نگاهی به «آلیس در سرزمین عجایب» نوشتهٔ لوئیس کارول
داستان «آلیس در سرزمین عجایب» از معدود داستانهایی است که شهرتی جهانی یافته و تأثیر عمیقی بر جریان ادبی اروپا و امریکا گذاشته است. لویس کارول، نویسندهٔ داستان، با محور قرار دادن شخصیت دختر بچهای به نام آلیس و خلق داستانی به ظاهر کودکانه به شهرتی جهانی رسید. بسیاری از مردم اروپا و امریکا به داستانهای او علاقهمند بودند و این علاقه میان بزرگسالان و کودکان به یک اندازه تا اکنون ادامه یافته است. گفتار حاضر، مروری است بر تاریخچهٔ پدید آمدن داستان، شرحی دربارهٔ نویسنده و نیز دختر بچهای که شخصیت اصلی داستان است و نظری به ترجمههایی که در ایران از داستان شده است.
داستان «آلیس در سرزمین عجایب» (1865 ) نامی آشنا در عرصهٔ ادبیات است. اثری ماندگار که در ظاهر سفر کودکانهٔ آلیس به دنبال خرگوشی سفید است که جلیقه بر تن و با ساعتی در دست، نگران قرار ملاقات دیر شدهاش، میدود. داستان کاملا اتفاقی آغاز میگردد و با تمایل کودکانهٔ آلیس برای عبور از دری کوچک و ورود به باغی پر از گل ادامه مییابد. آرزوهای دور از حقیقتی که محقق میگردند و موجودات عجیبی که در آن سرزمین حضور دارند ادبیات فانتزی داستان را شکل میدهند و مفهومی عمیق را در قالب داستانی ظاهرا کودکانه بیان میکنند. این کتاب و ادامهٔ آنکه «آن سوی آیینه»(1872 ) نام دارد در طی یک قرن و نیم بی وقفه تجدید چاپ گردیده و نه تنها در عرصهٔ چاپ و نشر کتاب و تصویرگری بلکه در دیگر عرصههای هنر نظیر انیمیشن، فیلم، عکاسی و نقاشی نیز تأثیر گذار و الهام بخش بوده است. طنزهای بسیاری به تقلید از کتابهای آلیس نوشته شده و منبع لطیفه گویی در سخنرانی و اظهار نظر نمایندگان مخالف در مجلس عوام انگلستان و مجلهٔ فکاهی «پانچ» گردیده است. نمایشنامههای بسیاری برپایهٔ داستانهای آلیس شکل گرفتند، به روی صحنه آمدند و موجب شهرت بازیگرانشان گردیدند. حتی اپراها، بالهها و ارکستر سمفونیکها باآلیس آشنایی دارند.
حرف زدن گلها در باغ آیینه، داد و فریاد یاوهگو، وز وز حشرات باغ آیینه و شور و شوق شهسوار سفید همگی بازتاب خود را در موسیقی «دیمز تیلر» بر جای گذاشتند و علاوه بر آن در سال 2000 برپایهٔ این دو داستان و نیز با تلفیق برخی از کاراکترهای اشعار «لویس کارول» بازی رایانهای به نام «امریکن مکگیز آلیس» خلق شد که بسیار مورد توجه قرار گرفت و خود سبب اقتباسات و الهام بخشیهای بیشماری گردید که آلیس را در جهان مدرن بازسازی میکردند.
لویس کارول نم مستعار «چارلز لاتویج داجسون» استاد ریاضیات کالج «کریست چرچ» در دانشگاه آکسفورد بود. وی متولد 27 ژانویه 1832 فرزند خانوادهای ثروتمند، از طبقات بالای جامعه و افراد با نفوذ شمال انگلستان بود. خانوادهٔ او سنتی، پیرو کلیسا، دارای رگهٔ ایرلندی و وابسته به دو طبقهٔ اصیل نظامی و مذهبی بودند. جد بزرگ او، «چارلز داجسون»، اسقف و پدر بزرگ او، «چارلز»، فرمانده ارتش بود. وی هنگامی که دو پسرش بسیار کوچک بودند در نبردی در سال 3081 کشته شد بنابراین فرزند ارشد او، «چارلز»، پس از تحصیل ریاضیات در آکسفورد با دختر دایی خود «فرانسیس جین لاتویج» ازدواج کرد (1827 ) و به سوی حرفهٔ دیگر خانواده و مقام روحانیت بازگشت. حاصل این ازدواج 7 دختر و 4 پسر بود. چارلز نویسنده (لویس کارول) فرزند سوم و پسر ارشد این خانواده محسوب میشد که در میانه سالهای ازدواج والدینش در مقر کشیش بخش «دارسبری» در «چشایر» متولد گشت.
چارلز در نخستین سالهای کودکی در خانه و تحت نظارت مادری مهربان و دوست داشتنی تحصیل میکرد. اغلب مباحثی که مادر برای مطالعهٔ چارلز مهیا میساخت مباحث مذهبی و پند و اندرزهای تربیتی بودند. در دوازده سالگی برای تحصیل به مدرسهٔ خصوصی کوچکی در نزدیکی «ریچموند» و پس از آن در 1845 به «راگبی»1 ، بزرگترین مدرسهٔ انگلیسی ملی منتقل گشت. در ژانویه 1851 برای تحصیل به آکسفورد و کالج قدیمی پدرش «کریست چرچ» رفت و به سبب استعداد ذاتی خود در ریاضیات، بورس تحصیلی کالج را به دست آورد که البته به دلیل فوت ناگهانی مادرش و افسردگی پس از آن بورس را از دست داد.
سالهای ابتدایی زندگی آکادمیک وی در میان وعدههای بزرگ و حواس پرتی شدید سپری شد اما همچنان استعداد فوق العادهاش او را موفق به دریافت درجه دانشیاری کریست چرچ کرد. چارلز تدریس در آکسفور را از 1855 آغاز کرد و تا 26 سال بعد آن را ادامه داد. درآمد این شغل خوب بود اما او را خسته می- کرد. بسیاری از شاگردان او احمق بودند، بزرگتر از او، پولدارتر و تقریبا همگی بی توجه و بی علاقه به درس. نمیخواستند چیزی یاد بگیرند و به آنها آموزش داده شود، رخوت از همه طرف آنها را احاطه کرده بود و همین امر اشتیاق زندگی را در استاد جوان نابود میکرد. این مسأله مقدمهای شد که چارلز برای فرار از کسالت و یکنواختی زندگی، به هنر روی آورد.
در دورهٔ ویکتوریا تب جمعآوری و اهدای عکسهای تکچهره شایع شده بود. عکاسی تازه دستخوش انقلابی بزرگ گشته بود و اختراع تصاویر منفی بر روی صفحات شیشهای «کلودیون» مرطوب شماری از علاقهمندان هنر را برانگیخت تا به عکاسی بپردازند. سال 1856 بود که داجسون جوان مجذوب این فرم جدید عکاسی گشت و هنگامی که آن را آموخت برای ارائهٔ عقایدش به جستوجو پرداخت؛ ارائهٔ آزاد و زیبا از ایدهآل هایش، به پاکی باغ بهشت، جایی که میتوان از روابط انسانی بی هیچ خجالتی لذت برد. دنبال کردن زیبایی به عنوان تعریفی از ظرافت، لطافت و وقار، یک معنی برای باز یافتن پاکی گمشده، فلسفهای که وی در سنین میانسالی همچنان به شکل دادنش پرداخت. چارلز عکاسی را وسیلهای برای تجلی فلسفهٔ بسیار شخصی و درونی خود قرار داد و از آنجا که در ایجاد ارتباط با مردم تبحر داشت به عکاسی پرتره و به خصوص پرتره کودکان روی آورد. این قدمی دیگر برای ورود او به دنیای حرفهای ادبیات بود. چارلز از کودکی برای خواهران و برادرانش روزنامههایی کوچک شامل داستانهای کوتاه و تصویرگریهای خودش فراهم میآورد و حالا این ذوق و قریحهٔ کودکانهٔ خود را برای جلب توجه کودکان و شاد ساختن آنها به کار میگرفت تا آنجا که امروزه او را به عنوان یکی از اولین و مهمترین عکاسان پرترهٔ کودکان و به ویژه دختر بچهها در دورهٔ ویکتوریا میشناسند. «آلیس لیدل» قهرمان «آلیس در سرزمین عجایب» و «آنسوی آیینه» در خاطرات خود مینویسد:
«ما روی مبل کنار او مینشستیم و او برای ما قصه تعریف میکرد. همزمان با پیشرفت داستان آن را با مداد یا جوهر تصویرسازی میکرد. هنگامی که داستان تمام میشد و ما شاد و خندان میشدیم از فرصت استفاده میکرد و با نشان دادن صفحهٔ عکاسی از ما میخواست که ژست بگیریم. مدل عکسهای او شدن برای ما مسرّت بخش بود و ما همیشه با بودن در کنار او لحظات خوشی را سپری میکردیم.»
چارلز سالها پیش از نوشتن «آلیس در سرزمین عجایب» روی ایدههایی فکر میکرد که میتوانستند پول ساز باشند مثلا کتابی برای کریمس یا اشارات کاربردی برای ساخت عروسک- های خیمه شب بازی و برپا کردن تئاتر. همواره ذهنی باز و دیدی نو در ایدههای او وجود داشت و هنگامی که پا به سن گذاشت حتی ایدههایش بهتر هم شد. در 1856 اولین قطعه ادبی خود را تحت عنوان «تنهایی» در مجلهٔ «ترین» منتشر کرد. شعری احساسی که به راحتی میتوانست مشهورش کند و با نام مستعار «لویس کارول» ظاهر گشته بود. همان سال رییس دانشگاه از دنیا رفت و «هنری لیدل»، جانشین او، از «وستمینستر» به آکسفورد آمد و به این سمت (سرپرست جدید دانشگاه) منسوب شد. آقای لیدل همسرش «لورینا هانا ریو» چهار فرزندش «هری»، «لورینا» (اینا)، «آلیس» و «ادیت» را به همراه آورد. مدت زیادی از اقامت رییس دانشگاه نگذشته بود (25 آوریل) که چارلز برای کمک به دوستش «رجینالد سودی» برای عکاسی از کلیسای کریست چرچ بیرون رفت. در عکاسی کلیسا موفقیتی به دست نیاورد اما دختران رییس دانشگاه را در باغ اقامتگاه مشغول بازی دید و آنها را سوژهای مناسب برای عکاسی یافت. این اولین ملاقات چارلز با آلیس بود.
اسم کامل او «آلیس پلیزانس لیدل» بود و یک هفته بعد از چهارمین سالگرد تولدش دوستی عمیق او با چارلز آغاز گشت. خانواده لیدل در سالهای آتی نقشی مهم در زندگی هنری و ادبی چارلز رقم زدند. او با مادر و بچهها دوست صمیمی شد. بچهها را به گردش میبرد، برایشان قصه میگفت و آنها مدل عکسهای او میشدند. البته عکاسی تنها مظهر دوستی آنان نبود. چارلز بچه- ها را برای بازدید از کالج «مگدالن»، باغ گیاهان دارویی، پارک آهوی وحشی و موزهٔ دانشگاه همراهی میکرد. آنها در شهر قدم میزدند، به سوی پل «فولی» میرفتند، قایقی اجاره میکردند، در طول رودخانه «ایسیس» قایقرانی میکردند و تا رود «تمز» که از آکسفورد تا دهکدهٔ «گادستو» جریان داشت پیش میرفتند.
شش سال بعد در چهارم ژوییه 1862 هنگامی که چارلز رئوس مطالب داستانش را طرحریزی میکرد دخترها را برای پیکنیک و قایقرانی از خانه بیرون برد. آلیس در آن هنگام ده سال داشت و چارلز درحالیکه پارو میزد برای سه همراه کوچکش داستانی عجیب تعریف کرد که سرانجام اولین و طولانیترین موفقیت تجاری را برایش به ارمغان آورد. بچهها چنان شگفت زده به داستان گوش میدادند که قایقرانی را پاک فراموش کردهبودند. حکایت قصه چند بعد از ظهر ادامه یافت و هنگامی که داستان به پایان رسید آلیس از چارلز خواهش کرد این داستان را برایش بنوسید. چارلز به اصرار او داستان را نوشت، به همراه تصویرگریهای خودش در کتابچهای فراهم آورد و در یک کیف چرمی به عنوان هدیه کریسمس به آلیس داد (1864 ). وی به این فکر نیفتاده بود که آن را به چاپ برساند اما کتابچهاش این شانس را پیدا کرد که به دست «هنری کینگزلی»4 بیفتد. نسخهٔ خطی، «ماجراهای آلیس در اعماق زمین» نام داشت (تصویر 15 ) که در چهار فصل تنظیم گشته و با تصویرگریهایی که چارلز با الهام از نقاشی- های «پیش رافائلی» از جمله آثار «الکساندر مونرو» و «روزتی» و مطالعهٔ کتابهای تاریخ طبیعی طراحی میکرد تزیین گشته بود. چارلز در خاطرات خود (بهار 1863 ) آورده است که نسخهٔ خطی ناتمام آلیس را به دست دوست و مربی خود «جرج مک دانلد» میدهد. مک دانلد داستان را برای کودکانش تعریف میکند و هنگامی که متوجه میشود داستان علاقهٔ آنان را برانگیخته چارلز را برای چاپ و انتشار آن تشویق میکند. ماجراهای آلیس پیش از پایان نسخهٔ خطی از هجده هزار کلمه به سی و پنچ هزار افزایش یافت. چارلز تعدادی از داستانهای دیگری را که قبلا برای بچهها تعریف کرده بود به کتاب افزود و برخی مطالب را از داستان حذف کرد. بخش عمدهٔ مطالبی که به داستان اضافه شد مربوط به گربهٔ چشایر و میهمانی جنون آسای چای بود.
چارلز پس از پایان کار با «تامس کومب»، چاپچی دانشگاه، مشورت نمود و از او خواست تا کتاب را به هزینهٔ شخصیاش چاپ کند اما از آنجا که چاپخانهٔ دانشگاه بهطور سنتی انجیل و فرهنگ لغات چاپ میکرد کومب از «الکساندر مک میلان» به عنوان ناشر و توزیعکننده دعوت به همکاری کرد.
پس از تفکّرات بسیار بالاخره در سال 1865 عنوان «سرگذشت آلیس در سرزمین عجایب» برای کتاب انتخاب شد و به نویسندگی لویس کارول نامی که چارلز اولین بار 9 سال پیش استفاده کرده بود منتشر گشت. اولین تیراژ آلیس دو هزار نسخه بود که به دلیل اعتراض تنیل نسبت به کیفیت چاپ کنار گذاشته شد و یک تیراژ جدید در دسامبر همان سال به چاپ رسید که در سال 1866 ترخیص شد. از میان اولین خوانندگان علاقهمند آلیس میتوان به «اسکار وایلد»7 جوان و «ملکه ویکتوریا» اشاره کرد. چاپ جدید با سرعتی خارج از تصور به فروش رفت و مورد توجه کودکان و بزرگسالان قرار گرفت. شاهکار لویس کارول به تمام نقاط جهان راه یافت و به بیش از پنجاه زبان از جمله «اسپرانتو» و «فاروز» که زبان رسمی هیچ کشوری نیستند ترجمه گشت. از آن موقع تاکنون «آلیس در سرزمین عجایب» همواره زیر چاپ بوده و اگرچه به دلیل نبودن قانون حق مؤلف در آن دوره و چاپ شدن هزاران نسخه بدون اجازه نمیتوان تخمین زد تاکنون چند نسخه از آن به فروش رفته اما میدانیم آلیس بعد از کتاب مقدس از پرخوانندهترین کتابهای جهان بوده است.
143 سال از انتشار اولین نسخهٔ چاپی آلیس در انگلستان می- گذرد اما تنها 50 سال از ورود و ترجمه آن در ایران گذشته است. استقبال از این داستان در سایر کشورهای جهان به خصوص اروپا بیشتر از ایران بوده اما با این حال تاکنون بیش از پانزده ترجمهٔ متفاوت از آلیس در ایران وجود دارد.
به نظر میرسد اولین ترجمه آلیس در ایران مربوط به سال 1336 و مجلهٔ اطلاعات کودکان باشد. داستانی که تحت عنوان «سهیلا در کشور عجایب» و در دوازده قسمت از شمارهٔ یازدهم تا بیست و دوم منتشر گشت اگرچه در این مجله دو کمیک استریپ به نام «سرگذشت پری» و «موش موشک و انبونه دوشک» که کپی انیمیشن «سیندرلا» ی دیزنی و «تام و جری» بودند منتشر میشد اما به نظر میآید «سهیلا در کشور عجایب» ترجمهای از روی نسخهٔ خطی آلیس باشد چرا که انیمیشن دیزنی تلفیقی بود از هردو کتاب آلیس (سرزمین عجایب و آن سوی آیینه) و نسخهٔ چاپی هم چنانچه ذکر شد بسیار کاملتر و تقریبا دو برابر متن نسخهٔ خطی را در بر داشت.
«سهیلا در کشور عجایب» همچون نسخهٔ خطی فاقد بخشهایی نظیر گربه چشایر، مهمانی جنون آسای چای و خوک و فلفل بود و از طرفی تصویرگریهایی بسیار ساده و خطی، مشابه با آلیس در اعماق زمین آن را تزیین میکرد. در این ترجمه بخشهایی مانند سوپ لاکپشت، گریفین و سگ پشمالوی خانگی که برای کودکان آنروز ایران چندان ملموس نبودند حذف شده و در عوض نامها و صحنههایی که ملموستر باشند اضافه گردیده بود.
در سال 1338 ترجمهٔ متن کامل آلیس از زبان فرانسه به فارسی توسط دکتر حسن هنرمندی با عنوان «آلیس در سرزمین عجایب» صورت گرفت. این کتاب در سال 1350 به چاپ دوم رسید و پس از آن در سال 1361 ترجمهای منحصر به فرد از آلیس توسط «مسعود توفان»(تژار توفان) از زبان انگلیسی و با عنوان «آلیس در شگفتزار» منتشر شد.
این کتاب چنانچه از نامش پیداست ادبیاتی خاص خود داشت و مترجم سعی وافری برای بیان کامل روح کتاب و طنز و بازی موجود در کلمات آن به کار گرفته بود. آلیس در شگفتزار علاوه بر چند عکس از آلیس لیدل و چارلز مجموعهای از تصویرگریهای لویس کارول، جان تنیل و «رالف استیدمن» را در بر داشت و حتی به لحاظ ترکیب بندی جملات و حفظ ارزش کلمات به نسخهٔ مادر وفادار بود. از دیگر ترجمههای متن کامل آلیس میتوان به ترجمهٔ «محمد تقی بهرامی حرّان» از هردو کتاب آلیس (نشر جامی، 1374 ) اشاره کرد. به نظر میرسد آقای بهرامی حرّان تنها مترجم «آن سوی آیینه» در ایران است. نکتهٔ قابل توجه در ترجمهٔ ایشان ذوق و همت به کار رفته در ترجمه و منظوم نمودن اشعار میباشد که مانع از خستگی خواننده شده و به جرأت میتوان گفت درخور تحسین است.
سالهای اخیر ترجمههای دیگری از متن کامل آلیس انتشار یافتند که بارها تجدید چاپ گردیدند از جمله ترجمهٔ خانم «زویا پیرزاد»(نشر مرکز،1375) و همچنین تعداد زیادی متن خلاصه شده یا بازنویسی شدهٔ آلیس که حداقل از سال 1372 تاکنون به چاپ پنجم الی نهم رسیدهاند.
آثار چارلز پر است از راز و رمزها و معماهایی که باید توسط خواننده کشف گردند و همین نمادهای خارق العاده و شگفت انگیز هستند که لزوم تصویرگری برای این کتاب را اثبات میکنند. صدها نامه از چارلز به دوستان کوچکش بر جای مانده که کمابیش بیانگر دیدگاه خلاقانه او در ابعاد مختلف ایجاد ارتباط با مخاطبان کوچکش هستند.
سرزمین عجایب، قلمرو حکومت ملکهٔ قلبها است (بیبی دل) و ساکنان قصر ملکه، ورقهای بازی هستند. بازی با ورق بیشتر برپایهٔ شانس و اقبال استوار است. در سرزمین عجایب نیز همین قانون بی قانونی حکومت میکند. آلیس بی هدف پیش میرود و تنها در طول مسیر سعی میکند رفتار خود را هدفمند کند. او سرانجام هویت خود را مییابد و برای خود قانونی وضع میکند که تغییرات ناگهانی پیش رویش را تا حدی توجیه کند و شرایطی را فراهم میآورد که برقراری ارتباط با موجودات غیر قابل پیشبینی آن سرزمین تسهیل شود. چارلز عاشق جدول کلمات متقاطع، طرح معما و بازی بود. او اساس سرزمین عجایب و شهر آیینه را برپایه چنین روابطی خلق کرد.
ورود آلیس به سرزمین عجایب استعاره از ورود یک کودک به دنیای بزرگسالان است و آن سوی آیینه ادامهای است بر ماجرای سرزمین عجایب، مرحلهای که سرانجام آلیس که هویت خود را در سرزمین عجایب یافته، سعی در شکل دادن آن و پیدا کردن جایگاهش در اجتماع دارد. چارلز «آن سوی آیینه» را هفت سال پس از سرزمین عجایب هنگامی که آلیس لیدل چهارده سال بود نوشت. در «آن سوی آیینه» آلیس با اختیار کامل قدم به شهر آیینه میگذارد تا باز هم با موجودات بیشتری آشنا گردد و تجربه بیندوزد. در این داستان شهر آیینه را قانون شطرنج اداره میکند و آلیس که با ورود به این سرزمین تنها یک مهرهٔ سرباز پیاده محسوب میگردد برطبق قانون میتواند تا خانهٔ هشتم پیش رود و با رسیدن به آنجا تا مقام ملکه ارتقا پیدا کند. در فصول ابتدایی داستان ملکهٔ مهرههای سرخ شطرنج همچون یک معلم راه پیروزی را برای آلیس شرح میدهد و حتی میگوید راه را دو بار برایت توضیح میدهم چرا که میدانم حتما فراموش میکنی:
«حالا یک سرباز پیاده هستی پس در قدم اول دو خانه پیش میروی، خانه سوم را آنقدر سریع پشت سر میگذاری که فکر میکنم با قطار رد میشوی. در خانه چهارم توییدلی و توییدلدوم را میبینی. قسمت اعظم خانه پنجم آب است. خانه ششم هامپی دامپی را ملاقات میکنی و خانه هفتم هم یک جنگل است که شهسواری راهنماییات خواهد کرد. در خانه هشتم ملکه 10 هستی و اینها همه برای سرگرمی است.»
در «آن سوی آیینه» راز و رمزها افزایش مییابد و درک داستان همچون بازی شطرنج نیازمند هوش خواننده میگردد. بسیاری از صحنههای داستانهای آلیس برگرفته از خاطرات چارلز با خواهران لیدل است و شاید بتوان گفت جوّ موجود در داستان نیز بسیار متأثر از روابط خانواده داجسون و خانواده لیدل بوده.
در «آن سوی آیینه» مجازات و مکافات پیش از وقوع جرم انجام میپذیرد. هتر به زندان میافتد برای آنکه تنبیه شود و این درحالی است که هنوز جلسه محاکمه تشکیل نشده و جرمی صورت نگرفته است. آلیس میگوید:
«من نمیتوانم چیزی را پیش از آنکه اتفاق بیفتد به یاد بیاورم.»
و ملکه سفید پاسخ میدهد:
«چنین ذهنی باید خیلی ناتوان باشد که تنها آنچه را که انجام شده به یاد بیاورد.» پس از آنکه ملکه در مورد مجازات هتر برای آلیس توضیح میدهد آلیس میگوید: «چطور ممکن است او را مجازات کنید فرض کنید او هرگز خطایی مرتکب نشود!؟»
-«خوب اینطوری خیلی بهتر است.»
-«البته و اگر مجازات نمیشد بهتر هم بود.»
-«تو هرگز تنبیه شدهای؟»
-«بله برای خطاهایم.»
ملکه پیروزمندانه گفت: «و متوجه اشتباهات خود نشدی؟» -«بله اما پس از انجام اشتباهاتم تنبیه شدم. این خیلی فرق میکند.»
-«ولی فکرش را بکن…اگر پیش از آن تنبیه میشدی دیگر آن کار را انجام نمیدادی و ممکن بود الان مسائل خیلی بهتر باشد. بهتر و بهتر و بهتر!» صدای او همراه با هر بهتری که میگفت بلند و بلندتر میشد تا آنکه سرانجام به فریادی بلند مبدل شد.
در 1781 چارلز به لندن مسافرت کرد و در مدت اقامت خود آلیس دیگری را ملاقات کرد. «آلیس ریکس» الهام بخش ادامهٔ آلیس در سرزمین عجایب بود. چارلز با او در مورد انعکاسش در آینه صحبت کرد و این گفتگو مقدمهای شد برای شروع «آن سوی آیینه و آنچه آلیس آنجا مییابد». چارلز «آن سوی آیینه» را نوشت و در بخش آخر آن در شعری احساسی و حاکی از دلتنگی خاطرات قایق سواری به همراه خواهران لیدل را بازگو کرد.
خاطرهٔ روزی که برای اولین بار داستان آلیس در سرزمین عجایب را تعریف کرد و سپس آن را در قالب کتاب منتشر ساخت.
ساختار شعر به گونهای است که حروف اول هر جمله در کنار هم نام «آلیس پلزانس لیدل» را میسازد و عمق احساس چارلز را نسبت به کسی که همواره در رؤیای او حضور داشت بیان میدارد.
«آسمان روشن تنگ غروب آفتاب روزی از مردادماه و قایقی بر روی آب لیک قایق میرود آهسته و دامن کشان روزی از مردادماه و قایقی بر روی آب یک گروه پر ز شور و اشتیاق از کوکان هر سه دختر، خواهرند و خواستار داستان «ساده باشد داستان» گویند آنها، بی شکیب شوق آنان آشکار از گوشها و دیدگان پر کشیده رفتهاند از فکرمان آن یادها سردی پاییز برده گرمی مردادها لحظههای آن غروب دلپذیر آفتاب محو گشته در گذار بیقرار بادها زان زمان آلیس فکرش در منست بی همانندی به زیر آسمان روشن است اندرین دنیا ندیده هیچ گه چشم کسی دختری چون او که اینسان طالب دانستن است نزد هم بنشسته طفلان دل پر از شادی و شور چشمها و گوشها بر داستان شهر دور سر خوش از بشنیدن قصه شگفتستان من همچو افسون گشتگان، خاموش و مشتاق و صبور لب خموشان، قصهٔ آلیس را بگزیدهاند با امید دیدن رویای او خوابیدهاند یاد ایام خوش آن قصههای دلنواز خواب فصل گرم چندین ساله را میدیدهاند در درون قایقی، بنشسته، میرانند پیش قایقک لغزان به روی آب، بر هنجار خویش لاف کمتر زن، بگو آیا که نیست زندگانی من و تو جز یکی رؤیای، بیش؟»
احتمالا یکی دیگر از دلایل اندوه موجود در «آن سوی آیینه» غم از دست دادن پدر (1868) است. انعکاس حسی که قبلا هم به دلیل مرگ مادر بر زندگی چارلز سایه انداخته بود. اگرچه جو حاکم بر آن سوی آیینه (1872 ) کمی تیرهتر از سرزمین عجایب بود اما حتی بهتر از آن فروش رفت. با موفقیت بزرگ و شگفتانگیز آلیس در سرزمین عجایب و آن سوی آیینه زندگی چارلز به شکل محسوسی به دو نیمه تقسیم گشت: نیمهٔ اول، زندگی واقعی او در هیئت کشیش موعظهگر یکشنبهها و استاد ریاضی طول هفته و نیمهٔ دوم، رشد و نمو افسانهٔ لویس کارول که زندگی او را احاطه میکرد. چارلز در زمینهٔ ادبیات، طنز، ریاضی و منطق آثار جالبی پدید آورد. در 1876 بلندترین حماسهٔ خود «در جستوجوی اسنارک» را سرود که آخرین اثر بزرگ او که دنیایی خیالی و خارج از منطق را بیان میکرد به حساب میآید. بعد از آن به ترتیب در سالهای 1889 و 1893 آخرین رمانش «سیلوی و برونو» را که سرگذشت دو بچه پری بود، در دو جلد منتشر ساخت. چارلز به سرعت به مردی ثروتمند اما با شخصیتی که به مرور تغییر یافته بود تبدیل گشت. شخصیتی بسیار مشهور که همچون داستان- هایش عمیقا در روح مردم جای داشت. چارلز در تمام طول زندگی خود حتی هنگامی که از لحاظ مالی و جایگاه اجتماعی به سرعت ترقی نمود به تدریس در کریست چرچ، شغلی که درآمد خوبی داشت اما هیچگاه او را خشنود نمیکرد، ادامه داد و همانجا در اقامتگاه خود تا 1881 زندگی کرد.
در 1872 کوچکترین پسر ملکه ویکتوریا پرنس «لئوپلد» برای تحصیل به کریست چرچ آمد. در آن زمان شایع شده بود که بین لئوپلد و آلیس احساسی عاشقانه شکل گرفته است اما پرنس که به شدت زیر سلطه ملکه ویکتوریا قرار داشت اجازهٔ ازدواج با آلیس را نیافت. آلیس اشراف زاده نبود و یک سال از لئوپلد (متولد 1853 ) بزرگتر بود. خانوادهٔ لئوپلد ترجیح میدادند در صورت قطعیت وصلت با این خانواده، لئوپلد با ادیت (متولد 1854 ) ازدواج کند.
در 1874 آلیس، لورینا و ادیت به یک سفر بزرگ در اروپا رفتند. دو سال بعد از آن ادیت در سن بیست و دو سالگی به واسطهٔ سرخک پیش از آنکه ازدواج کند درگذشت. مرگ او تأثیری عمیق بر روحیهٔ خانواده لیدل گذاشت و آلیس به دلیل شوک ناشی از مرگ خواهر کوچک خود تا چند سال بعد ازدواج نکرد. در همان تاریخ (1876 ) لئوپلد از کریست چرچ فارغ التحصیل شد.
سرانجام در پانزدهم سپتامبر 1880 آلیس در سن بیست و هشت سالگی با «رجینالد هارگریوز» در کلیسای «وستمینستر» ازدواج کرد. چارلز در عروسی آلیس حضور نداشت و تنها هدیهای به وسیلهٔ یک دوست برای او فرستاد. نمیدانیم که این مسئله تا چه حد به آلیس ارتباط دارد اما چارلز از 1880 به بعد عکاسی را کنار گذاشت و در 1881 به تدریس در کریست چرچ خاتمه داد. آلیس صاحب سه پسر شد. دو پسر بزرگ او «الن کنیونتون» و «لئوپلد رجینالد»16 در جنگ جهانی اول کشته شدند تنها سومین پسر او.C.L از جنگ جان سالم به در برد. او همان کسی است که اسم، آدرس و تاریخ تولد و مرگش (7881 تا 1955 ) در تکه کاغذ آرشیو گویلدفورد ذکر شده است و شایع بود براساس نام مستعار چارلز (لویس کارول) نامگذاری شده است اگرچه آلیس این مطلب را در گفتوگو با مطبوعات انکار کرد.
چارلز در 1885 از سوی آلیس اجازهٔ نشر نسخهٔ خطی را برای ناشرش مکمیلان دریافت کرد و در بیست و دوم دسامبر 1886 آلیس در اعماق زمین با تیراژ پنج هزار نسخه تکثیر شد. اگرچه تصویرگریهای چارلز چندان زیبا و استادانه طراحی و اجرا نشده بود اما از این لحاظ که تصاویر ذهنی او را از داستان بیان میکردند بسیار ارزشمند هستند. سرانجام چارلز در چهاردهم ژانویه 1898 ، در سن شصت و شش سالگی، به واسطهٔ ذات الریهای شدید در منزلی که برای خواهرانش در «گویلدفورد»، در جنوب شرقی انگلستان، خریده بود درگذشت و در گورستان «مونت سمتری» واقع در گویلدفورد به خاک سپرده شد. بیش از یک قرن سپری گشت اما هیاهوی کشف راز و رمز افسانه هایی که او نوشت همچنان ادامه یافت (تصویر 4 ).
آلیس نسخهٔ خطی را تا 1928 هنگامی که همسرش رجینالد هارگریوز درگذشت حفظ کرد اما بعد از آن برای نگهداری خانه بناچار دارایی ارزشمند خود را فروخت. محبوبییت «آلیس در سرزمین عجایب» موجب کنجکاوی مردم دربارهٔ آلیس و چگونگی ارتباطش با نویسندهٔ داستان میشد. اگرچه این موضوع اغلب آلیس را دستپاچه و آشفته میکرد اما یادگارهای بر جای مانده از آن دوران ارزشمندترین دارایی او بود و در هنگام نیاز پول خوبی عاید خانوادهاش کرد. آلیس نسخهٔ خطی را به همراه تنها نامهٔ باقی مانده از چارلز، آلبوم عکسهایی که او از خواهران لیدل تهیه کرده بود و یک جفت نقرهٔ ازدواج متعلق به رجینالد و خودش را در خانهٔ حراج «سادبی» شرکت داد. نامه به آدرس خانم هارگریوز فرستاده شده بود و مضمون آن دعوت آلیس به صرف چای بود با ذکر این مطلب که اگر تمایل دارد همسرش را نیز به همراه بیاورد. چارلز در نامه نوشته بود:
«بسیار مشکل است باور کنم او شوهر کسی است که من به سختی میتوانم او را بزرگتر از آن دختر هفت ساله تصور کنم.»
حراج نسخهٔ خطی آلیس در اعماق زمین با پیشنهاد چهار هزار پوند آغاز گشت و در نهایت با مبلغ پانزده هزار و چهارصد پوند که در آن دوره مبلغی هنگفت بود به دکتر «روزنباخ» فروخته شد. این قیمت، رکوردی جهانی برای حراج یک نسخهٔ ادبی ثبت کرد. یک سال بعد دکتر روزنباخ نسخهٔ خطی را با دو برابر قیمتی که خریداری کرده بود (سی هزار پوند) در حراج به یک امریکایی به نام «الدریج ریوز جانسن» فروخت. جانسن برای کتاب قفسهای پولادین با ظاهر چوپ ماهون و شیشهٔ نشکن ساخت و در 1932 به هنگام صدمین سالگرد تولد لویس کارول آن را در دانشگاه «کلمبیا» در معرض نمایش قرار داد. آلیس هشتاد ساله بود که برای آخرین بار به سرزمین عجایب فراخوانده شد.
وی به نیویورک رفت و مطبوعات و پلیس او را تا یک سوئیت در «والدورف استوریا» اسکورت کردند و از او به عنوان «آلیس واقعی» عکس گرفتند. از آلیس دعوت شده بود تا برگزارکننده را همراهی کرده و از طرف دانشگاه کلمبیا درجهٔ دکترای افتخاری در ادبیات را دریافت کند. وی خاطرات خود را منتشر کرد و بعد از آن بود که نامهها و تقاضاها برای عکس امضا شده و ملاقات حضوری، او را که در این سن خسته گشته بود از پای درآورد.
او در نامهای نوشت:
«پسرم دیگر از آلیس در سرزمین عجایب بودن خسته شدهام.آیا این ناسپاسی است؟ تنها مشکل من آنجاست که خسته هستم.»
دو سال بعد، پانزدهم نوامبر 1934 ، آلیس در «وسترهام» واقع در «کنت» درگذشت .
پس از مرگ جانسن در 1948 کتاب توسط«ائتلاف آمریکایی دوستداران کتاب» به مبلغ هفتاد و هفت هزار پوند خریداری گردید و جهت به رسمیت شناختن تلاشهای مردم بریتانیا در رویارویی با «هیتلر» (پیش از ورود آمریکا به جنگ) به آنها هدیه گشت. این نسخهٔ ارزشمند هماکنون در موزهٔ «بریتانیا» نگهداری میشود و در آخرین صفحهٔ خود حاوی عکس کودکی آلیس لیدل است (تصویر 5 ). چارلز برخلاف آثار تنیل که آلیس را موهای روشن تصویر کرده قهرمان خود را مو مشکی و شبیه به آلیس لیدل اما با موهای بلند مانند آثار پیش رافائلی نقش کرده بود اما در پایان داستان هنگامی که روزهای شیرین تابستان را یادآوری میکند او را با موهای کوتاه کشیده بود. این طرح تا 1977 که به وسیلهٔ یک دانشجوی کانادایی و سپس مورتون کوهن زندگینامه نویس کارول کشف شد زیر عکس او پنهان بود.
امروزه بسیاری از مردم بیست و پنجم آوریل را روز آلیس نامیده و آن را جشن میگیرند. این تاریخ روزی را که چارلز برای اولین بار در 1856 آلیس را ملاقات کرد مشخص میکند. گهگاه این جشن را تا مدت ده روز یعنی از بیست و پنجم آوریل تا چهارم می، روز تولد آلیس گسترش دادهاند. جشنی برای عشق ورزیدن به کودکان که البته بیشتر به دختران اختصاص دارد. چارلز در سالهای طولانی حتی پس از قطع رابطه با خانوادهٔ لیدل ادامه یافت. او عشق خود را به کودکان با سرگرم کردن آنها، آموزش ریاضی، طرح بازی و سرگرمی و قصه گویی ابراز میکرد. پاکی عشق او موجب شد تا سایت «پوئلولا» در سال 2006 به مناسبت صد و پنجاهمین سالگرد روز آلیس جشن خیریهای را برای جمعآوری کمک دوستداران کودکان ترتیب دهد. در نخستین دورهٔ این جشن هزار و سیصد دلار جمعآوری شد که برای ادامه تحصیل دختر بچههای نیازمند مورد استفاده قرار گرفت.
منبع: شماره 13 کتاب ماه ادبیات