عبدالفتاح جندلی | راز پنهان پدر استیو جابز؛ او که بود؟

شاید تا به حال فکر کرده باشید که پدر واقعی استیو جابز، بنیانگذار افسانهای اپل، چه کسی بوده و چرا نامی از او در رسانهها نمیشنویم. در جایی خواندم که فردی با لهجه عربی به یکی از دوستانش گفته بود: «میدانستی پدر استیو جابز اهل سوریه است؟» همانجا بود که ذهنم درگیر شد. شخصیت عبدالفتاح جان جندلی، پدر زیستی استیو جابز، یکی از چهرههای کمتر شناختهشده اما بهشدت کنجکاویبرانگیز در تاریخ فناوری است. در نگاه نخست، «عبدالفتاح جان جندلی» تنها یک مهاجر معمولی بهنظر میرسد؛ اما پشت این نام، داستانی پیچیده از مهاجرت، علم، سکوت و جدایی نهفته است. بسیاری نمیدانند که این مرد سوریتبار، استاد دانشگاه و مدیر موفق رستورانهای زنجیرهای در آمریکا بوده است. ماجرای زندگی او، بهویژه در ارتباط با فرزند مشهورش، ارزش بازخوانی دارد. در این مقاله، با تمرکز بر کلمه کلیدی «عبدالفتاح جان جندلی»، پنج فکت مهم و خواندنی درباره این شخصیت را مرور خواهیم کرد.
عبدالفتاح جان جندلی در دوران جوانی از سوریه به آمریکا مهاجرت کرد و زندگی متفاوتی نسبت به بیشتر مهاجران همنسل خود تجربه کرد. او نهتنها تحصیلات عالیه داشت، بلکه توانست در محیطهای دانشگاهی و تجاری آمریکا جایگاهی برای خود پیدا کند. اما آنچه نام او را بهشدت ویژه میکند، ارتباط پنهان و رازآلودش با بنیانگذار شرکت اپل است. «عبدالفتاح جان جندلی» سالها از فرزند واقعیاش جدا بود، بدون آنکه بداند این نوزاد، بعدها چهرهای تأثیرگذار در دنیای تکنولوژی خواهد شد. شاید سالها فکر میکردید پدر استیو جابز فردی آمریکاییتبار بوده یا اصلاً پدرش نقشی در داستان زندگی او نداشته است. اما وقتی پرده از هویت واقعی پدر زیستی او برداشته شد، بسیاری از مردم دنیا شگفتزده شدند. مسیر زندگی جندلی، از سوریه تا ایالت نوادا، پر از لحظات تعیینکننده است.
یکی از دوستانم نقل میکرد که در برنامهای مستند شنیده بود، جندلی پس از سالها فهمید فرزندش همان استیو جابز معروف است و با اینکه علاقه به دیدار داشت، هرگز پا پیش نگذاشت. این بخش از داستان، «عبدالفتاح جان جندلی» را به شخصیتی تراژیک و پیچیده بدل میکند. برخی معتقدند که او از بیان رابطهاش با استیو خودداری میکرد تا مسیر حرفهای فرزندش را تحتتأثیر قرار ندهد. برخی دیگر باور دارند که دلخوریهای عمیقتری در پشت این بیخبری و جدایی بوده است. در هر صورت، این سکوت طولانی و عجیب، باعث شد تا کنجکاوی درباره این پدر گمنام روزبهروز بیشتر شود. در ادامه، پنج فکت اساسی درباره زندگی و تأثیر «عبدالفتاح جان جندلی» را مرور خواهیم کرد؛ از تولدش در سوریه تا مهاجرت، از تحصیلات تا سکوتش در برابر نام فرزند، و نهایتاً میراثی که ناگفته در تاریخ مانده است.
۱- تولد در سوریه و خانوادهای با جایگاه اجتماعی بالا
عبدالفتاح جان جندلی در سال ۱۹۳۱ در شهر حمص (Homs) سوریه به دنیا آمد. خانوادهی او از اقلیتهای مذهبی سکولار بودند و پدرش صاحب یک کارخانه و از چهرههای بانفوذ اجتماعی بهشمار میرفت. برخلاف بسیاری از مهاجران سوری آن دوره، جندلی از خانوادهای مرفه و تحصیلکرده میآمد. دوران کودکیاش در محیطی پر از کتاب، گفتگوهای سیاسی و ارزشهای لیبرال سپری شد. همین زمینه باعث شد او از نوجوانی علاقهمند به فلسفه، حقوق و علوم اجتماعی شود. جندلی با حمایت خانواده برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت، جایی که سرنوشت زندگیاش به کلی دگرگون شد. او در دانشگاه آمریکایی بیروت (AUB) نیز دورهای کوتاه تحصیل کرده بود. «عبدالفتاح جان جندلی» بعدها خود گفته بود که خانوادهاش دوست داشتند او به سیاست وارد شود، اما او راه دانشگاه را انتخاب کرد. انتخابی که بعداً مسیر زندگی استیو جابز را نیز به شکل غیرمستقیم تحتتأثیر قرار داد. تولد در سوریه و برخورداری از امتیاز اجتماعی، اولین گام مهم در شکلگیری شخصیت او بود. این گذشته غنی، بخش مهمی از هویت فراموششده او را میسازد.
۲- مهاجرت به آمریکا و ادامه تحصیل در دانشگاه ویسکانسین
در دهه ۱۹۵۰ میلادی، جندلی برای ادامه تحصیل به ایالات متحده رفت و در دانشگاه ویسکانسین (University of Wisconsin) در رشته علوم سیاسی و اقتصاد تحصیل کرد. در همین دانشگاه بود که با جوانی آمریکایی به نام جوآن شیبل (Joanne Schieble) آشنا شد. رابطهی آنها به بارداری جوآن منجر شد، اما بهدلیل مخالفت خانواده جوآن با ازدواج با یک عرب مسلمان، تصمیم به واگذاری فرزندشان گرفتند. آن کودک، استیو جابز بود. پس از این واقعه، عبدالفتاح جان جندلی زندگیاش را ادامه داد و به تحصیلات عالیه خود پرداخت. او مدتی نیز در رشته دکترا در دانشگاه نوادا (University of Nevada) فعالیت داشت. حضور او در محیطهای علمی نشان از شخصیتی دانشگاهدوست و تحلیلگر دارد. «عبدالفتاح جان جندلی» بعدها وارد حوزه مدیریت شد، اما همیشه نسبت به گذشتهاش در آمریکا سکوتی سنگین داشت. مهاجرتش، پلی میان دو جهان متفاوت بود؛ دنیای سنتی شرق و دنیای مدرن غرب.
۳- فعالیتهای شغلی در آمریکا؛ از استاد دانشگاه تا مدیر رستوران
عبدالفتاح جان جندلی سالها بهعنوان استاد دانشگاه در زمینه علوم سیاسی فعالیت داشت. اما در ادامه، وارد حوزه مدیریت شد و به اداره مجموعهای از رستورانهای زنجیرهای در ایالت نوادا پرداخت. این چرخش شغلی عجیب، بسیاری را متعجب کرد؛ چرا کسی که چنین زمینه علمی دارد، وارد صنعت غذا میشود؟ جندلی خود در مصاحبهای گفته بود که علاقهمند به ارتباط با مردم است و این کار برایش رضایت شخصی دارد. او توانست در زمینه مدیریت نیز موفق شود و تا سالهای پایانی زندگی، بهعنوان مدیر اجرایی یکی از هتل-رستورانهای بزرگ در رینو (Reno) مشغول بود. ترکیب آموزش دانشگاهی و مدیریت اجرایی در زندگی او، تصویری چندبعدی از شخصیتش ارائه میدهد. برخی منابع نیز اشاره کردهاند که او در محافل عربتباران آمریکا چهرهای شناختهشده بود. «عبدالفتاح جان جندلی» اگرچه از فرزندش جدا ماند، اما در زندگی شخصی و حرفهای خود مستقل و فعال باقی ماند. این استقلال، بخشی مهم از هویت اوست که کمتر به آن پرداخته شده است.
۴- سکوت درباره استیو جابز و رابطهای که هیچگاه شکل نگرفت
شاید یکی از غمانگیزترین بخشهای زندگی «عبدالفتاح جان جندلی» این باشد که هیچگاه نتوانست رابطهای واقعی با پسرش، استیو جابز، برقرار کند. جندلی بعدها در مصاحبهای گفت که نمیخواست زندگی جابز را بههم بزند و اگر او علاقهای به دیدار نداشته باشد، مزاحمش نمیشود. از طرف دیگر، جابز نیز هیچگاه تلاشی برای ارتباط با پدر زیستیاش نکرد. برخی گمان میکنند که ناراحتی از رهاشدن در نوزادی، ریشهی این فاصله عاطفی بود. این سکوت دوطرفه، داستانی تلخ در دل یک موفقیت جهانی است. جندلی حتی در سالهای پایانی عمر استیو، وقتی از بیماری او خبردار شد، باز هم از ایجاد تماس خودداری کرد. برخی رسانهها این رفتار را نوعی احترام و خویشتنداری تعبیر کردند. اما واقعیت این است که «عبدالفتاح جان جندلی» تا آخر عمر، پدرِ ناشناختهی یکی از بزرگترین نوابغ عصر دیجیتال باقی ماند. و این بخش از زندگی او، همچنان با سکوتی سنگین پوشیده شده است.
۵- جایگاه تاریخی عبدالفتاح جان جندلی در حافظه جمعی
با آنکه جندلی در زمره چهرههای شناختهشده فرهنگی یا علمی قرار نمیگیرد، اما جایگاه تاریخی خاصی دارد. نام او برای همیشه با استیو جابز گره خورده، و بهنوعی بخشی از اسطورهی مدرن فناوری را تشکیل میدهد. داستان او در تقاطع شرق و غرب، سنت و مدرنیته، تصمیم و پیامد قرار دارد. از او مستندی ساخته نشده و کمتر مطلبی بهشکل مستقل به زندگیاش پرداخته، اما هر بار نام استیو جابز برده میشود، ناخودآگاه سایهای از جندلی نیز حضور دارد. برخی پژوهشگران معتقدند که مهاجرت و انزوای او، تصویری واقعی از نسل اول مهاجران عرب به آمریکا را بازتاب میدهد. شخصیت او پیچیده، فروتن، مستقل و در عینحال آسیبدیده بود. «عبدالفتاح جان جندلی» اگرچه در حاشیه تاریخ باقی مانده، اما در هویت یکی از چهرههای مرکزی عصر ما سهیم است. امروز، بازخوانی زندگی او میتواند روایتهای دیگری از مهاجرت، پدری، و انتخابهای انسان در زمانهی مدرن را به ما یادآور شود. و شاید همین، بزرگترین میراث پنهان او باشد.

۶- ارتباط با مونیکا سیمپسون و تولد دومین فرزند
پس از جدایی از جوآن شیبل، عبدالفتاح جان جندلی با زنی به نام مونیکا سیمپسون (Monica Simpson) وارد رابطه شد. حاصل این رابطه، دختری به نام مونا سیمپسون (Mona Simpson) بود که بعدها به نویسندهای موفق تبدیل شد. مونا سالها بعد، بدون اینکه بداند برادر ناتنیاش استیو جابز است، در مسیری جداگانه رشد کرد. جندلی نیز در آن دوره به زندگی خانوادگی جدیدی پرداخت، اما باز هم نقش پررنگی در تربیت فرزندانش ایفا نکرد. رابطهاش با مونا هم تا مدتها سطحی و کمرنگ باقی ماند. وقتی مونا بزرگتر شد و از حقیقت ماجرا باخبر شد، تلاش کرد پدرش را بیشتر بشناسد. اما این آشنایی، هرگز به پیوندی عمیق منجر نشد. مونا در یکی از مصاحبههایش گفته بود که پدرش مردی بسیار محتاط و کمحرف بود. این فصل از زندگی جندلی نیز نشاندهنده الگویی تکراری از فاصلهگیری، سکوت و نبود رابطه عاطفی پررنگ با فرزندان است.
۷- دیدگاههای سیاسی و فرهنگی عبدالفتاح جان جندلی
جندلی از همان دوران جوانی، به موضوعات سیاسی و اجتماعی علاقهمند بود. در دانشگاه ویسکانسین، مقالاتی در زمینه مسائل خاورمیانه و تحولات سیاسی جهان عرب مینوشت. گرایشهای او بیشتر سکولار (Secular) و اصلاحطلبانه بود و با دیدگاههای مذهبی سنتی فاصله داشت. او خود را فردی آزاداندیش معرفی میکرد. جندلی در آمریکا نیز گاهی در نشستهای دانشگاهی درباره اوضاع سیاسی سوریه سخنرانی میکرد. اما با بالا گرفتن بحرانها در خاورمیانه، ترجیح داد موضعگیریهای خود را کاهش دهد. برخی آشنایانش نقل کردهاند که او از وضعیت حکومتهای خودکامه ناراضی بود اما هیچگاه به فعالیت سیاسی علنی وارد نشد. در عوض، تمرکزش را بر زندگی شخصی و شغلی در آمریکا گذاشت. این دیدگاههای فرهنگی و سیاسی، وجه دیگری از شخصیت پیچیده او را بازتاب میدهد.
۸- شباهتهای ژنتیکی استیو جابز با پدر زیستیاش
با آنکه استیو جابز هرگز پدر واقعیاش را از نزدیک نشناخت، اما شباهتهایی میان آن دو دیده میشد. هر دو مرد، علاقهمند به فلسفه، تحلیل و تفکر عمیق بودند. جندلی از جوانی به مباحث نظری و اجتماعی علاقه داشت، همانطور که جابز بعدها شیفته طراحی، معناگرایی (Meaning-Oriented Thinking) و مینیمالیسم شد. این گرایشها، اگرچه در زمینههای متفاوتی بروز یافتند، اما از یک روحیه تحلیلگرانه و ساختارشکن خبر میدادند. هر دو شخصیت، نوعی استقلالطلبی شدید در انتخاب مسیر زندگی داشتند. همچنین گفته میشود که جندلی نیز مانند جابز، فردی سختگیر، دقیق و گاهی خشک در برخوردهای روزمره بود. رفتارهای مشابه آنها با دیگران، نشانههایی از شباهت ژنتیکی یا حتی رفتاری در نبود پیوند تربیتی است. برخی تحلیلگران معتقدند که بخشی از روحیه خاص استیو جابز، ممکن است از این ژن پدرانه ناشی شده باشد. چنین شباهتهایی، به ما یادآور میشود که پیوندهای ناپیدای ژنها تا چه اندازه در سرنوشت انسان تأثیرگذارند.
۹- گفتوگوهای ناتمام با رسانهها درباره استیو جابز
در سالهای آخر عمر استیو جابز، برخی خبرنگاران سراغ جندلی رفتند تا از او درباره فرزند مشهورش بپرسند. جندلی بهندرت و با احتیاط پاسخ میداد و اغلب از صحبتهای مستقیم طفره میرفت. تنها در یکی دو مصاحبه کوتاه، گفته بود که «مایلم روزی با او قهوهای بنوشم، اما اگر او نخواهد، من اصرار نمیکنم.» این جمله، بهنوعی خلاصه رفتار همیشگی او در قبال استیو بود. خبرنگاران بارها تلاش کردند تا رابطهای میان این دو بازسازی کنند، اما جندلی هرگز حاضر نشد قدمی فراتر بردارد. حتی پس از درگذشت استیو جابز، او هیچ اظهار نظر عمومی خاصی نکرد. این سکوت، از دید برخی نشانه نجابت و احترام بود، از دید برخی دیگر، حاکی از رنجی عمیق. جندلی نه به شهرت جابز افتخار علنی کرد، نه خود را پنهان ساخت؛ تنها در سایه ایستاد. این رفتار او، رازآلودگی و ابهام پیرامون شخصیتش را بیشتر کرد.
۱۰- پایان عمر و نادیدهماندن در تاریخ رسانهها
عبدالفتاح جان جندلی سالهای پایانی عمر خود را بهدور از هیاهو در ایالت نوادا سپری کرد. اگرچه در برخی مقاطع کوتاه نامش در رسانهها مطرح شد، اما هرگز به سوژهای خبری یا شخصیتی شناختهشده تبدیل نشد. حتی پس از مرگ استیو جابز در سال ۲۰۱۱، نام او در بیشتر گزارشها حذف یا تنها اشارهای گذرا شد. جندلی بهنوعی در سایهی نام بزرگ فرزندش محو شد. سرنوشت او یادآور بسیاری از شخصیتهایی است که با وجود تأثیر ژنتیکی یا تاریخی، در روایتهای رسمی غایب میمانند. هیچ مستند یا زندگینامه مستقلی درباره او ساخته نشد و همچنان بخشهایی از زندگیاش ناشناخته باقی ماندهاند. برخی میگویند که این نادیدهماندن، نتیجه انتخاب آگاهانه خودش بود. برخی دیگر معتقدند تاریخنویسی مدرن، برای چهرههای حاشیهای جایی ندارد. بههرحال، پایان عمر جندلی، با سکوتی مانند آغازش همراه شد؛ سکوتی که هنوز پر از پرسش بیپاسخ است.
زندگی، داستان پیچیدهای است که حوادث در آن نقش زیادی بازی میکنند. شاید اگر پدر استیو باارادهتر و مهربانتر بود و شاید اگر او را با خود به سوریه میبرد و در آن زمان کاری دولتی پیدا میکرد، استیو هماینک یک شهروند معمولی سوری در حمص بود! شاید اگر خانواده اولی که او یک نوزاد دختر را به او ترجیح دادند، هماینک پشیمان باشند. اما به هر حال استیو جابز کسی است که در زندگی فارغ از وابستگی ژنتیک و به قول خودش بیولوژیک، راه خودش را رفت.
یاد ترانه مشهوری از فرانک سیناترا میافتم با عنوان My way.( + و +)
فوق العاده است که انسانی مثل جابز زیر دست همچین پدری نیست و اصلا دوست ندارم کسی که اینقدر ایده هاش و شخصیتش رو دوست دارم (…) !
“…سوی عبد الفتاح بریا پسرش…”
“…خانواده مدرسالار بازی….”
“…دانشجویی ملیگریانه…”
“….سه سال و نیمی که او در دانشگاه بیروت برد….”
“….اگر او را به خود به سوریه…”
“….در ان زمان…”
“شاید اگر خانواده اولی که او یک نوزاد دختر را به او ترجیح دادند، هماینک پشیمان باشند.”
این همه اشکال در متن علیرضا مجیدی و نه مهمان. آن وقت خانم مجیدی٬ وقتی میگوییم که ۱پزشک به خاطر جلب مخاطب مطلبی را سریع منتشر میکند چون مربوط به بحث داغ این روزهاست٬ ما را متهم میکند که احتمال اشتباه را نمیدهیم!
شما وبلاگ یا رسانهای میشناسین در پی جلب مخاطب بیشتر نباشه؟ تعهد بیشتر رسانهها، محتواسازی متناسب با سلیقه مخاطب و سرگرمیسازی متعهدانه است.
از سویی من خوشحالم که مطالبم آنقدر با دقت خوانده میشوند، طوری که وقتی آی با کلاه درج نمیشود، خواننده متوجه میشود، اما از سوی دیگر برای من و همچنین هر نویسندهای بسیار ناخوشایند است که خواننده به جای توجه به روح مطلب به ظواهر توجه داشته باشد. بله! تذکر اشتباه تایپی، چیز بدی نیست، همان طور که من همین الان آنها را اصلاح کردم و باید سعی کنم این اشتباهها کمتر رخ بده، اما از سوی دیگر وقتی میبینم مخاطب توجهی به هدف نویسنده ندارد، شوقم برای نوشتن کم میشود.
در این پست دو هدف داشتم: 1-وابستگی خانوادگی و ژنتیکی و شرایط دشوار، نباید پایبندی برای پیشرفت محسوب شود. 2-برای خودم و حتما دسته زیادی از خوانندهها جالب بود که در مورد زندگی جابز بیشتر بدانند.
بهترین نوع کامنت از دید من، کامتی است که «ارزش افزوده» به پست بده.
قبول کنید که خیلی دشواره وقتی کسی با انگشت ماه را نشان میده، مخاطبش، روی نوک انگشتش تمرکز کنه.
من اصلا با قصد پیدا کردن اشتباه نخواندم٬ شروع که کردم دیدم یک اشتباه دارد٬ گفتم وقتی خواندن را تمام کردم مینویسم. دیدم یکی دیگر است٬ برای همین رفتم پایین و در قسمت نظر دو اشتباه را نوشتم. بعد که دیدم بیشتر است٬ قسمت عجله برای انتشار را هم به نظرم اضافه کردم.
اتفاقا قصدم اول بیشتر اصلاح متن بود٬ حتی فکر میکردم نظرم تایید نشود چون فقط اشکالات املایی را گفته. با این که جلب مخاطب بیشتر هدف رسانهها و اکثر وبلاگهاست اما عجله هم کار خوبی نیست. قبول کنید که این همه اشتباه در یک متنی که مربوط به بحث داغ روز است و نویسندهاش هم سابقه داشتن این همه اشتباه در متن پست شده را نداشته٬ نشان از عجله دارد. عجله ای که به نظر من تاثیر چندانی در بیشتر شدن وبلاگی همچون ۱پزشک ندارد.
در ضمن شما که انتظار ندارید من در نظرم بگم که بله اهداف شما رو گرفتم و اینم لیستش! اتفاقا دوست خوب اونه که اشکالات دوستش رو بگه:)
در ضمن این که رویهتان را عوض کردهاید و بیشتر به نظرها پاسخ مستقیم میدهید خیلی خوب است. فقط اگر نظردهندهها را بشناسید و برایشان قدمت هم قائل شوید خیلی بهتر میشود. مثلا من انتظار داشتم چون این همه نظر میدهم و نظردهندهی نسبتا قدیمی هستم (مثلا یک مورد مشخصش نظر مطلب فوتبال و شبکه ۳ و جومونگ بود) حداقل به نظر نیاید که ظاهربین شده ام!:) (البته شاید اعتماد به نفسم هم زیادی است!)
محض اطلاع شما، سوژه شب پیش رصد شد. امروز صبح قبل از این پست، دو پست دیگر در وبلاگ گذاشتم، و بعد از آن پست نزدیک ظهر کار شد. به علاوه اگر توجه کنید خود پست را در کتگوری متفرقه گذاشتم و جزو خبرهای تاپ بالای وبلاگ نگذاشتم، چون واقعا فکر میکردم وجه سرگرمکننده بیشتر از وجه آموزشی آن است. بنابراین هیچ شتابی در کار نبوده و دوستانی که در شبکههای اجتماعی من را میشناسند میدانند که من سریع، اما پر از استباه تایپی مینویسم و به این مسئله عادت دارند. به هر حال هدف، چیز دیگری است.
دوست عزیز مطلب بسیار زیبا و جالب بود.اشتباهات تایپی و املایی شمارا دلگیر نکند.من لینک مطلبت را برای عزیزانم فرستادم.شاد باشی.
Moteshaker!
در فرهنگ فرزندخواندگی رسمه که از عبارتهای پدر و مادر بیولوژیکی و پدر و مادر (یا در موارد خاص پدر و مادر adoptive) استفاده میکنند. به عبارت دیگه پدر و مادر واقعی یک فرد، همون کسانی هستن که فرد رو به فرزندی قبول کردهاند و بزرگ کردهاند. وقتی هم که میبینین استیو جابز تاکید داره بر گفتن «پدر و مادر بیولوژیکی» ریشه در همین داره که پدر و مادر واقعیاش رو همون کسانی میدونه که به فرزندی قبولش کردهان.
شما نوشته بودین «پدر واقعی استیو جابز سوری و مادرش…». پیشنهاد میکنم که وقتی خود استیو جابز پدر واقعیاش رو آقای جابز (و نه پدر بیولوژیکیاش) میدونه، شما هم بپذیرین! میتونین شما هم از عبارت «پدر بیولوژیکی» استفاده کنین.
فرزندخواندگی در جامعهی ایرانی مورد خیلی خیلی غریب و ناشناختهایه و کاملا قابل درکه که خیلی از ماها همچنان پدر و مادر واقعی رو تنها پدر و مادر بیولوژیکی میدونیم و حاضر نیستیم غیر از این چیز دیگهای به ذهن راه بدیم. اما در عین حال به نظرم بد نیست که از همین جا تلاش کنیم که در استفاده از عبارتها دقت کنیم و این مسالهی ناشناخته رو بهتر و نزدیکتر به واقعیت جا بندازیم.
کاملا درسته ولی توجه داشته باشید من دارم برای مخاطب ایرانی می نویسم که پدر و مادر بودن واقعی را DNA تعیین میکنه ، نه یه عمر وابستگی. توضیحات کامل هم در خود پست داده شده.
این طبیعت بازی پیچیده ای داره
یکی از عجیبترین سرنوشتهایی که خواندم همین داستان جابز هست
طبیعت همه جوره توانشو به کار گرفته نابودش کنه نشده
الان هم که سرطان :(
ای درد و بلای جابز بخوره بر سر هر چی موجود بی خاصیت که اسمشونو نمیارم
خیلی جالب بود. واقعا عالی و خواندنی بود.
نمی دونم چرا عکس خواهر استیو جابز به نظر یه جوری میاد !
بنده خدا با آرایش کردن و اصلاح رابطه ای نداره! :دی
مطلب جالبی بود!
khili khoob bood man vaghti mofaselesho khoondam geryam gereft:(