کتاب مائو؛ داستان ناشناخته – نوشته جانگ چنگ، جان هالیدی – به مناسبت زادروز مائو تسهتونگ

مائو تسه تونگ (1893-1976) یک انقلابی کمونیست چینی و بنیانگذار جمهوری خلق چین بود که از زمان تأسیس نکاتی در مورد مائوتسه تونگ:
زندگی اولیه و رسیدن به قدرت:
مائو در 26 دسامبر 1893 در استان هونان چین به دنیا آمد. او در اوایل دهه 1920 وارد فعالیتهای انقلابی شد و در سال 1921 به حزب کمونیست چین (حکپی) پیوست. مائو نقش مهمی در جنگ داخلی چین (1927-1949) ایفا کرد که در نهایت به پیروزی کمونیستها بر ناسیونالیستها انجامید.
مارس طولانی:
در طول جنگ داخلی چین، مائو ارتش سرخ را در راهپیمایی طولانی (1934-1935) رهبری کرد، یک عقب نشینی طاقتفرسا و استراتژیک بیش از 6000 مایل برای فرار از تعقیب نیروهای ملی گرا. راهپیمایی طولانی موقعیت مائو را به عنوان رهبر حزب کمونیست چین مستحکم کرد.
تأسیس جمهوری خلق چین:
در سال 1949، پس از شکست کمونیستها بر نیروهای ملی گرا به رهبری چیانگ کای شک، مائو تأسیس جمهوری خلق چین را اعلام کرد.
مائو رئیس حزب کمونیست و رئیس دولت شد.
انقلاب فرهنگی:
مائو انقلاب فرهنگی را در سال 1966 آغاز کرد، یک جنبش اجتماعی-سیاسی رادیکال با هدف حفظ ایدئولوژی کمونیستی و حذف عناصر بورژوازی و ضدانقلابی.
انقلاب فرهنگی به تحولات اجتماعی و سیاسی گسترده منجر شد و میلیونها نفر از آزار و اذیت، زندان یا مرگ رنج بردند.
جهش بزرگ به جلو:
جهش بزرگ مائو به جلو (1958-1962) یک کمپین اقتصادی و اجتماعی بود که هدف آن تبدیل سریع چین از یک جامعه کشاورزی به یک جامعه سوسیالیستی از طریق صنعتی شدن و جمعآوری سریع بود.
با این حال، این کارزار به فاجعه اقتصادی و قحطی عظیم منجر شد و باعث مرگ میلیونها نفر شد.
میراث:
مائو شخصیتی بحث برانگیز است و نظرات در مورد میراث او متفاوت است. حامیان او را متحد و مدرنیزه کردن چین میدانند، در حالی که منتقدان به هزینههای انسانی سیاستهای او مانند جهش بزرگ به جلو و انقلاب فرهنگی اشاره میکنند.
مرگ:
مائو تسه تونگ در 9 سپتامبر 1976 در سن 82 سالگی درگذشت.
بریدههایی از کتاب
کتاب مائو؛ داستان ناشناخته
نویسنده:جانگ چنگ، جان هالیدی
مترجم:بیژن اشتری
انتشارات:نشر ثالث
مائو سپس با گفتن این جملات گریبان همه کتابها را گرفت: «هر چقدر بیشتر کتاب بخوانید، بیشتر احمق میشوید… شما باید کتابهای کمی را بخوانید، زیرا اگر کتابهای زیادی را بخوانید این امر به شما صدمه خواهد زد، به شما واقعآ صدمه خواهد زد.» این حرفهای مائو وقیحانه و خودخواهانه بود زیرا او خودش از جمله کتاب خوانان حرفهای به شمار میرفت که عشقی دیرینه و عجیب نسبت به کتاب داشت. تختخواب مائو را آن چنان بزرگ و پهن ساخته بودند تا مناسب عادت کتاب خوانیاش باشد. او انبوه کتابها را کنار دستش میگذاشت و به صورت درازکش مطالعه میکرد. بهترین تفریح وی مطالعه کتاب در رختخواب بود.
«برخی معتقدند که فرد در برابر تاریخ مسئول است. من چنین اعتقادی ندارم. من فقط دلمشغولِ رشد و توسعه فردی خویش هستم… من امیال خاص خودم را دارم و بر همین اساس هم اقدام و حرکت میکنم و در قبال هیچ کس دیگری هم مسئول نیستم.»
. «روزنامه مردم» گزارش داد که بعد از اینکه مائو در مراسم آغاز احداثِ یک مخزن آبی در اطراف پکن با بیل مقداری خاک را جا به جا کرد، سربازی به اسم یو بینگ سن به سراغ بیل مذکور رفت و آن را ] همچون شئی مقدسی[در داخل پارچهای پیچید
مائو برای خوراک دادن به پروژه بُتسازی خویش، دست به غیرمنتظرهترین کارها زد و آن دیدار از مکانهایی مثل کارخانهها و تعاونیهای کشاورزی بود. مطبوعات و رسانهها با سر و صدای بسیار زیاد دیدارهای مذکور را پوشش خبری میدادند. فیلمهای خبری از دیدارهای مائو در سراسر کشور به نمایش در میآمد. تصویری از مائو، با تیترِ مناسبِ «صدر مائو سرتاسر چین را میپیماید»، در تیراژهای چند ده میلیونی تکثیر شد بهطوری که در هر خانهای نسخهای از این تصویر دیده میشد.
مائوتسه تونگ که برای دههها حکومت مطلقهای بر زندگی یک چهارم مردم کره زمین داشت، مسئول مرگ بیش از ۷۰ میلیون نفر در زمان صلح بود. هیچ رهبر دیگری در قرن بیستم به اندازه مائو موجب مرگ انسانها نشد.
در آن دوران که آزادترین دوران اندیشه ورزی در حیات کشور چین بود، هر چیزی که تا آن زمان بدیهی و مسلّم انگاشته شده بود، به زیر سؤال میرفت، و در درستی و بداهت آن ابراز تردید میشد. و برعکس، هر چیز که تا آن زمان غلط انگاشته شده بود در غلط بودنش ابراز تردید میشد. به این ترتیب هر چیزی مورد پرسش و تردید قرار میگرفت؛ از کشور و خانواده گرفته تا ازدواج و مالکیت خصوصی. در آن زمان هیچ اندیشهای و هیچ ابراز نظری عجیب و شوکآور نبود و هیچ مانعی هم برای ابراز عقاید وجود نداشت.
اعضای جوان گاردهای سرخ ابتدا به سراغ تابلوی فروشگاهها و پلاکهای اسامی خیابانها رفته و با استفاده از تیشه و چکش اسامی قدیمی را محو و زایل کردند و اسامی تازهای را جانشین آنها ساختند. خشکه مقدسها به روال معمولِ اکثر انقلابها، افراطیتر و متظاهرتر از پیش شدند. اعضای گاردهای سرخ به هر زن و دختری که موی بلند داشت یا دامن پوشیده و کفش پاشنه بلند به پا کرده بود حملهور میشدند و با قیچی مو و دامن وی را کوتاه میکردند و پاشنههای کفشش را میکندند. از حالا به بعد فقط داشتنِ موی کوتاه و پوشیدنِ لباسهای متحدالشکل (شامل پیراهن و شلوار گشاد و بد دوخت) در چند رنگ محدود، و به پا کردنِ کفشهای بدون پاشنه، مجاز بود.
مائو ترتیبی داده بود تا اظهار نظر آزادانه در جریان کنفرانس عملا ناممکن باشد. او شرکتکنندگان را در گروههای مختلف دستهبندی کرده و ریاست هر گروه را به یکی از نوکرانِ وفادار و زورگوی خویش سپرده بود. علاوه بر این هر کس که پرسش حسابی یا حرف تندی را مطرح میکرد بلافاصله از سوی رئیس گروه و ایادیاش هدف سختترین تهدیدات قرار گرفته و عملا خفه میشد.
چنین ارزیابی میشود که هزینه ساخت اولین بمب اتمی چین معادل با ۴/۱ میلیارد دلار بود. رژیم اگر این میزان ارز خارجی را صرف خرید غلات از خارج میکرد و این غلات را به تساوی مابین مردم چین توزیع میکرد ۳۰۰ کالری در روز به جیره هر فرد چینی برای مدت دو سال اضافه میشد. آن ۳۸ میلیون نفری که بر اثر گرسنگی مُردند، اگر این میزان افزایش کالری شامل حالشان میشد هرگز نمیمردند. بُمب اتمی مائو صد برابر بیشتر از بمبهای اتمیای که آمریکا بر هیروشیما و ناکازاکی انداخته بود، باعث مرگ آدمها شده بود.
دو سال بازجویی و هراس افکنی مدام باعث شد که آن جوانانِ داوطلبِ پر شور که مظهر عدالت خواهی و برابرطلبی بودند به روباتهای تحت فرمان مبدل شوند. در ژوئن ۱۹۴۴ خبرنگاران خارجی بعد از سالها برای اولین بار اجازه دیدار از ینان را پیدا کردند. یکی از خبرنگاران شاغل در چونگچینگ در گزارش خود به همشکلی و همسانی عجیبی که در ینان دیده بود، اشاره کرد: «اگر پرسشِ واحدی را از بیست یا سی نفر، از روشنفکر تا کارگر، بپرسی پاسخ آنها کموبیش مثل هم است… حتی اگر درباره عشق بپرسی، باز جواب مشابهی را میدهند؛ انگار قبلا در جلسات حزبی در این باره تصمیم گرفتهاند و جای تعجب نیست که آنها قویآ و بهطور دسته جمعی هرگونه کنترل مستقیم حزب بر روی اندیشههایشان را تکذیب میکنند.»
تعداد قابلتوجهی از کارخانههای ساخته شده در طی برنامه «جبهه سوم» بر اثر سیل، طوفان، یا سقوط سنگ و صخره نابود شدند. بسیاری از کارخانههای پر هزینه، از جمله کارخانههای تولید تانک و کشتی، هرگز ساخته نشدند یا تکمیل آنها سالیان دراز به طول انجامید. یک بررسی حکایت از این دارد که «فاحشترین شکست، کارخانه ذوبآهن گانسو بود که تکمیل آن بیستوهفت سال طول کشید.»
بعدها موقعی که دهها میلیون چینی بر اثر قحطی و گرسنگی در زیر حکومت مائو مردند، وی به حلقه نزیک همکارانش گفت: مرگ آدمها مهم نیست، و حتی باید این مرگومیرها را جشن گرفت. البته وی مانند همیشه، این نوع نظرات افراطی را فقط برای دیگران مفید میدانست نه برای خودش. مائو در سراسر دوران زندگیاش دلمشغولِ یافتن راههایی برای گریز از مرگ بود و هر کاری از دستش بر میآمد، انجام میداد تا با بهبودِ وضعِ امنیتی و بهداشتی خود مرگ محتوم خویش را به عقب بیندازد.
خود مائو هزاران کتاب قدیمی را صاحب شد. این کتابها بعد از میکروبزدایی شدن توسط اشعه ماورایبنفش به کتابخانه شخصی مائو در اتاق نشیمن او منتقل شدند. در عکسهایی که از ملاقاتهای مائو با سران کشورهای خارجی گرفته شده، انبوهی از این کتابهای مصادرهای را میتوان در پشت سر وی مشاهده کرد. و البته ناگفته نماند که بسیاری از سران کشورهای خارجی نیز تحت تأثیر منظره این کتابها قرار گرفتند. برای مثال هنری کیسینجر وزیر امورخارجه آمریکا بعد از ملاقات با مائو گفت: «اتاق او شبیه عزلتگاه یک پژوهشگر بود.» امّا برخلاف تصور میهمانان آمریکایی مائو، اتاق نشیمن وی شباهت بیشتری به اقامتگاه هرمان گورینگ داشت که دیوارهای آن پوشیده از آثار هنری مصادرهشده از قربانیان رژیم نازی بود.
سرخها با توسل به انواع حقهها و ترفندها، این متعلقات اضافی روستاییان را از چنگ آنها به در میآوردند. یکی از این حقهها، وادارکردن مردم به خرید «اوراق قرضه انقلابی» بود. زنان وادار میشدند که برای پرداخت بهای «اوراق قرضه انقلابی» موهای خود را کوتاه کنند تا دیگر نیازی به سنجاق سرهای نقره خود نداشته باشند. زنان این سنجاق سرها و دیگر جواهرات را که بخشی از جهیزیه آنها بود، در اختیار مأموران رژیم میگذاشتند و در عوضِ آن صاحبِ «اوراقِ قرضه انقلابی» میشدند. این واقعیت که اکثریت اهالی این مناطق صاحب طلا و جواهر بودند خود نشانهای از رفاه نسبی آنها در دوران ماقبل کمونیستها بود. بعد از این که مردم اوراق قرضه انقلابی را خریدند رژیم از آنها خواست که در «یک اقدام انقلابی و فداکارانه» این اوراق را دوباره به حکومت سرخ بازگردانند، بدون این که در ازای آن چیزی به دست آورند.
مائو، در واقع، به هیچ طریقی قادر نبود تمایزی بین مقامات وفادار و غیروفادار بگذارد. بنابراین، او دستور داد که در آغاز همه مقامات از کار برکنار شوند و سپس سوابق آنها توسط مقامات جدید بررسی شود. به مردم گفته شد که حزب از آغاز بنیانگذاری رژیم کمونیستی در دست تبهکاران بوده است. یک نشانه از نفوذِ ترس و وحشت به اعماقِ ذهن و روحِ مردم این بود که هیچ کس جرئت نکرد پرسشهای واضحی مثل این را مطرح کند: «اگر این ادعا درست باشد، پس چرا حزب باید همچنان بر کشور حکم براند؟» یا «در این هفده سال گذشته که به قول شما حزب در دستِ تبهکاران قرار داشت، مائو کجا بود؟»
سرودهای انقلابی نیز پر از تعریفهای مبالغهآمیز از مائو بود؛ سرودهایی مثل این: «پدر عزیز است، مادر عزیز است، امّا هیچکدام به اندازه مائو عزیز نیستند.» مائو هر چیزی را بسیار بیشتر از گذشته آلوده به سیاست کرد؛ آن هم سیاستی که فقط مجاز به ستایش از شخص وی بود.
«غذای کافی برای خوردن وجود ندارد؛ ما در این مورد چه کار باید بکنیم؟» مائو راه حل زیر را ارائه کرده بود: «کم خوردن اصلا چیز بدی نیست… اتفاقآ برای سلامتی بدن مفید است. غربیها چربی فراوانی در غذاهایشان دارند. آنها هر چقدر بیشتر از این غذاها میخورند چاقتر میشوند. من میگویم که گوشت خواران غربی مستحق نکوهش هستند… تصور میکنم کمخوری چیز خوبیست. چه معنی دارد که انسان زیاد بخورد و شکمش مثل کاریکاتورهایی که از کاپیتالیستهای خارجی میبینم، بزرگ شود؟» سخنان لاقیدانه مائو احتمالا در مورد خودش که شکم بزرگی داشت صدق میکرد، اما از نظر دهقانان گرسنه مبتلا به سوء تغذیه بی معنا بود.
«به جا گذاشتن یک نام نیک بعد از مردنم چیز لذت بخشی برایم نیست؛ زیرا این مقوله متعلق به آینده است، و ربطی به واقعیت وجودیام ندارد. من و آدمهایی مثل من در پی آن نیستیم که دستاوردها و موفقیتهایمان را برای نسل آینده باقی بگذاریم.