است و شامل دو ویولن، دو سهتار، سنتور، نی، تار، کمانچه، ضرب و دف است که استاد همه را با مهارت مینواخت. دقت و هنر او را در ساخت یکی از سهتارهایش بهوضوح میتوان دید. در کنار ساز هم قطعهای از نت مخصوص آن به خط خود صبا قرار دارد و این همه باعث شده تا این خانه نمایانگر مکتب موسیقی صبا باشد.
هرچند با مرگ او، ایران یکی از بزرگترین چهرههای هنری خود را از دست داد لیکن این پایانکار موسیقی ایرانی نبود. صبا در طول زندگیاش شاگردانی برجسته تربیت کرد. حتی کسانی را هم که امروزه با بهرهگیری از آثار او مدارج آموزش موسیقی را طی میکنند باید در زمرهٔ شاگردان غیرمستقیم استاد قرار داد. شاگردانی که همواره چهرهٔ جستجوگر و پرتلاش او را مجسّم میکنند و در حدّ توان سعی در تحقق آرمانهای او دارند. صبا معتقد بود نفوذ تمدن غرب باعث حذف عنصر تلاش و جستجو خواهد شد و به ناامیدی و دلزدگی نسل جوان خواهد انجامید. این همه را در نبود معیاری سنجیده و برگرفته از آثار قدما و عدم وجود رهروانی شایسته میدانست و بههمینجهت بود که از یکسو به ترمیم پیکرهٔ موسیقی ایرانی پرداخت و از سوی دیگر شاگردانی برجسته تربیت کرد تا با تکیه به استعداد آنهااز کامل شدن بنای موسیقی ایرانی اطمینان حاصل کند. بااینحال پس از او کسی را نمیشناسیم که چون صبا درخشیده باشد. صبا دیواری را که موسیقی ایران را محصور کرده بود فرو ریخت و راهی گشود تا دوستداران این هنر با آسودگی در آن گام نهند. امروز هرکس بخواهد هر ساز ایرانی را با سبک صحیح ایرانی بنوازد، به سادگی میتواند به کتابهای صبا رجوع کند و حتی بهطور خودآموز با کمک این جزوات به فراگیری این هنر اصیل بپرازد. او همواره اصولی را برای آموزش رعایت میکرد که منحصربهفرد است.
اصولا پایبند اتود و تغییر پوزیسیون بهشیوهٔ غربی نبود و ابتد به شاگردانش پیشدرآمدهایی چون دشتی یا ماهور را میآموخت و او را بهتدریج برای نواختن ردیفهای خود آماده میساخت. این باعث تشویق شاگردان در ادامهٔ آموزش میشد چرا که زودتر از آنچه فکرش را میکردند به نواختن ردیفهای ویولن میپرداختند و بهسهولت با ربع پردهها و فرم موسیقی ایرانی آشنا میشدند. در سایه چنین آموزشهایی بود که اساتیدی چون حسین تهرانی که خود او را باید صاحب سبک و نوازندهای استثنایی دانست از کلاس درس صبا بیرون آمدند. از دیگر خصوصیات تدریس او میتوان به مهارتش در بازنمودن و روشن کردن جملات موسیقی اشاره کرد. اصولا نکتهای را نامفهوم باقی نمیگذاشت و هنرجو را از هر جهت توجیه میکرد. این طریق آموزش که به شاگردانش منتقل میشد سبب گردید تا آنان نیز به گسترش شبک صبا کمک کنند.
او سعی داشت با ابداع علایمی خاص، اجرای قطعات ایرانی را با کیفیتی بهتر ممکن سازد لذا به یاری همین شیوهٔ تکنیکی است که ویولن بیش از هر ساز غربی دیگر به خدمت موسیقی ایران درآمد. نیز تدوین علمی ردیفهای موسیقی سنتی، دیگر تلاش ارزندهٔ اوست. شاید عدهای معرض شوند که تدوین موسیقی باعث حذف بدیههنوازی است لیکن این نکته محرز است که آموزش مدون بر کیفیت، اثری بیچون و چرا دارد با درگذشت استادی بزرگ، همواره بخشی از دانستههای او نیز مکتوم باقی میماند که این مشکل نیز با تدوین موسیقی، برطرف خواهد شد. مهمتر از همه اینکه وقتی روند آموزش سرعت بگیرد، استعدادهای بیشتری در موقعیت شکوفایی قرار میگیرند و این خود به صورت تصاعدی بر میزان پیشرفت موسیقی در جامعه میافزاید و صبا که بیش از هرکس دیگر به این مطالب وقوف داشت، با تدوین ردیفهای موسیقی سنتی برای ویولن، سنتور و آواز، مبنایی مطمئن و علمی جهت انتقال معلومات به نسلهای بعدی ایجاد نمود.
هرچند فعالیتهای او به ظاهر در چارچوب موسیقی ملّی ایران است لیکن شیوهٔ او و گسترهٔ فعالیّتش حتی نظر ناظرین بین المللی را هم به خود جلب کرده بود. «لوزر» موسیقیدان سویسی که در 1335 برای مطالعه درخصوص موسیقی سنتی به ایران سفر کرد، پس از شنیدن نوازندگی صبا، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و او را هنرمندی معرفی کرد که به کار و هنر خود پایبند است و نباید در صداقتش تردیدی داشت. برای اثبات دلدادگی او به کار، همین بس که ساعتها به دنبال درویشی دورهگرد رفت تا دریابد چگونه مثنوی را در ابو عطا میخواند!
نتیجه تلاشهای پیگیر و خستگیناپذیر او، گردآمدن اطلاعاتی گسترده و عمیق بود در قالب کتب گوناگون که هریک نقش ارزندهای در پیشبرد هنر موسیقی اصیل ایرانی داشته و دارند. کتبی چون دورههای سهگانهٔ ویولن و چهارگانهٔ سنتور و کتابی که برای دورهٔ اول سهتار نگاشت و نیز دستور ضرب و سهتار و ردیف کامل آوازهای ایرانی و انبوهی دیگر از آثارش که از موسیقی محلی ملهماند، و یا تصنیفاتی ارزشمند چون نغمه ضربی (دشتی) با اشعار وحشی بافقی و نغمه ضربی (چهارگاه) با اشعار عراقی و نغمه ضربی روی مخمّس صفی علیشاه. علاوه بر همهٔ اینها بخش معنابهی از نوشتههای او را باید در نشریات موسیقی جستجو کرد.
صبا را باید هنرمندی آگاه بدانیم که مسیر سالم هنر را میشناخت و استوار در آن گام برمیداشت. خود او میگوید:
من عقیده دارم کسانی که میخواهند به موسیقی صورت مقبول و دنیاپسند و جامعی ببخشند و تحول صحیحی در آن بهوجود آورند باید دارای صفات زیر باشند:
1-موسیقی ایرانی را به نحو اکمل بدانند و از تاریخ و سوابق آن کاملا آگاه باشند.
2-در موسیقی علمی استاد مسلّم باشند.
3-قریحهٔ فوق العاده در موسیقی داشته باشند و تشخیص ضرب و شناختن اصوات و نتنویسی کامل و هارمونی بدانند.
4-ادبیات ایرنی یا اصول آن را به خوبی بدانند.
5-آکوستیک و مبحث صوت را بهخوبی بدانند.
6-به نواختن اکثر آلات معروف موسیقی آشنا باشند.
7-به صنعت نجاری و زرگری آشنا باشند، تا حدّی که در موارد لزوم بتوانند در ساختمان سازها دخل و تصرف کنند.
8-زندگی آسوده داشته باشند و معاششان لا اقل طوری اداره شود که بتوانند با فراغبال به کار مشغول شوند و مشکلات مالی لطمه به افکارشان وارد نسازد.
هرچه باید صبا را ازاینجهت که در تمام زندگی به هنر دلخواهش پرداخت، خوشبخت بدانیم لیکن او نیز چون اکثر هنرمندان که بهطور کامل شناخته نشدند، با مشکلات مالی دستبهگریبان بود. شاید اگر امکانی فراهم میشد تا این مشکل صبا در زمان حیاتش رفع یا حد اقل کاسته میشد، آنگاه شاید انقلابی در موسیقی ایران رخ میداد و صبا با پرداختن بیشتر به موسیقیاش فرصت مییافت تا به جنبههایی از موسیقی بپردازد که هرگز فرصت آن را نیافت. و درحالیکه کار ساخت و پرداخت موسیقی ایرانی گامهای اولیه را برداشته بود، این مسافر خستهٔ دیار «دیلمان»«قفس» تن را شکست و از میان علاقهمندان هنر ایرانی برفت. اما ترنّم شیرین ساز او در دشت پرشقایق موسیقی ایران همواره شور میآفریند. یادش گرامی باد.
منبع: شماره 28 نشریه هنر