10 سناریوی عجیب برای تکامل بشریت

خوانندگان خوب «یک پزشک» می‌دانند که من میانه خوبی با ادبیات علمی-تخیلی دارم. تخیل و فانتزی و ادبیات علمی-تخیلی متأسفانه در جامعه به شدت جدی ما، جایگاه خوبی ندارد، اما از دید من یکی از معیارهای شادابی فکری و رهایی اندیشه و همچنین سنگ‌ بنای آینده، همین تخیلات است. اینکه شرکت بزرگی مانند اینتل، شماری آینده‌نگر به استخدام خود درآورده است، مثالی برای اثبات درستی این مدعاست. (+)

در یک پزشک به زودی برنامه‌ای برای پاسداشت ادبیات علمی-تخیلی خواهم داشت، شما هم می‌توانید در این برنامه مشارکت فعال داشته باشید.


سال‌های انتهایی دهه شصت به تصادف کتابی با عنوان «مسافر بی‌احتیاط» را پیدا کردم، کتاب را نویسنده‌ای نوشته بود به نام رنه بارژاول، نویسنده‌ای که اصلا نمی‌شناختم. آن کتاب را نشر نی با ترجمه عباس آگاهی منتشر کرده بود.

رنه بارژاول

کتاب، مایه علمی-تخیلی داشت، اصلا انتظار نداشتم، نویسنده‌ای که اصلا اسمش برایم مشهور نبود، کتابی با آن قدرت نوشته باشد.

مسافر بی‌احتیاط (به فرانسوی Le Voyageur imprudent) تا جایی که یادم می‌آید در مورد سربازی است که بعد از خاتمه جنگ جهانی اول در حال بازگشت به خانه است، او در مسیر، شبی ساکن خانه‌ای می‌شود که در آن پدر و دختری زندگی می‌کنند. پدر، پیر و علیل است و دانشمندی است که توانسته ماشین زمان بسازد.

پیرمرد، سرباز را متقاعد می‌کند که به سفرهای زمانی برود. سرباز سفرهایی به گذشته و آینده دور و نزدیک می‌کند. در قالب این سفرهای زمانی، متوجه تخیل درخشان و قابل تحسین رنه بارژاول شدم، او در 1943 -زمانی که کتاب را نوشت- بسیار جلوتر از سایر نویسندگان تخیلی حرکت می‌کرد.

رنه بارژاول

در یکی از قسمت‌های این کتاب او برای اولین بار پارادوکس پدربزرگ را مطرح کرد:
سرباز اندهگین از پوچی و کشتار جنگ که فکر کنم اسمش -پییر بود- تصمیم گرفت که با سفر به گذشته، ناپلئون را بکشد تا از بسیاری از جنگ‌ها جلوگیری بود، اما وقتی خواست این کار را بکند، سربازی جلوی ناپلئون پرید، بلاگردان ناپلئون شد و خود کشته شد، آن سرباز فداکار، پدربزرگ پییر بود.

اینجا بود که پارادوکس پدربزرگ مطرح شد، اگر پییر پدربزرگش را قبل از اینکه صاحب فرزند باشد، کشته باشد، قائدتا خودش هم نمی‌توانسته به وجود آمده باشد، به گذشته سفر کرده باشد و پدربزرگش را کشته باشد!

بعدها نویسندگان دیگر از این پارادوکس در آثارشان استفاده کردند.

اما چیز جالب دیگر در کتاب مسافر بی‌احتیاط، نگاه جالب رنه بارژاول به مسئله تکامل انسان بود. دوست و همکار عزیزم -مسعود جوزی- در وبلاگش در رشته پست‌هایی با عنوان «چگونه ما انسان شدیم؟» نگاهی دارد به راه تکاملی که ما را به صورت انسان‌های هوشمندی کنونی درآورد، اما آیا مسیر تکامل متوقف شده است؟ آیا نمی‌شود انتظار داشت انسان‌ها ده‌ها و صدها هزار سال بعد، به کلی با انسان‌های کنونی متفاوت باشند؟

چنین آینده‌نگری و تخیلی را من برای اولین بار در مسافر بی‌احتیاط بارژاول خواندم.

متأسفانه مسافر بی‌احتیاط را که در اینجا می‌توانید مشخصات دقیقش را بخوانید، گم کرده‌ام. در همین جا از خوانندگانی که احتمالا به کتاب دسترسی دارند، خواهش می‌کنم که لطف کنند و در صورت تمایل کتاب را به صورت اسکن‌شده یا به رسم امانت برای من بفرستند. در ضمن خریدار کتاب با قیمت خوب هم هستم!

نشانی ایمیل من alirezamajidi در جی میل.


از پرگویی پرهیز کنم و به اصل این نوشته برسم: سناریوهای عجیب و غریبی که انسان‌ها احتمال دارد در مسیر تکامل به آنها برسند:

نویسندگان تخیلی و آینده‌بین‌ها اصلا تصور نمی‌کنند که انسان‌ها در آینده شبیه انسان‌های کنونی باشند، علاوه بر مسیر طبیعی تکامل، انسان‌ها این روزها این قدرت را یافته‌اند که دستکاری‌های ژنتیکی انجام بدهند، به علاوه پیوند بین ماشین و انسان هم آنها را رفته‌رفته قادر می‌سازد که ماشین-انسان‌ها یا سایبورگ بسازند.

این توانایی‌ها در طول زمان، منجر به چه دگرگونی‌هایی خواهد شد؟

1- انحطاط و پسرفت داوطلبانه: شاید در آینده انسان‌ها به این نتیجه برسند که تکاملشان در طی قرن‌ها، به جای اینکه آنها را مبدل به انسان‌های بهتری کند، تبدیل به موجودات زیان‌آور و بدشکل و قیافه‌ای کرده است، شاید آنها تصمیم بگیرند که با برگرداندن انسان به گذشته، انسان‌هایی بسازند که کمتر به خودشان، محیط زیست و کره زمین آسیب برسانند.

تکامل بشر

اگر روزی انسان‌ها به این نتیجه برسند که همه دستاوردهای تمدنی و تکاملی، صرفا زیبایی و آرامش زندگی آنها را گرفته است، شاید تصمیم بگیرند که با تغییر خودخواسته در معماری خود، از شهرها به جنگل‌ها برگردند!

2- محو داوطلبانه انسان: اما شاید زمانی انسان‌ها به این نتیجه برسند که بدون وجود آنها، کل موجودات و کره خاکی، در آرامش و صلح و صفای بهتری خواهند بود. نشانه‌های چنین تفکر فلسفی عجیبی را این روزها هم شاهد هستیم. انسان‌ها ممکن است با خودداری از تولیدمثل، به سایر موجودات مجالی برای زندگی آزادانه، مرگ و تکامل طبیعی بدهند.

3- خیزش انسان‌های سازگار با اکوسیستم زمین: در دو سناریوی بالا آنقدر از پلیدی خودمان، ناامید و سرخورده شدیم که تصمیم به خاتمه دادن به زندگی و یا پسرفت را گرفتیم، اما چرا این کارها را بکنیم؟ آیا نمی‌توانیم طوری خودمان را دستکاری کنیم که هماهنگی بهتری با محیط زیست و اقلیم زمین پیدا کنیم؟

بشریت,پیشرفت

در مقاله‌ای با عنوان «مهندسی انسان و تغیرات اقلیمی»، سه فیلسوف با اسم‌های اس ماتیو لایو، آندرس سندبرگ و ربکا روچ، نوشته‌اند که دستکاری‌های در انسان ضروری است، دستکاری‌های مثل:
– تولید داروهایی که هضم گوشت را برای ما ناممکن کند و به این ترتیب این عدم تحمل گوشت باعث شود که دست از تخریب محیط زیست برداریم.
– مجهز به چشم‌های گربه‌ای شویم تا کمتر انرژی برای تولید نور مصرف کنیم.
– حدود بیست درصد از حجم بدنمان کم کنیم!
– قدرت اراده، نوعدوستی و همدلی خودمان را بیشتر کنیم.

4- انسان‌های دستکاری شده از لحاظ ژنتیکی: اما چرا مجهز به خصوصیات جدیدی نشویم؟ مثلا ما می‌توانیم برخی از خصوصیات فیزیکی حیوانات را به خود اضافه کنیم و هیبریدها یا موجودات دورگه بسازیم. چرا قدرت بویایی و شنیداری سگ‌ها و یا بینایی برخی از پرندگان را نداشته باشیم؟ چرا نتوانیم مثل دلفین‌ها شنا کنیم؟

5- ای برادر تو همه اندیشه‌ای!: اچ جی ولز در سال 1893 در کتابی با عنوان «مرد سال یک میلیون»، دنیایی را به تصویر کشیده که در آن وابستگی انسان‌ها به فناوری، موجب تحلیل بدن و افزایش حجم مغزشان شده است. در نظر بگیرید که عادت ما انسان‌ها متمدن به استفاده از کارد و چنگال و غذاهای پخته، باعث شده است که در طی سال‌ها، آرواره‌هایمان تحلیل برود، پس تکیه ما به خودروها و بی‌تحرکی‌مان در پشت کامپیوترها، ممکن است رفته‌رفته باعث تحلیل اندام‌ها و عضلاتمان هم بشود.

دیجیتال

بر اساس اصول تکامل داروین، ویژگی‌های فیزیکی در صورتی که به صورت مدام با فرایند انتخاب تقویت نشوند، محو می‌شوند. آپاندیس انسان در حال طی کردن چنین مسیری است، پس شاید زمانی انسان‌ها به صورت موجوداتی با سرهای بسیار بزرگ باشند که روی دست‌های کوچکشان راه می‌روند.

اما شاید این سناریو درست درنیاید، آن هم به دو دلیل: یکی آنکه لزوما مغز بزرگ‌تر مترادف با مغز هوشمندتر نیست و از سوی دیگر تکیه ما کامپیوترها، رفته‌رفته باعث می‌شود که از مغز خودمان کمتر کار بکشیم.

6– بشریت به صورت کندوی بزرگ مورچگان: اما شاید روند تکامل و اجتماعی شدن انسان‌ها، از قالب زندگی شهرنشینی و تعاملات کنونی به درآید و ما اَبَرسازمان‌هایی به مانند کندوی مورچگان یا زنبور عسل پیدا کنیم. در این صورت فردیت به کلی از بین می‌رود و هر کس در خدمت نیازهای جمع خواهد بود و نوعی هوش مرکزی بر همه چیز نظارت خواهد کرد.

در قرن بیستم، انسان‌ها در کشورهایی با حکومت‌های تمامیت‌خواه، عملا نمونه اولیه چنین سناریویی را تجربه کرده‌اند. برای انسان‌هایی با این تجربه که 1984 و «دنیای قشنگ نو» را خوانده‌اند، چنین دنیایی در آینده، دور از ذهن نیست، دنیای که در آن همه اندیشه‌ها و اعمال با تکنیک‌های وحشتناک نظارتی از جمله ربات‌های نانو و هک مغزها کنترل می‌شود.

جمع انسان ها

7- انسان‌های فراجنسیتی: ممکن است پیشرفت‌های علمی که باروری خارج رحم در آزمایشگاه را ممکن می‌کنند، باعث شوند که انسان‌ها از حالت دوجنسیتی به درآیند، تصمیم بگیرند که خصوصیات برتر هر دو جنس مثل قدرت فیزیکی مردها و مقاومت دستگاه ایمنی زن‌ها را به صورت همزمان داشته باشند یا اصلا به کلی تمایز جنسیتی بین انسان‌ها از بین بروند و انسان‌هایی فارغ از جنسیت را داشته باشیم!

8- انسان‌هایی که برای موفق شدن در کارهایشان، خصوصیات فیزیکی عجیب و غریب اختیار می‌کنند: بسکتبالیست‌ها و شناگرهایی با دست‌های درازتر، یک برتری فیزیکی همیشگی نسبت به رقبایشان دارند. درآینده دستکاری‌های ژنتیکی ممکن است به والدین یا حتی خود فرد اجازه بدهند که خصوصیات فیزیکی‌شان را تعییر بدهند، پس دیدن ورزشکاران دو و نیم متری به صورت روتین، عجیب نخواهد بود!

بلند قد

9- انسان‌هایی که برای زندگی در فضا تغییر کرده‌اند: نژاد فعلی ما برای زندگی در فضا، تحت جادبه صفر یا تابش تشعشعات، ساخته نشده است. ما برای زندگی در فضا فوق‌العاده آسیب‌پذیر هستیم.

نویسندگان علمی تخیلی به صورت‌ها مختلف انسان‌های سازگار با فضا را تصور کرده‌اند، انسان‌هایی که نیازی به نفس کشیدن ندارند، احتیاج به غذا خوردن ندارند، گوش‌های پیشرفته‌ای دارند که باعث می‌شود به بیماری حرکت در فضا مبتلا نشوند، ژن‌هایی دارند که بازسازی استخوان را ممکن می‌کند و اگر مورد تشعشع قرار بگیرند، به سرعت خود را تعمیر می‌کنند.

انسان,فضا

10- اندیشه‌های آپلود شده در یک اَبَرکامپیوتر: تصور کنید که همه اندیشه‌ها و تصورات شما آپلودشدنی باشد و بتواند وارد یک کامپیوتر بزرگ شود، در این صورت جلوه‌های تازه‌ای از حیات را شاهد خواهیم بود.

دیجیتال

این تخیل، انسان‌ها را جاودانه می‌کند، به یک انسان اجازه می‌دهد که یک دوره طولانی زمانی را تاب بیاورند، این اندیشه‌ها را حتی می‌توان را به کالبدهای روباتی راه داد، در این صورت مرگ هیچ اندیشمندی را شاهد نخواهیم بود.

منبع


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

25 دیدگاه

  1. پست زیبائی بود من هم میانه ام با داستان های علمی تخیلی خوب است و کارهای سی کلارک و ایزاک آسیموف رو در کودکی میخواندم خواندن مطلب شما مرا به گذشته ها برد….سپاس

  2. اون مورد آخر واقعا راهیه که 3 تا از 4 دغدغه اگزیستانسیل یالوم رو حل می کنه، اما بازم پوچی باقی می مونه.
    شخصا به عنوان یه علمی تخیلی دوست فکر می کنم، توی آینده نزدیک، بعد از کلونیزه شدن فضا و بعد از فاصله گرفتن تمدن های انسانی از هم دیگه احتمال تکامل واگرا هم وجود داره، طوری که بعد از مدتی گونه های انسانی متفاوتی درست بشه، اما فکر می کنم توی آینده دور، احتمال اتفاق افتادن یه چیزی مثل ” آخرین پرسش” آسیموف وجود داره!
    ولی کلا فکر می کنم نسل ما خوش شانسه، ما توی دوران جهش های بزرگی هستیم، بوزون هیگز که نشون داد ما آدم با وجود کوچکی خرد کنندمون در برابر هستی، چقدر قدرت داریم و ریاضیاتمون چقدر خوب می تونه پیش بینی کنه!

  3. با این وضع تخریب محیط زیستی که الان انسان در پیش گرفته، اگر در همین چند سال به مورد سوم نرسیم، تعدادی بسیار زیادی از انسان‌ها و جانداران از بین خواهند رفت.

  4. برام کمی عجیبه که کشفی بزرگ ذره بوزون هیگز اتفاق می افته ولی اقای مجیدی خبری ولو کوتاه ازش منتشر نمی کنه یا شایدم پی گیر یه مقاله مفصل هستید

  5. شماره ۳ و ۱۰ از همه کاراتر و قشنگ تر بودند. راستی! شماره ۶ با قطعیت و به وضوح استراتژی شکست خورده ایست. هرچند هنوز برخی کشورها کمونیست هستند. در کل پست خیلی جالبی بود!

  6. وقتی سر مسیر تکامل انسان در کذشته اینهمه دعوا باشد حتما تکامل انسان در آینده بسیار هیجان انکیز است البته با این فرض که انسان در صد سال آینده با دست خودش نسل بشر و کره زمین را نابود نکند. بخش ششم کتاب اخیر استیون هاوکینک (جهان در بوست کردو) هم در این مورد است که جمله هایی از آن را به مناسبت این بست مینویسم :
    اینک در آغاز دوران نوینی هستیم که در آن میتوانیم نکاشتهای درونی خود یعنی دی ان ای را تغییر بدهیم بدون اینکه منتظرفرآیند کند تکامل زیستی باشیم.. اکر قرار باشد سامانه های زیستی از سامانه های الکترونیکی جلوتر بمانند انسانها باید توانایی ذهنی و فیزیکی خود را بهبود ببخشند …کاشته های عصبی شاید واسط سریع تری را میان مغز و رایانه ایجاد کنند(خودم :مثلا به جای اینکه اطلاعات دیداری از رایانه به مانیتور بعد به جشم و بعد به مغز برود مستقیما تصویر در مغز شکل بکیرد حالا دیکر نه فقط سیکنالهای بینایی که همه حواس قابل انتقال است) کاشته های عصبی حافظه های تقویت شده
    را به ارمغان می آورد و توان یادکیری بسته های کامل اطلاعاتی را ظرف جند دقیقه فراهم میاورد…البته یک شوخی هست که میکوید هیج موجود فضایی به سراغ ما نیامده زیرا هنکامی که تمدنی به بایه کسترش کنونی ما برسد unstable میشود و خود را نابود می کند !

  7. بسیار پست جالبی بود…مورد 10 واقعا هیجان انگیز بود…یک پزشک همیشه باعث میشه من کلیشه های ذهنی ام را بشکنم و خلاقانه تر فکر کنم.

  8. هیچ می دونستین من پیدا کردن این سایت و خووندن و گاهی معتاد شدن بهشو یکی از بزرگترین شانسهای زندگیم می دونم؟!!
    ممنونم به خاطر مطالب همیشه خوبتون

  9. به نظر من این سناریو ها دقیقا همونایی هستند که عمرا به واقع بپیوندند زمان راه خودش رو میره و فقط ماییم که دچار وهمیم

  10. بنده بسیار در این مورد یعنی تکامل بشریت فکر کرده ام و اعتقاد دارم که اگر بشر موفق شود تا 50 سال آینده خود و محیط زیست خود را حفظ کند وارد مقطعی از تاریخ میشود که میتواند از دست آورد های مهندسی خود به نحو احسند استفاده کنند…
    چه تعامل بهتر انسان با ماشین چه اصلاح الگوی ژن باشد تکامل انسان به اینجا ختم نمیشود و البته به نظر من سفرهای فضای آینده نقش بزرگی در شکل گیری روند تکامل ما خواهد داشت…

  11. مجهولات جهان بینهایت است و تکامل نه تنها برای نوع انسان بلکه برای تمام مخلوقات و پدیده ها ادامه خواهد داشت امروز با تخیل و فردا با حقیقت …….

  12. ببینید ؛
    شماره 5 اشتباه است ،
    این اندیشه که محیط روی تکامل تاثیرگذار است مدتهاست که رد شده ، و این رو دانشمندی که بعد از 20 نسل قطع دم موش ها هیچ تغییری رو مشاهده نکرد به اثبات رسوند

    1. اینو باهات موافقم
      توی فیلم روزی روزگاری هم طعنه ی هوشمندانه به این مساله داشت . اونجاییکه خان خله گوسفنداش رو سپرده بود به یک بنده خدایی که گوسفندها و و بچه هاشون رو نسل اندر نسل رنگ کنه تا ببینه بالاخره میشه یک روزی بچه های گوسفندا موقع تولد رنگی به دنیا بیان یا نه .

  13. مطلب عالی بود یه اشاره بکنم در مجامع علمی معمولا از واژه انتخاب طبیعی بجای نظریه داروین استفاده می شه. داروین به علت ندونستن نحوه به ارث رسیدن صفات خیال می کرد صفات اکتسابی می تونن به نسل بعد منتقل بشن که امروزه می دونیم غیر ممکنه (حداقل با دانسته های امروز) انتخاب طبیعی میگه که طبیعت صفاتی که بصورت تصادفی توسط عواملی مثل جهش ژنتیکی ، پدیده کراسینگ آور (جابجایی بازوی کروموزوم ها به هنگام تقسیم سلول جنسی) بوجود می ایند در صورت مطلوب بودن انتخاب می کنه (زنده موندن) و در صورت نامطلوب بودن حذف می کنه (مرگ) البته انسان با دخالت های خودش جلوی مرگ می گیره مثل درمان سرطان هایی که در سنین قبل ازدواج می افته یعنی مثلا سرطان درمان میشه فرد بزرگ می شه ژن معیوبو احتمالا به نسل بعد منتقل می کنه نسل بعد یا نسل های بعد سرطان دباره بروز میدن (صفات می تونن تا چند نسل پنهان بمونن)
    باید بگم با توجه به این مثال ما در جهت منفی داریم تکامل پیدا می کنیم و رفته رفته ضعیف تر می شیم

    1. دوست عزیز جناب پویان
      در مورد مطالب شما بخشی درست و بخشی نادست هست
      اون فردی که بر موروثی شدن صفات اکتسابی پا فشاری میکرد جناب لامارک بودند نه داروین
      داروین و نمونه جدید یا نئوداروینیسم همواره بر حذف یا موفقیت صفت یا صفاتی که محیط به جاندار تحمیل کرده اشاره دارند. در همه حال جهش چندان هم بی هدف نبوده و همیشه هم جهش به تنهایی قالب گونه رو شکل نداده. داروین بیشتر به نقش محیط معتقد هست و اینکه بعد از اینکه در آزمون انتخاب طبیعی سربلند شدن باعث میشه که نسل های بعدی هم موفق باشند مگر دوباره محیط بر علیه اونا باشه. این اصل همیشه منطقی بوده و هست و ربطی به دانش در باره ژن ها نداره. بعضی از جایگاه ها نقش محیط بیشتر از گنجینه و جهش ژنی سرنوشت گونه ها رو رقم میزنه و زده.

  14. خیلی جالب ومفید، کاش یه صفحه ی فیس بوک هم داشتین تا می تونستیم مطالبتون رو به اشتراک بزاریم تا افراد بیشتری از نوشته های خوب و مفیدتون استفاده بکنند، با اجازتون من منبع این مطلب رو در صفحه ی فیس بوکم به اشتراک گذاشتم و بقیه رو هم دعوت کردم که از سایت یا وبلاگ شما دیدن کنند، با سپاس.

  15. با عرض سلام و خسته نباشید
    دوست عزیز اینجانب به تازگی وبگاهی با هدف آموزش اصطلاحات عامیانه امریکایی راه اندازی نموده ام. از شما دوست گرامی درخواست تبادل لینک را دارم. البته درست است که وبسایت بنده حقیر در سطح وبسایت شما نیست، اما بنده تقریبا 5 روز است که شروع به نوشتن نموده ام. باعث افتخار اینجانب است که لینک این وبگاه ناچیز را در بین پیوند های شما مشاهده نمایم… همکاری و کمک شما بزرگواران برای مبتدیانی مانند بنده بسیار ضروری است. ما را از لطف خود محروم نفرمایید…
    با تشکر
    به امید همیاریتان
    دکتر رجایی

  16. کتاب ” اوریکس و کریک” مارگارت اتوود رو بخونین . واقعا کتاب جالبیه . در مورد مهندسی ژنتیک در آینده و اتفاقاتی که پیامد اون روی زمین رخ میده .

  17. سلام.
    ممنون از این پست جالبتان. بهره بردم.
    من فکر میکنم اگر این تخیل مبنای فلسفی-علمی در توجیه جاودانگی و تعادل و تکامل حیات داشته باشد بهتر میتواند مفید واقع شود.
    خود من شخصا سالهاست در این باره فکرهایی داشته ام که تاکنون موفق به نوشتن در این باره نشده ام.
    یکی از این نوشته ها:
    از خاطرات یک فراکهکشانی در پروژه‌ی “ایکس”
    قسمت اول: کارخانه‌ی سیال تولید مهرورزی
    http://mahgoon.blogspot.com/2012/06/blog-post_16.html

  18. بیشتر تخیلی بود تا علمی،هر کسی که اندکی با دانش ژنتیک و چگونگی عملکرد ژن ها آشنا باشه،می دونه که مجموعه ژنتیکی فرد و یا درست تر جمعیت گونه،هدف نیروهای تکامل هستند نه یک یا چند ژن ویژه.آمیخته گری و چند رگه گیری انسان ها،ژنوتیپ یکپارچه و همگن نژادهای خالص رو فرو می پاشه و سپس نیروهای گزینشگر طبیعت ترکیب های ناهمگون و ناسازگار ژنتیکی زیستمندان دورگه را بتدریج از گردونه تکامل کنار می ذارند پس آمیخته گری نقش چندانی در روند گونه زایی و تکامل گونه نداره. نیروهای محیط به گزینش طبیعی،جهت گیری و سمت و سو می دن و اون رو در سطح جمعیت گونه راهبری و مدیریت می کنن نه اینکه صفات اکتسابی رو در ژنوم فرد بگنجونند تا به فرزندان یه ارث برسه که البته ناشدنیه

  19. به نظر میرسه پزشک ما در مورد کتاب جالب نویسنده وطنی ما یهنی صادق هدایت با داستان جالب و خواندنی س گ ل ل آشنا نبودند.
    دیدگاه هدایت به مطالب تخیلی و پوچ گرایی نهایی نزدیک هست اما در انتهای داستان سادگی و نادانی بر دانایی غلبه میکنه و این نکته مهم هست.
    بروز گونه ها و ماندگاری اونها به قدرت سازگاری اونا وابستست یعنی با این سرعت تخریب که داریم بازگشت به خوشی ها تقریبا ناممکنه. قبل از اینکه خودمون طی میلیونها سال تغییر کنیم یا با دانشمون خودمون رو تغییر بدیم ههمون به صندوق عدم رفته ایم.
    وقتی بچه بودم طبیعت اینجوری که الن هست نبود از 25 سال پیش نابودی و ستم وحشتناکی رو نسبت به طبعت دیدم. آلودگی و خشک شدن و زیبایی هایی که دیگه وجود ندارند. جنگل هایی که کچل شدند و وتلندهایی که دیگه وجود ندارند و …
    هیچ زیست شناسی به آینده خوشبین نیست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]