زندگینامه ری بردبری و کتاب فارنهایت 451

«از بلندای صخره به ژرفنای پرواز کن! در بین راه بالهایت را بساز!»
ری بردبری نویسنده مشهور آمریکایی ژانر علمی – تخیلی ، در ۲۲ اوت ۱۹۲۰، در «ووکگان» واقع در ایالت ایلینویز آمریکا، از مادری سوئدیتبار و پدری آمریکایی به دنیا آمد. در سال ۱۹۳۴ به همراه خانوادهٔ خود به لسآنجلس نقل مکان کردند. وی در ۱۹۳۸ دبیرستان را تمام کرد، اما تصمیم گرفت به دانشگاه نرود و در کتابخانهٔ محلی به آموزش خود بپردازد.
از دوره تحصیل در دبیرستان ، شروع به نوشتن داستانهای علمی کرد و اولین داستانش را در بیست و یک سالگی به فروش رساند. بین سالهای 1941 تا 1945 داستانهای خود را در مجلاتی نظیر «قصههای خارقالعاده» ، «داستانهای شگفتانگیز» و «داستانهای علمی مبهوت کننده» به چاپ رساند.
بردبری در سال 1945 داستان «سیاه بزرگ و بازی سفید» را به مجله «American Mercury» فروخت که برندهٔ جایزهٔ بهترین داستان کوتاه آمریکا شد وجزو بهترین داستانهای آمریکایی سال 1946 دوباره منتشر شد. از این زمان به بعد آثارش مرتب در مجلاتی چون «هارپرز» ، «مادموازل» و «ریپورتر» چاپ و منتشر شد.
کتابهای بردبری هبارتند از : کارناوال سیاه (1947) ، «خاطرات مریخی» (1950) ، فارنهایت 451 (1953) ، «دارویی برای مالیخولیا« (1959) ، «آر برای راکت» (1962) ، «تشکیلات جوی» (1963) و «نمو» (1964)
بردبری در سال ۱۹۴۷ با مارگارت مککلر ازدواج کرد و از او ۴ فرزند دختر دارد.
وی تا کنون ۳۰ کتاب و بیش از ۶۰۰ داستان کوتاه نوشته است. او از جمله نخستین کسانی است که جایزه استاد بزرگ را که انجمن نویسندگان علمیتخیلی آمریکا به پاس یک عمر فعالیت موفقیتآمیز در زمینه داستان نویسی علمی-تخیلی اعطا میکرد، به دست آورد.
پینوشت: درگذشت بردبری:
بردبری پس از یک بیماری طولانی در 5 ژوئن 2012 در لس آنجلس، کالیفرنیا، در سن 91 سالگی درگذشت. کتابخانه شخصی بردبری به کتابخانه عمومی Waukegan واگذار شد، جایی که او بسیاری از تجربیات خواندن سازنده خود را داشت.
نیویورک تایمز برادبری را «نویسندهای که بیشترین مسئولیت را در آوردن داستانهای علمی تخیلی مدرن به جریان اصلی ادبی دارد» خواند.
واشنگتن پست چندین فناوری مدرن را که بردبری خیلی زودتر در نوشتههای خود تخیل کرده بود، منتشر کرده، مانند ایده دستگاههای خودپرداز بانکی و هدفونهای گوش و هدستهای بلوتوث فارنهایت 451، و مفاهیم هوش مصنوعی.
در 6 ژوئن 2012، رئیس جمهور باراک اوباما در یک بیانیه عمومی رسمی از دفتر مطبوعاتی کاخ سفید گفت:
برای بسیاری از آمریکاییها، خبر مرگ ری بردبری بلافاصله تصاویری از آثار او را به ذهن متبادر کرد که اغلب از دوران جوانی در ذهن ما نقش بسته بود. استعداد او برای داستان سرایی فرهنگ ما را تغییر داد و دنیای ما را گسترش داد. اما ری همچنین فهمید که تخیل ما میتواند به عنوان ابزاری برای درک بهتر، وسیلهای برای تغییر و بیانی از ارزشمندترین ارزشهای ما استفاده شود. شکی نیست که ری همچنان با نوشتههای خود الهامبخش نسلهای بیشتری خواهد بود و افکار و دعاهای ما با خانواده و دوستان اوست.
تعداد زیادی از طرفداران بردبری به این نویسنده ادای احترام کردند و به تأثیر آثار او در حرفه و خلاقیت خود اشاره کردند. استیون اسپیلبرگ و نیل گیمن از آن جملهاند.
استیون کینگ بیانیهای را در وب سایت خود منتشر کرد و گفت: “ری بردبری سه رمان بزرگ و سیصد داستان عالی نوشت. یکی از آنها “صدای رعد” نام داشت. صدایی که امروز میشنوم صدای رعد و برق قدمهای یک غول است که در حال محو شدن است. اما رمانها و داستانها با تمام طنین و زیبایی عجیبشان باقی میمانند. »
فارنهایت 451
فارنهایت ۴۵۱ مشهورترین و چالشبرانگیزترین اثر بردبری است. خود بردبری این کتاب را تنها کتاب علمی-تخیلی خود میداند:
«نخست اینکه من علمی-تخیلینویس نیستم. تنها کتاب علمی-تخیلی من فارنهایت ۴۵۱ است. علمی-تخیلی توصیف واقعیت است و فانتزی شرحی خیالپردازانه.»
داستان در جهانی اتفاق میافتد که خواندن یا داشتن کتاب جنایتی بزرگ محسوب میشود، این مشخصات جامعهای است که تحت ستم یک نظام سیاسی است که شهروندانش را افرادی مجهولالهویه و نابالغ تشکیل میدهند. قرصهای شادی بخش و داروهای مسکن و خوابآور که نسیانآور نیز هستند با صفحههای بزرگ ویدیویی بر دیوارهای منازل هرگونه دغدغهای را برطرف میکنند.آزاداندیشی در این جهان ممنوع و خطرناک است زیرا تعادل جامعه را مختل و اشخاص را ضداجتماع بار میآورد، کتاب و هرچه خواندنی است عامل اصلی این انحراف شناخته میشود. مسؤلیت بازیابی و سوزاندن کتابهای باقیمانده در این نظام به عهده آتشنشانی است. از آنجاییکه خانههای این شهر تخیلی ضدآتشند، کتابهای یافته را در همان محل اختفا به آتش میکشند. برای کشف محل اختفای کتاب از یک سگ مکانیکی استفاده میکنند که پس از یافتن کتاب صاحب آن را که دشمن امنیت ملی نامیده میشود، تعقیب کرده و به قتل میرساند. اونیفورم و کلاه مأموران آتشنشانی به نشان «سمندر» یا «آتشپرست» مزین است؛ این خزنده از دوران باستان نماد زندگی در آتش بوده است.
مونتاگ آتشنشانی است که از کار خود لذت میبرد. کار او سوزاندن کتابهای ممنوع است و از قضای روزگار تمام کتابها ممنوع هستند. اما یک باری که با کلهریس مککلهلن ملاقات میکند به او میفهماند که زندگیاش آنطور که فکر میکرده شاد نیست و این برای مونتاگ سرآغاز شیدایی است.
همان شب مونتاگ همسرش را در حالی مییابد که شیشهی قرص خواب را به تمامی بالا انداخته و رو به موت است و دیگر در همه چیز زندگی خود شک میکند. به زودی برای اولین بار کسی را میبیند که حاضر نشده همراه پلیسی که او را یافته برود، این زن مسن ترجیح میدهد با کتابهای خود بسوزد. این واقعه مونتاگ را وا میدارد که کتابی بردارد و بخواند …
«برای سوزاندن یک کتاب بیش از یک راه وجود دارد…برای نابود کردن یک فرهنگ نیازی نیست کتابها را سوزاند. کافیست کاری کنید مردم آنها را نخوانند…هر اقلیتی فکر میکند حق دارد، اجازه دارد، وظیفه دارد (روی هر چه نمیپسندد) نفت بریزد و کبریت بکشد. هر ویراستار ابلهی که خود را منبع شوربای ادبیات بیمایهٔ امروز میپندارد، گیوتیناش را آماده میکند و میخواهد سر هر نویسندهای که جرات کند کمی بلندتر از زمزمه سخن بگوید یا چیزی بالاتر از لالایی بنویسد را از تن جدا کند…من به تازگی فهمیدم که چند ویراستار کیوبیکنشین در انتشارات بالانتین، از ترس آلودهشدن جوانان، ذره ذره، هفتاد و پنج قسمت مختلف کتاب فارنهایت ۴۵۱ را سانسور کردهاند. چند دانشجو که این داستان، که به پدیدهٔ سانسور و کتابسوزان در آینده میپردازد را خوانده بودند، برای من نامه نوشتند و مرا از این طنز بدیع با خبر کردند…»
چند روز پیش به طور تصادفی ویدئویی در گوگل ویدئو پیدا کردم که در آن خود ری بردبری حرفهای بسیار جالبی در مورد فارنهایت 451 زده است ، در واقع انگیزه من برای نوشتن این پست دیدن همین قطعه ویدئویی بود.
وی در این مصاحبه میگوید که کتاب را هنگامی نوشته که از نظر مالی با مشکلات فروانی روبرو بوده و همسرش هم باردار بوده است ، کتاب را در کتابخانه دانشگاه UCLA نوشته است ، با دپارتمان فیزیک تماس گرفته و واقعا در مورد درجه احتراق کتابها پرسیده است ، عمویش آتشنشان بوده و چیزهای شنیدنی دیگر:
فرانسوا تروفوا، فیلمساز معروف فرانسوی در سال ۱۹۶۶ میلادی فیلمی به همین نام تولید کرد. اسکار ورنر، هنرپیشه اطریشی در نقش مونتاگ و ژولی کریستی در دو نقش ظاهر شدند.
قرار است که فرانک دارابونت کارگردانی که «مسیر سبز» را در کارنامه کارگردانی خود دارد در سال 2008 ، نسخه دیگری از فارنهایت 451 را بسازد. هنوز در مورد هنرپیشههای این فیلم تصمیمگیری نشده است ، در ایتدا قرار بود از مل گیبسون برای ایفای نقش مونتاگ استفاده شود ولی خود وی احساس کرد برای بازی این نقش به اندازه کافی جوان نیست ، حتی «تام کروز» و «برد پیت» هم کاندید این نقش هستند. «چارلیز ترون» هم کاندید احتمالی هنرپیشه نقش اول زن در این فیلم است.
دیشب ، جستجوی عادی من برای پیدا کردن متن اصلی کتاب در اینترنت با موفقیت همراه نبود. پس دست به دامان شبکههای دوستداشتنی P2P شدم و فایلهای جالبی پیدا کردم که در اینجا برای دانلود شما میگذارم:
کتاب شنیداری audio book ، فارنهایت 451 : به این صفحه بروید و دانلود کنید.
متن اصلی و کامل کتاب : به این صفحه یا این صفحه بروید و دانلود کنید .
یک کتاب بسیار جالب که در مورد جنبههای مختلف کتاب فارنهایت 451 ، توضیحات خوبی دارد: به این صفحه یا این صفحه بروید و دانلود کنید.
باید یادآور شد که همه آثار ری بردبری «داستانهای علمی» نیستند بلکه او تجارب زیادی نیز در مورد داستانهای غیرعلمی دارد. به عنوان مثال داستان
«آفتاب و سایه» که میتوانید آن را با رفتن به این صفحه دانلود کنید ، از داستانهای غیرعلمی اوست.
منبع : ویکیپدیا و کتاب نوزده داستان کوتاه از نویسندگان بزرگ ، ترجمه فرهاد منشوری
لینک:
موشکران ، داستان کوتاهی نوشته ری بردبری
همچنان دل عاشق است و ماه تابان
بزرگراه
تماس شبانه به خرج مقصد
تیره بودند با چشمان طلایی
قطعه کوتاهی از ترجمه 451 درجه فارنهایت
آوای تُندر
شاید که پلنگ خفته باشد
عابر پیاده
بردبرینامه
سایت ری بردبری
ری برادبری،سینما و تروفو
فارنهایت 451 در ویکیگفتاورد
مرد مصور
تبعیدیها
آخرین میوه
وقتی خلاصه ی داستان رو می خوندم بهت زده شدم . مطمئن بودم این کتاب رو نخوندم ولی شخصیتها جلوی چشمم بودن . چه خوب که نوشتی فیلمشم ساخته شده و عکسهاشونو گذاشتی و من یادم اومد فیلمشو دیدم وگرنه دیوونه میشدم !
مطلب جالبی بود
موفق باشید
خیلی ممنون هم از مطلب هم از لینک دانلود کتاب. من هم دانلودش کردم. حالا باید بشینم و بخونمش.
موضوع خوب. توضیحات جامع. رفرنس های مفید. متن کامل صوتی و تصویری. مثل اکثر یادداشتهایتان بی نقص است. دست مریزاد