« فراموشی » در هالیوود و دنیای سینما: از احمقی در آکسفورد تا جدایی نادر از سیمین

از همان دوره سینمای صامت، هالیوود به سوژه فراموشی علاقه خاصی داشت، در این فیلمها به دفعات میدیدم که قهرمان داستان، سرش به جایی برخورد میکند، بیهوش میشود و زمانی که به هوش میآید، هیچ حافظهای ندارد و هویتاش را فراموش میکند. معمولا روال داستان به این گونه بود که بعد اینکه کاراکتر مورد نظر در قالب هویتی جدید میرفت و شخصیتی تازه پیدا میکرد، دوباره سرش به جایی میخورد و همه چیز را بخاطر میآورد.
اگر فکر کنید در کارتونهای زمان کودکی مثلا در سریال کارتونی مهاجران یکی از شخصیتهای داستان (لوسیمی) دچار همین مشکل شده بود، شاید «احمقی در آکسفورد» لورل و هاردی یکی از فیلمهای محبوب دوران کودکی شما هم باشد. همان فیلمی که لورل در قالب کارگری سادهلوح به دانشگاه آکسفورد می رود و در اثر یک اتفاق، سرش به پنجره می خورد و ناگهان استاد دانشگاه می شود.
اما رفتهرفته میزان استفاده از این سناریوی کودکانه، کمتر شد و نوبت به سناریوهایی رسید که استادانه از سوژه فراموشی شما استفاده میکنند.
در سال ۲۰۰۴، ما یکی از شاعرانهترین و به یادماندنیترین فیلمها را با مضمون فراموشی دیدیم، این فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک یا Eternal Sunshine of the Spotless Mind نام داشت، فلیمنامه این فیلم را چارلی کافمن نوشته بود و میشل گوندری کارگردانیاش کرده بود.
در این فیلم، پزشکی این امکان را فراهم میآورد که بشود خاطرات ناخوشایند را از ذهن پاک کرد، کلمنتاین و سپس جول آگاهانه تصمیم به پاک کردن خاطرات مشترکشان میگیرند اما حتی بعد از فراموشی یکدیگر، مجدداً به سمت هم کشیده شدند زیرا لکه نوری که در قلب آنها روشن شده بود درخششی ابدی داشت. بازی جیم کری و کیت وینسلت در این فیلم دیدنی است.
– جاده مالهالند Mulholland Drive: فیلم سادهای نیست و با روایت غیرخطی و پر از استعارهاش، یکی از اثار برجسته دیوید لینچ به شمار میرود، این فیام در سال ۲۰۰۱ ساخته شده است، بخشی از داستان این فیلم که به موضع فراموشی ربط دارد به این صورت است:
زنی سیاه موی (لورا النا هرینگ) که در اثر تصادفی مجروح شده به طور پنهانی به خانه پیرزنی که در حال رفتن به مسافرت است وارد میشود.
هنر پیشه جوان و بلند پروازی به نام بتی (نائومی واتس) که برای بازی در هالیوود از کانادا به لس آنجلس آمده هنگام ورود به خانه خالهاش که برای ضبط فیلمی به کانادا رفته با زن سیاه مو روبرو میشود. زن سیاه مو که حافظه خود را در اثر تصادف از دست داده در اثر دیدن پوستر فیلم گیلدا(۱۹۴۶) که در بالای آینه قرار دارد، خود را به اسم هنرپیشه اصلی یعنی ریتا معرفی میکند. بتی تصمیم میگیرد به ریتا برای بازگشت حافظهاش کمک کند و …
در اینجا البته کارگردان از فراموشی، تباه شدن شخصیت و به قالب دیگری در آمدن، منظورهای خاصی داشته است.
– فیلم بعدی شاهکار کریستوفر نولان است، فیلمی به نام ممنتو که فیلمنامهاش که محصول سال ۲۰۰۰ است و فیلمنامهاش توسط برادر کارگردان نوشته شده است. فیلم از انتها به طرف آغاز حرکت میکند، در این فیلم گای پیرس نقش مردی را بازی میکند که در پی انتقام از قاتل و متجاوز به همسرش است، اما به خاطر ضربهای به سرش دچار فراموشی کوتاهمدت است و مجبور است به یادداشتهای و خالکوبی روی پوست بدنش برای ثبت خاطراتش اکتفا کند.
– مردی در حال مرگ که دچار فراموشی شده و کاملا بدون هویت و گذشته است ، توسط خدمه یک کشتی ماهیگیری از اقیانوس نجات داده میشود . او دارای توانائیهای خارق العادهای در مبارزه و دفاع شخصی است که نشاندهنده گذشتهای خطرناک است. او شروع به جستجوی گستردهای می کند تا بفهمد واقعا چه کسی است و چرا توسط آدمکشان تعقیب می شود، داستان سری فیلمهای «بورن» و کاراکتر جیسون بورن با بازی مت دیمون با همین شروع میشود.
فیلم یادآوری مطلق یا Total Recall : فیلم در سال ۲۰۸۴ اتفاق می افتد؛ در شرایطی که زمین در پی وقوع جنگ جهانی سوم، در اثر آلودگی شیمیایی تقریبا غیر قابل سکونت شده و تنها دو ناحیه قابل زندگی در آن باقی مانده: فدراسیون متحده بریتانیا (UFB)، و کولونی (استرالیای سابق). در حالی که در UFB رفاه حاکم است، ساکنان کولونی در شرایط بدی زندگی می کنند و به عنوان شهروندان درجه دو شناخته می شوند. «داگلاس کوید»، کارگر سادهای که حس میکند زندگیاش آنطور که باید، نیست و جای چیزی در این میان خالی است، تصمیم میگیرد حافظه خود را به مؤسسهای به نام «ریکال» بسپارد، تا شاید با خاطرات نوی کاشته شده در مغزش از روند زندگی بیمعنا و بیهودهاش فاصله گیرد و گمشدهاش را بیابد …
– فیلم طلسمشده یا Spellbound آلفرد هیچکاک، اثر کلاسیک است با بازی گریگوری پک و اینگرید برگمن.
رئیس تازهای برای یک بخش روانپزشکی انتخاب شده است: دکتر ادواردز (با بازی گریگوری پک). دکتر پترسون (اینگرید برگمن) عاشق او میشود، اما گویا دکتر ادواردز مشکلی دارد، به زودی این شک پیدا میشود که او دکتر ادواردز واقعی نیست، امضای دکتر ادواردز روی یکی از کتابهای او با امضای نسخه او متفاوت است.
همه شک میکنند که دکتر ادواردز واقعی توسط دکتر ادواردز جعلی کشته شده است، اما در طی یک فیلم پرماجرا نهایتا مشخص میشود که او شاهد بیگناه قتل دکتر ادوازدر به دست رئیس سابق بیمارستان روانپزشکی بوده است و استرس این حادثه، باعث شده است که دچار فراموشی شود و تغییر هویت شود.
این فیلم یکی از شاهکارهای مسلم هیچکاک است، سکانس رؤیای این فیلم بسیار دیدنی است و پر از نمادهای روانشناسی است، جالب است بدانید که این ساکانس را سالوادور دالی طراحی کرده بود.
نوبت میرسد به مثالهایی در مورد فیلمهایی که فراموشی را در قالب بیماری آلزایمر یا دمانس نمایش میدهند:
– اجازه بدهید از افتخار سینمای ایران، یعنی فیلم جدایی نادر از سیمین شروع کنم، در این فیلم پدر نادر، مبتلا به آلزایمر است، لابد صحنه شاهکاری که در آن نادر پدرش را حمام میکند، از یاد نبردهاید، صحنه احساسبرانگیزی که در آن عوامل پشت صحنه هم میگریستند.
خشی از مصاحبه علی اصغر شهبازی بازیگر نقش پدر نادر:
هنگام تولید کار، حجم کارهایمان بسیار زیاد و سنگین بود. یادم هست برای هر سکانس «اصغر فرهادی» بیش از ۱۰ تا ۱۵ بار تکرار میگرفت ومجبور بودی در همه آن تکرارها حس و میمیک صورتت را حفظ کنی. آن سکانس که «نادر» پدرش را به حمام برده و در حال شستنش است و ناگهان از فشارهایی که در زندگی به او وارد شده گریه میکند، سختترین و غمانگیزترین سکانس این فیلم برای من بود. بارهاوبارها این سکانس تکرار شد و شرایط مساعدی برای من فراهم نبود. بعد از اینکه «اصغر فرهادی» این سکانس را گرفت، به سمت من آمد و گفت تو چقدر خوب بازی میکنی، مگر قبلا بازیگر حرفهای بودی؟! خدا را شکر اصغر فرهادی از من رضایت کامل داشت و من هم از اینکه با او همکاری میکردم لذت میبردم. درباره آن سکانس که نادر و پسرش در حمام بودند نیز باید بگویم آنقدر این سکانس سنگین و غمانگیز بود که «اصغر فرهادی»، «محمود کلاری» (فیلمبردار) و خیلی از آنهایی که پشت دوربین قرار داشتند، گریه کردند، حتی آقای کلاری دوربینشان را روی زمین گذاشتند و آقای فرهادی با دیدن این صحنهها، گفتند امروز این سکانس تعطیل! حالمان خوب نیست و بچهها را فرستادند شیرینی بخرند تا آرامش بر فضای کار حاکم شود و شادی به فضا برگردد. (+)
این سکانس را میتوانید از اینجا دانلود کنید.
فیلم آیریس با بازی کیت وینسلت و فیلم دوز از او یا Away from Her با کارگردانی سارا پولی و بازی جولی کریستی باز هم به بیماران آلزایمر و درگیری عاطفی اطرافیان آنها اشاره دارند.
اما من در اینجا تمایل دارم به فیلم رمانتیک Notebook ، محصول سال ۲۰۰۴ اشاره کنم، در این فیلم دو دلدادهای که چرخ حوادث آنها را از هم جدا کرده، بعد از سالها به هم میرسند، اما با مبتلا شدن زن به آلزایمر، مرد او را در آسایشگاه تنها نمیگذارد، به کارت داستان زندگیشان را در قالب یک رمان برای او بازخوانی میکند، به این امید که در معدود دقایقی باز هم عشق گذشته را بازیابی کنند، فیلم گرچه در بعضی جاها به افسانههای پریانی هم تمایل میکند، اما داستان دلکشی دارد که مخاطب را متقاعد میکند، فیلم با صحنهای تأثیرگذار به پایان میرسد.
پستهای دیگر پروند فراموشی «یک پزشک» که تا این لحظه منتشر شدهاند:
هدیه «یک پزشک» به مناسبت روز وبلاگستان فارسی: پروندهای برای «فراموشی»
مشهورترین کسانی که به دروغ تظاهر به فراموشی کردند
ممنون آقای دکتر واقعا مطلب زیبایی بود
حتی یاد اون صحنه و حس همدردیش هم باعث میشه بغض گلوی آدم رو ببنده :’|
وای ی ی ی دکتر چه کردی با ما؟؟؟؟
تک تک این فیلم ها از شاهکار های سینما جهان هستند که دیدنشون از از هر کار و هر چیزی واجب تره
تو بین اینها فقط مالهالند رو ندیدم که خیلی هم دنبالشم
اگه کسی لینکی ازش داشت ممنون میشم برام بزاره
راستی دکتر درباره چارلی کافمن نوشتی یاد “سینکداکی، نیویورک” افتادم که فکر کنم از مالهالند هم گنگ تر باشه .
راستی دکتر دیروز داشت فیلم” کی پکس ” کوین اسپیسی رو نشون می داد که پس از قتل دختر و همسرش از سوی یه خلافکار ، هویتش عوض می شه و ادعا میکنه از سیاره کی پکس اومده . اون هم میتونه جزو این نوع فیلم ها باشه .
واقعا زیبا بود آقای دکتر
ممنون
فیلم های با موضوع فراموشی معمولا جالب هستند، البته اگر به صورت کلیشه استفاده نشه. فیلم احمقی در آکسفورد از اولین فیلم هایی بود که از این ایده استفاده کرد و بعد از لرل و هاردی به طرز فجیعی به کلیشه تبدیل شد.
در مورد فراموشی فیلم Random Harvest محصول ۱۹۴۲ هم به نظر جا داشت در این مطلب معرفی بشه.
http://www.imdb.com/title/tt0035238
فردی که در جنگ با جراهت حافظه اش رو از دست میده. بعد از مدت ها انتظار خانواده از بیمارستان روانی فرار میکنه و در این حین زنی رو میبنی که بهش کمک میکنه زندگی جدیدی رو از نو بسازه، اما بعد چند سال از زندگی مشترک، روزی حافظه اش رو بدست میاره و تمام حوادث بعد از جنگ رو از یاد میبره و …
بهترین فیلم معرفی شده در این پست به عقیده من eternal sunshine of the spotless mind هست. همه چیز در این فیلم از ایده تا ساخت عالی بود.
فیلم ممنتو هم با فیلنامه معکوس از انتها به اول فیلم جالبی هست و به نظر من تنها کار خوب کریستوفر نولان هست.
جناب مجیدی، هرچند که فیلم جدایی نادر از سیمی از افتخارات سینمای ایران هست، اما مطلب مورد بحثش فراموشی و آلزایمر نبود. به نظر من جاش در این مطلب نبود و باید در پستی جداگانه به اون پرداخته میشد.
عالی بود .لذت زیادی بردم ازین متن!
خلاقیت شما در انتخاب موضوعات پر کشش و دقیق تحسین برانگیزه. ممنون