چرا ما مفتون «زیبایی» در ابعاد مختلفاش شدهایم؟!

مقدمه و توضیح ضروری: این چند روزه ایدهها و سوژههایی برای نوشتن داشتم، اما بهانهای برای طرح منفرد آنها پیدا نمیکردم.
تا اینکه دیشب حس کردم میشود همه این پنج پست را با هم ترکیب کرد و یک پست طولانی درست کرد که نگاهی به مقوله «زیبایی» و «زیباییشناسی» داشته باشد.
از آنجا که این پست در واقع از ترکیب پنج پست درست شده است، ممکن است اندکی هر جزء با دیگری نامتناسب به نظر برسد، اما وقتی هر پنج بخش را خواندید، میتوانید ارتباطشان را با هم درک کنید.
خلاصه اینکه در این پست میخواهیم بررسی کنیم که چرا ما در هر چیز که مینگریم از سطح زیر اتمی تا در وجود خودمان به دنبال کشف زیبایی هستیم؟ چرا زیبایی خشنودمان میکند و از درک زیبایی برایمان از نان شب هم واجبتر میشود!
1- کوچک هم زیبا و شکوهمند است!
نیل دگراس تایسون Neil deGrasse Tyson را شما احتمالا به خاطر سری جدید مجموعه علمی کیهان یا Cosmos: A Spacetime Odyssey میشناسید.
نیل دگرس تایسون، اخترفیزیکدان آمریکایی و مروج علم است. او در حال حاضر مدیر افلاکنمای هایدن نیویورک است. او همچنین دانشیار تحقیقاتی در بخش اخترفیزیک موزه تاریخ طبیعی آمریکا است.
از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۱ او میزبان برنامه آموزشی علمی بر روی پیبیاس به نام NOVA ScienceNow بودهاست. او به طور مرتب در برنامههای پرطرفدار تلویزیونی هم به عنوان مدافع علم ظاهر میشود.
او پادکستی به نام استار تاک دارد و در توییتر با داشتن 2.58 میلیون دنبالکننده، بسیار محبوب است.
نشریه تایم هر ساله از تعدادی از آدمهای مشهور سؤالاتی در مورد حرفه، باورها و تجربیاتشان میپرسد، در سال 2012 نوبت به او رسیده بود که به سؤالات تایم پاسخ بدهد.
یکی از سؤالات طرح شده این بود:
متحیرکنندهترین چیزی که میتوانی به ما درباره گیتی بگویی، چیست؟
– اینکه وقتی به آسمان شب نگاه میکنم و میدانم که جزئی از این عالم هستیم و در بطن آن قرار داریم.
اما از آن مهمتر این است که ما دنیایی هم در درون خود داریم.
ممکن است بسیاری از مردم، از خُردی خود در مقابل دنیا، احساس حقارت کنند، اما من احساس بزرگی میکنم، چون میدانم که اتمهای تنم، از همان ستارگان آمدهاند و نوعی ارتباط بین ما وجود دارد.»
یکی از کاربران خوشذوق یوتیوب کار جالبی کرده و پاسخ تایسون را با موسیقی خوب، ترکیب کرده و در یوتیوب گذاشته است.
2- دل هر ذره را که بشکافی، آفتابیش در میان بینی
احساس همزمان کوچکی و عظمت، چیزی نیست که تنها تایسون به آن دست یافته باشد. هاتف میگوید که «دل هر ذره را که بشکافی، آفتابیش در میان بینی.»
و ذهنها آماده و نازکاندیش هستند که در همین کوچکها، زیباییها ببینند.
در قسمت دوم این نوشته به سراغ ریچارد فاینمن میرویم.
فاینمن از تأثیرگذارترین فیزیکدانهای آمریکایی قرن بیستم بود. وی نظریهٔ الکترودینامیک کوانتومی را تا حد زیادی گسترش داد. او همچنین مدرسی تأثیرگذار، نوازندهٔ غیرحرفهای موسیقی و از بسیاری جهات فردی خاص و آزاداندیش بهشمار میآمد.
وی در پروژهٔ ساخت بمب اتم مشارکت داشت و بعدها یکی از افراد گروهی بود که به بررسی واقعهٔ انفجار فضاپیمای چلنجر پرداخت.
وی در سال ۱۹۶۵ بدلیل پژوهشهایش در زمینهٔ الکترودینامیک کوانتومی، جایزه نوبل فیزیک را به همراه دو دانشمند دیگر دریافت کرد.
وی در جایی گفته بود:
«دوست هنرمندی دارم که گاهی نظرهایی را از زوایایی طرح میکند که مورد قبول من نیست.
یک روز او گلی را در دست گرفت و به من گفت: نگاه کن، ببین این گل چقدر زیباست.
با او موافقت کردم.
سپس او گفت: من به عنوان یک هنرمند زیبایی این گل را میبینیم، اما تو به عنوان یک دانشمند این گل را تجزیه و تکه تکه میکنی تا اینکه به چیز مبهمی تبدیل شود.
با خودم فکر کردم که او دیوانه است.
نخست به خاطر اینکه زیبایی که او از آن دم میزند، قابل مشاهده برای همه از جمله من است و من هم به آن معترفم.
گرچه من ممکن است ممکن است نتوانم به خوبی او از نظر زیباییشناسی گل را توصیف کنم، اما میتوانم زیبایی گل را حس کنم.
در عین حال من نسبت به او چیزهایی بیشتر در همین گل میبینم. میتوانم سلولهای گل را تصور کنم و متوجه تعاملات پیچیده داخلش باشم که اینها هم برای خودشان زیباییای ویژه دارند.
منظورم این است که زیبایی فقط منحصر به این بُعد و سانتیمترهای پیدا، نیست، بلکه زیباییای هم در بعدهای کوچکتر داریم، در ساختارهای درونی و نیز در فرایندها.
دانستن این واقعیت که رنگ گلها برای جذب حشرات و ممکن کردن گردهافشانی، تکامل پیدا کرده است، جالب است. با دانستن این مهم، متوجه میشویم که حشرات هم میتوانند رنگها را ببینند.
و وقتی شما اینها را بدانی این سؤال در سرت شکل میگیرد که آیا موجودات رده پایین هم سررشتهای از زیباییشناسی دارند؟
پس دانش به هیجان و راز و شکوه گل چیزهایی میافزاید، نه اینکه چیزی کم کند.»
3- تمنای زیبایی مقصود است!
در قسمت اول و دوم این پست از دو زاویه مختلف، توانستیم درستی این گزاره را که «کوچک هم میتواند زیبا باشد» را بررسی کنیم.
متأسفانه نه حضور ذهن دارم و نه دانش لازم را در بخش فلسفه یا الهیات، وگرنه بخش این سوم را پست به طرح شواهدی از این زاویه، اختصاص میدادم.
در بخش سوم این پست میخواهم این دیدگاه را بررسی کنم که دست آخر یکی از بزرگترین چیزهایی که مایه شادی و طرب واقعی و روحی ما میشود، همین نازکاندیشیها و کشف زیباییها در عالم است.
دنیایی فاقد از رنج که در آن آزادی و برابری حکفرما باشد، مسلما چیزی بسیار خواستنی است و چه کسی است که چنین آرمانشهری را نخواهد.
اما در همین آرمانشهری که همه شکمها سیر هستند، هیچ جرم و جنایت و حتی حسدی وجود ندارد، میتوانم تصور کنم که ذات ما باز هم ناآرام خواهد بود، ما باز در پی یافتن چیزی هستیم: زیباییهای نامکشوف و اسرار پنهان.
دیشب داستان کوتاهی از پییر گامارا خواندم که بسیار شاعرانه و زیبا بود.
اگر حوصلهاش را دارید، این داستان را با هم بخوانیم:
میبینید؟! آخرش هم بعد از آن همه هیجانات و بعد از پیدایش آن آرمانشهر تخیلی، باز هم کنجکاوی برای زیبایی ماند و بس.
و مطئنم اگر روزی آرمانشهری جهانگستر روی این کره خاکی تأسیس شود، باز هم شاید مثل قهرمانهای فیلم نادیده بینستاره کریستوفر نولان، ما را تبی برای کشف نادیدهها و زیباییها پنهان خواهد گرفت!
4- زیبایی و دیگر هیچ!
وایبر همان طور که میدانید، دنیای کپی پیست و وقتگذرانی و چت است، تا جایی برای اشتراک دانستهها. اما به هر حال استثنائاتی هم وجود دارد و میشود با زیرکی افرادی خوشذوق را یافت و حضو یک رومشان کرد و از وقت به نیکویی استفاده کرد.
در این روم هنری، ما بیواهمه، از هر چیز جالبی صحبت میکنیم، خواه میخواهد رمانی قطور جزو شاهکارهای ادبی باشد، یا اینکه چیزهای نوستالژیک زیبایی مثل کارتونهای دوران کودکی، دیشب در این روم صحبت از کارتون «اوگی» هم شد!
یکی از دوستان تحت تأثیر بحثی که قبلا در آن بودیم گفت: اوگی نمایانگر بورژواهای خردهپاست و آن سوسکها سمبل توده محروم!
اما من پیشنهاد کردم که چقدر خوب است در ورای ایسمها گاهی ما فقط روی خود زیبایی تمرکز کنیم و نه حواشی آن.
این زیبایی میتواند زیبایی یک گل در سطحی ماکرو یا میکرو باشد، یا زیبایی یک کهکشان از چشم یک تلسکوپ فضایی.
دنیای ما از زیبایی قابل زدودن نیست، آیا میشود دنیا را با دستوری به ناگاه خالی از ترانه و موسیقی و رنگ کرد؟
به گمانم تا مادری باشد که برای نوزاد خود لالایی میگوید و «تا در زمانه باقی است آواز باد و باران»، نمیشود حصری بر زیبایی کشید.
درست در همان زمان که تصور میکنیم دنیا خالی از معصویمت و مهربانی و زیبایی شده است، ما ناگهان زیباییهایی مبهوتکننده میبینیم که ما را به زندگی امیدوار میکنند و رنجهایمان را تلطیف میکنند.
5- اصلا چرا شیفته زیبایی هستیم؟!
در همه فرهنگها، انسانها ابزارهایشان را تزئین میکنند و به هنرهای دیداری اهمیت میدهند. به آسمان پرستاره و دشتهای فراخ خیره میشوند و می خوانند و میرقصند و می نوازند. چرا ما انسانها چنین میکنیم؟ پاسخ به نظر واضح است: چون لذتبخش است.
اما چرا فرگشت بایستی این اعمال را برای ما «لذتبخش» کرده باشد؟ چه مزیتی در انجام این رفتارها نهفته است؟
میدانیم لذت زیباییشناختی، یک رانه محض همچون گرسنگی و شهوت جنسی نیست. گرسنگی رانه است، اما لذت از خوردن است که تشویق به خوردن بیشتر میکند. اما خوردن نمیتواند بیانتها باشد و بنابراین هر چه به سیری نزدیک شویم، لذت خوردن کاهش مییابد. به مانند بسیاری رانهها، خوردن هم بر محور زمان حرکت میکند. گرسنگی رنجآور است. گرسنگی مفرط، رنج آورتر. اما با خوردن، لذت ابتدا افزایش و سپس کاهش پیدا میکند. شهوت جنسی هم چنین است.
اشکال دیگر لذت هم وجود دارد. در آغوش کشیدن، از این جهت متفاوت است که رانهای وجود ندارد. هورمونی در بدن فزونی نمیگیرد، یا کمبود بغل، عامل به دنبال بغل کردن رفتن نیست. در عین حال، بر خلاف خوردن، در آغوش کشیدن باعث سیری نمیشود. البته هیچ کسی تا ابد در اغوش دیگران نمیماند به دلیل اینکه رانههای دیگر غلبه میکند: خوابآلوده می شویم یا گرسنگی چیره میشود.
اما لذت زیباییشناسانه، بر خلاف گرسنگی، رانهمحور نیست، بلکه فعالیتمحور است. در فهم زیباییشناسی چیزها، ما به اندیشه فرو میرویم، نه برای پاداشی آنی. از نگریستن به منظرهای بکر، ممکن است سودی نصیبمان بشود ولی برای لذت زیباییشناسانه، نیازی به مشوق نیست.
لذتهای فعالیتمحور، میتوانند باعث تظاهرات جسمی بشوند مثلا لبخندی که بر لبان شما مینشیند. از منظر روانشناسانه، اضطرابهایمان فرو مینشیند و تمرکزمان بر چیز دیگری معطوف میشود. در بدن لذت ناشی از ترشح اندورفینهاست که به مانند مورفین عمل می کنند و لذت زیبایی شناسانه هم ترشح آنها را تحریک میکند.
لذتها چه رانه محور باشند چه فعالیت محور، به ما درباره دنیایمان چیزهایی میگویند. اما این لذتها، تنها یک پیام از چیزها برای ما دارند.
لذت زیباییشناسانه می بایست یا حسی باشد یا روشنفکرانه. اما می بایست سوای از لذت مالکیت یا خلقاش باشد. کانت می گفت لذت زیباییشناسی، مستقل از احساسات دیگری است که به یک چیز داریم.
بر خلاف کانت، داروین لذت نگاه کردن مرغ ماده به پرهای رنگین مرغ نر را معادل زیباییشناسی می گرفت. مرغ ماده به این پرها نگاه نمی کند که لذت ببرد بلکه به دنبال یافتن جفت است.
پس معمای لذت زیبایی شناسانه چگونه حل می شود؟ چرا صرفا از نگریستن به یک چیز زیبا، می بایست لذت ببریم؟ مزیت فرگشتی چنین لذتی چیست؟
پاسخ شاید در ادراک باشد. درک ما نتیجه دریافتهای محیطی است که با تمام دردسرها و پیچیدگیهای محیطی، همیشه به درکی سهبعدی و دقیق منجر میشود. برای مثال درک دیداری ما، میبایست نسبت به الگو و نظم حساس باشد و همینگونه است. ذهن ما به راحتی میتواند از میان آنچه میبینیم الگوها را استخراج بکند. اما همین ادراک هم با تمرین بهبود پیدا میکند. لذت بخش بودن درک الگوها چه در محرک دیداری و چه در محرک شنیداری، باعث می شود که موجود به پیدا کردن اینها رغبت نشان بدهد و از این طریق، این تواناییاش را تقویت بکند.
دنیل برلین، روانشناسی در دهه ۶۰ متوجه شد نوزادان سرشان را به سمت صدا برمیگردانند و به همه چیز دقیق میشوند و به مرور، یاد می گیرند که با اشتیاق به ناسازگاری و تخطی از الگوها واکنش نشان بدهند.
لذت زیباییشناسانه، خوشی ناشی از بازیگوشی دیداری است. ارزشاش به این است که تواناییهای دیداری را تقویت میکند.
سمیر زکی، نوروساینتیست بریتانیایی هنر را «جستجوی ضروری دائمی و بی پایان برای کیفیات و خصوصیات صورتها و اشیا و سطوح و موقعیتها میدانست». اشیایی که ما با لذت به آنها مینگریم، آنهایی هستند که به ما تجربه دیداری غنی می دهند.
با این حال نمی شود توضیح داد چرا بزرگسالان به زیبایی شناسی اهمیت میدهند؟ اگر کارکردش تقویت قوای ادراک ما هست، دیگر یاد گرفتهایم!
بایستی توجه کرد که بلوغ در جامعه بشری قابلیتهایی به همه ما میدهد ولی برای پیشی گرفتن از دیگران در یک زمینه، نیاز به تجربه و تمرین و تکرار بسیار بیشتر است. کسب قابلیتهای اولیه که میان همه مشترک است، با لذت همراه است ولی کسب استادی، نیازمند کار سخت و تمرین دشوار است. با این حال حتی با همانها هم، لذتی همراه است که در انتها کسب میشود.
مصرف کننده هنر با پرورش دادن سلیقه اش، تولید کننده را برای تولید اثری «هنری» به چالش می کشد.
به این مثال فرضی توجه کنید: فردی که هنرش بافتن پارچه منقش است، یک پارچه طرحدار تولید میکند. چون همه اعضای جامعه نسبت به زیبایی واکنش مثبت نشان میدهند، این پارچه مورد توجه قرار می گیرد. فرد سازنده می تواند آن را بفروشد و کسب فایده بکند. به علاوه حالا که توجه همه به این هنر جلب شده، همه از جمله خود او مشغول بهبود دادن طرحاش می شوند و اشکالاتاش را برطرف میکنند و طرحهایی پیچیدهتر و بینقصتر تولید میکنند.
تاریخ دان هنر، مایکل بکسندال نوشته است انسانی که به اندیشه احترام بگذارد نمیتواند در مقابل پدیدهها بیتفاوت باشد، میبایست میانشان تمایز قایل بشود همین رابطه میان تولید کننده و سلیقه مصرف کننده است که زمینه زیبایی را فراهم می کند.
منبع بخش پنجم (+) – ترجمه بخش پنجم از آقای «دنیل جعفری»
ممنون. چقدر زیبا مفهوم زیبایی رو شکافتید … لذت بردم از خوندنش.
در پایان تمام مطالب خوب شما یادم به جمله ی زیبایی از «آندره ژید» هم افتاد، که می گه:
” بکوش تا زیبایی در نگاه تو باشد، نه در آنچه بدان مینگری.”
ممنون
بسیار عالی بود
به نظرم تقلیل دادن مزیت ِ فرگشتی ِ لذت زیبایی شناسانه به “جلب سلیقه مصرف کننده” دیگه آخر نگاه اقتصادی کوته بینانه معاصر هست؛ واقعا خیلی جاها بهتره بگیم جوابی نداریم تا اینکه یه چیزی با شناخت اندک فعلی سر هم کنیم.
ویتگنشتاین میگه: آنچه دربارهاش نمیتوان سخن گفت، میباید دربارهاش خاموش ماند.
پ.ن:
خعلی عالی بود آقای مجیدی؛ کاش همیشه چند تا مطلب در مورد مسائل کوچیک رو جمع کنید و داخل یه مطلب در مورد مسائل بزرگ بنویسید;)
اصل این مساله که زیبایی شناسی رو به فرگشت ربط بدیم خیلی عجیب بود!
«تا در زمانه باقی است آواز باد و باران»، خب….بقیه اش …. تو خمارى وزنش موندم…لطفا بقیه شو بزارید..
تا در زمانه باقی است آواز باد و باران
ما را دل است بس خوش با سرو و جویباران
تا در زمانه باقی است آواز باد و باران
گیسوت به باد رقصان قلبت غزل سرایان
تا در زمانه باقی است آواز باد و باران
گیسوت به باد رقصان دستت بدست یاران
تا در زمانه باقی است آواز باد و باران
پر کن فضای سینه ازعطر موی یاران
تا در زمانه باقی است آواز باد و باران
چتری ببر به همراه هرجا روی خرامان
سلام متشکرم.رانه ؛ فرگشتى.علاوه بر لذت از متن کلمات جدیدى هم یاد گرفتم!
احساس میکنم لذت از پاکیزگى هم مشابه لذت از زیبایى باشه. هر چیز پاکیزه زیباتره ….مگه نه! از محیطى که تمیز نیست فرار میکنم نه به خاطر الودگى میکروبى به خاطر زیبایی! اینو وقتى کشف کردم که سنگاى اورژانش جراحیمون کفسابى شد.ازاون روز تمایل بیشترى بهش داشتم.مسلما هنوز هم رو کف جدید خون و ترشحات الوده ریخته میشه… ولى حالا ظاهر زیباترى داره!
با تشکر از توجه شما به مقوله زیبائی
درمورد مثال فرضی بخش پنجم, لازم دیدم خدمتتون عرض کنم که در آفرینش هنری, پیچیده تر بودن نه تنها نشان بی نقص تر بودن نیست, بلکه عین نقص و گویای ناتوانی آفریننده در بیان منظور به روشی خلاقانه تراست. سرچشمه خلاقیت درسادگی و هرچه کار پیچیده تر, از سرچشمه دورتر و گل آلوده تر.
آنچه بینی دلت همان خواهد
وانچه خواهد دلت همان بینی
پست بسیار زیبایی بود خسته نباشید اقای دکتر.مخصوصا اون داستان آرمان شهر حرف دیگه ای برای گفتن نذاشت
سلام دکتر مثله همیشه عالی بود ..
یک سوال ازتون داشتم ، یک کتابی چند وقت پیش معرفی کردید درباره موانع تحصیل و بروز و کشف استعداد ها بود که اون طور که یادمه شما از کتاب لذت برده بودید و گفته بودید اگر نویسنده در خاورمیانه بود چطور مینوشت و در ادامه نوشتتون از تخیل نویسنده که به خوبی کتاب رو وسع حال حتی ما نوشته بود لذت برده بودید ..
اسم کتاب رو میخواستم ؟؟
ممنون..
* برخی فلاسفه اینگونه تعبیر میکنند که درصورتیکه از دیدن چیزی لذت میبری،نمونه آن را در عالم مثل دیدی و لذت یادآوری آن بوجود می آید.
* ولی رویکردی هم هست که میگوید: لذت بردن از زیبایی ناشی از تربیت دهنی مخاطب دارد. برای همین هم هست که در فرهنگهای مختلف، حس زیبایی شناسی متفوت است.
کلا دنیای پیچیده است،بطوریکه «هرکسی از ظن خود شد یار من … »