بریدهای قابل تأمل از کتاب «ظهور نازیسم و استیلای هیتلر» که حتما باید مرور شود: اوضاع فلاکتبار اقتصادی و اجتماعی قبل از ظهور نازیها

پس از مغلوبیت، محرومیت های به وجود آمده در نتیجه سال های جنگ، به صورت فلاکت باری در تاریخ ملت آلمان در آمد که به منظور تشریح آن ذیلا به ذکر نظرات و مشاهدات هانس فولدا -نویسنده معروف آلمانی- که خود در آن ایام شاهد اوضاع بوده است، پرداخته می شود:
در برلن پایتخت بزرگ آلمان که سابقأ نمونه نظم و ترتیب و زیبائی و عظمت بود، خیابان معروف «فردریک اشتراسه» به شکل بازار به هم ریخته و زشتی در آمده است. در آن خیابان که روزی مشتریان و رهگذران خوش پوش و پولدار رفت و آمد داشتند جایشان را عده زیادی افراد گرسنه و بیکار، گدا، دلال، ولگرد و بلاتکلیف گرفته اند.
دستفروشانی که جامه دان یا بسته ای به دست داشته در کنار پیاده روها صف کشیده اندT متاع ناچیز خود را برای فروش عرضه می کنند: یکی شیشه عطری که معلوم نیست اصل است با تقلبی، دیگری جفتی دستکش چرمی، سومی ساعتی جیبی چهارمی کراواتی خارجی، پنجمی جوراب زنانه، ششمی بسته ای پنیر یا قالبی کره و اجناس دیگر را با صدائی ناموزون و بلند برای فروش عرضه کرده مشتری می طلبند.
پیرزنی با چهره خسته، مویی ژولیده و خاکستری رنگ، لباسی نامرتب و با حالتی التماس آمیز مقداری لوازم آرایش زنانه مد روز را که معلوم نیست از کجا به دست آورده، به رهگذران نشان داده و برای تشویقشان به خرید با لحنی خودمانی به آنان توصیه میکند که با دادن مشتی اسکناس بی ارزش و خرید جنسی از وی همسر یا رفیقه خود را دلخوش خواهند کرد.
دستفروشان دوره گرد با نزدیک شدن پلیس محله، که کسی از او ترس و واهمه ای ندارد، برای حفظ ظاهر بساط خود را جمع و جور می کنند، پلیس هم چیزی به روی خود نیاورده به راه خود ادامه می دهد و دستفروش محتاج بلافاصله کار خود را از سر می گیرد…
از آن بدتر معلولان با ناقص العضوهای جنگی در سنین متفاوت و با حالات مختلف و ترحم آور در گوشه کوچه ها ایستاده یا نشسته اند. بعضی از آنها لوحههایی از مقوا به دست یابه گردن دارند که روی آنها علت و نوع ناتوانی و محلی از جبهه را که در آنجا برای دفاع از وطن ناقص شده اند، ذکر کرده اند.
برخی از معلولین جای زخم التیام یافته کبود یا سرخ رنگ و بدمنظره ای را که حاصل عمل جراحی سریع در بیمارستان صحرائی است، نشان داده و تقاضای کمک می کنند. نابینایان آسیب دیده از گاز شیمیائی، کلاه و بعضی ها کلاه خود آهنی دوران جنگ خود را با دست به سوی عابران دراز کرده و استدعای دستگیری دارند. افرادی که صورتشان به علت اصابت گلوله تفنگ یا ترکش قطعات خمپاره یا گلوله توپ در اثر عمل جراحی تغییر شکل یافته، قابل ترحم اند…
علاوه بر آن شرائط تأسف آور، وضع تأثر آورتر دیگری که جلب توجه می کند، زنان روسپی محتاج با سن و سال مختلفند که در نبش کوچه ها ایستاده و با بالا زدن دامن و نشان دادن ساق و ران خود جلب مشتری میکنند و در صورت موفقیت، بر سر مبلغ با مشتری چانه می زنند. رنگ چهره و دست آن بیچارگان از سرما به جای سفیدی به کبودی رسیده است. ضعف و لاغری بدن آنها نشان میدهد که به جای کره، پیه خورده و امکان مصرف مواد پروتئینی را ندارند. بعضی از این تیره روزان یا برای فراموش کردن ذلت خویش یا گرم کردن بدن خود، در مقابل سرمای سخت برلن به نوشیدن مشروبات الکلی تقلبی که نوع واقعی آن به دستشان نمی رسد، پناه می برند.
مشتریان دستفروشان و زنان خودفروش شهر، اغلب خارجیانی هستند که با پرداخت مبلغ کمی دلار یا پوند نایاب و گران قیمت به جای مارک آلمانی بی ارزش، جنس موردنظر خود را خریده یا به منظور دیگر خویش می رسند… در اثر اعتیاد به مواد مخدر، رنگ سپیده چشم بعضی از اهالی برلن، به رنگ زرد درآمده و مردمک چشمانشان به اندازه ی دانهی ارزن گشته و نوک بینی آنها رنگی غیرطبیعی پیدا کرده است. معتادانی که امکان تهیه کوکائین یا مرفین گران قیمت را ندارند، به حال تشنج درگوشه ای از پیاده رو افتاده و آنهایی که در دخمه های دور از
نظر به نوعی آنها را مصرف کرده اند، در حالتی غیرطبیعی و بدون توان حفظ تعادل خویش به این طرف و آن طرف می روند. تأسف آورتر از همه آنچه که گفته شد وضع دختران بسیار جوانی است که در اثر احتیاج یا نداشتن سرپرست، و به جای تحصیل و آماده شدن برای وظیفه آتی مادری، در مقابل دو یا سه دلار خود را در اختیار خارجیان پولدار و شکم گنده خودخواه می گذارند.
در آن وضع، بی بند و باری، دروغگویی، شیادی و کلاهبرداری برای امرار معاش، اموری عادی و نتیجه جنگی است که مستبدانی خودخواه آن را آغاز کردند و عاقبتی که برای ما ملت مقید به اصول و پیرو سنتها فراهم آوردند…
کتاب «ظهور نازیسم و استیلای هیتلر» – نوشته مظفر مالک
ننگ بر همه ی توتالیترها…
درست در چنین شرایطی است که اوباش و اراذل به قدرت می رسند و فلاکت جوامع را با شعار و شکلی نو از سر می گیرند.
در کتاب مرگ کسب و کار من است هم اشاره جالبی به این رکود اقتصادی شده. راوی میگه ارزش پول آلمان اونقدر کم شده بود که صفرهای قیمتی که برای یک لاستیک گذاشته بودند رو بزحمت میشد بشمری.