به مناسبت پایان سریال گیم آو ترونز (بازی تاج و تخت): 10 درس، نکته و ایدهآلی که این سریال در قسمت آخر بیان کرد

از کودکی عادت بدی دارم: وقتی از یک کتاب یا فیلم خیلی خوشم میآید، با نزدیک شدن به پایان آن، افسرده و غمگین میشوم و حتی سعی میکنم که صفحات و یا دقایق آخر کتاب و فیلم را آهستهتر بخوانم و یا با تأمل بیشتری ببینم.
سریال گیم آو ترونز یا بازی تاج و تحت هم سرانجام ساعاتی پیش با پخش ششمین قسمت از فصل هشتم این سریال به پایان رسید.
هیجان برای بینندگان سریال به اوج رسیده بود و خیلیها با کمترین فاصله زمانی ممکن و تنها با یکی دو ساعت اختلاف از پخش جهانی سریال، سریال را تماشا کردند، حتی در محل کار و حتی شاید به قیمت نرفتن به سر کار!
بله! جورج آر آر مارتین هم دوست داشت که سریال دستکم دو فصل دیگر داشته باشد و رویدادها با جزئیات بیشتر و ضربآهنگی متناسب با دیگر فصول پیش برود. اما گویا شبکه HBO دیگر میخواست در همین فصل هشتم همه چیز را به پایان برساند.
به همین خاطر به گواه بسیاری از بینندگان، شتاب برخی حوادث افزایش یافته بود و برخی از دگرگونیها یا حذف کاراکترهای اصلی، آن شکوهی را که دوست داشتیم نداشت.
خطر لو رفتن داستان سریال – هشدار اسپویل
اما با پایان یافتن این سریال و در حین دیدن قسمت آخر نکاتی به نظرم رسید که در اینجا با شما مطرح میکنم. اینها در واقع باورهای ژرف و افکار ریشهای هستند که نویسندگان سریال بر اساس آنها، داستان را پیش بردهاند:
1- لازم بود؟! تمرکز قدرت حتما باعث فساد میشود
تفاوتی نمیکند که قدرت را دست چه کسی بدهیم. همیشه قدرت بی حد و حصر، منجر به فساد و اقدامات عجیب میشود.
در قسمت آخر در آن سکانس کلیدی که جان اسنو به دیدار دنریس رفت و از او در مورد کشتار بیسبب مردم بیگناه پرسید، او از پاسخ مستقیم خودداری کرد و به عبارت «لازم بود»، اکتفا کرد.
این عبارت «لازم بود»، را در طول تاریخ بارها از زبان پادشاهان و حکومتگران و فرمانرویان شنیدهایم. آنها در توجیه اعمال و رفتار خود و ظلمی که روا میدارند، میگویند «لازم بود».
از دید آنها لازمه پیشرفتهای اساسی و اصلاحات و تغییر حکومتها، همیشه له شدن قشر قابل توجهی از مردم و حتی لایههای برگزیده مردم است.
اگر این کار صورت نگیرد، هیچ حکومتی قوام نمیگیرد و هیچ رفورمی نمیتواند با سرعت لازم پیش برود.
در یکی دو قرن اخیر هم بارها به هنگام نسلکشیها و جنگها و به گاه تشکیل گولاکها و آباد کردن زندانها و اعدامهای بیرحمانه، این «لازم بود» را از زبان افراد مختلف شنیدهایم.
در قشر مغز تصمیمگرانی که مرتب میگویند «لازم بود»، «فرد»، اهمیت خاصی ندارد و هیچگاه آنها به این گزاره باور ندارند که فرد هم به تنهایی برای خود در حکم کل و جامعهای است.
دنریس پیش از این بارها دستور اعدام با شعلههای اژدهاها را داده بود و از نزدیک به نظاره نشسته بود. اما این بار گویی فرمان کشتار هزاران نفر برایش سادهتر بود، چون از «بالا» مینگریست و دیگر عذاب و فغان و صحنه خاکستر شدن یکایک مردم را نمیدید و نمیشنید.
وقتی تیریون لنیستر با جان اسنو در قسمت آخر صحبت میکرد و از او پرسید که آیا هم وقتی آن «بالا» بر دوش اژدها بود، همان کار دنی را میکرد، ناخودآگاه یاد سکانس چرخ و فلک فیلم «مرد سوم» افتادم؛ آنجا که از نظر شخصیت منفی فیلم، وقتی از آن بالا به توده مرد مینگریست، محو شدن چند تا از آن نقطهها، به خودی خود اهمیتی نداشت.
2- انقلاب فرزندان خود را میبلعد
این مطلبی است که در همه تحولات بزرگ اجتماعی و سیاسی و انقلابها تکرار شده و جالب است که آنهایی که بیشترین سختیها و مرارتها را برای ایجاد تغییر کشیدهاند و آنهایی که وظیفهشناستر هستند، نخستین قربانیان انقلابی میشوند که خود بنا کردهاند.
در سریال بازی تاج و تخت، جان اسنویی که تصمیم دشواری گرفت، به صورت فیزیکی محو نشد، اما محکوم به نشستن در گوشه عزلت به عنوان نگهبان شب شد.
3- دموکراسی، ادای دموکراسی یا حکومت برگزیدگان و خردمندان
جالب است که بسیاری از نویسندگان داستانهای علمی تخیلی و فانتزی، وقتی در داستان خود از ایدهآلهایشان میگویند، دموکراسی را سبک کشورداری بهینه نمیدانند.
آنها حکومت افراد بسیار فرزانه و خردمند با اتوریته بالا که از شورایی برگزیده مشورت میگیرند، بسیار بیشتر از یک دموکراسی دوست دارند.
گویی آنها به این باور رسیدهاند که دموکراسی یعنی چیزی شبیه تکرار نظرسنجیهای احساسی و شتابزده در برشهای مختلف زمانی که منجر به آرامش و بسط آزادی و رفاه به شکل واقعی خود نخواهد شد.
در قسمت آخر سریال گیم آو ترونز هم وقتی شورایی از بزرگان وستروس برای انتخاب پادشاه جدید تشکیل شد، ما در لحظهای شاهد مطرح شدن فکر انتخاب پادشاه توسط عموم مردم شدیم که بلافاصله رد شد و به تمسخر گرفته شد.
4-تقابل وظیفه و عشق – توانایی سقراطوار زیستن
بههنگام تقابل وظیفه و عشق چه باید کرد؟ این تردیدی بود که جان اسنو با آن روبرو شد و سرانجام تصمیم گرفت با وجود فروزان بود شعله عشق در قلبش، وظیفه را انتخاب کند.
در ادامه، جان اسنو، با وجود اینکه بزرگترین فداکاریها را برای مردم و آزادی آنها کرده بود، ترجیح داد برای ایجاد یک مصالحه، سقراط وار، حاشیهنشینی را چون جام زهری بنوشد.
تعداد افرادی که قادرند، چنین فداکارهایی کنند، بسیار اندک است. ما بسیار به ندرت آنها را به یاد میآوریم و معمولا با گذشت زمان اندکی فراموششان میکنیم.
شاید اگر اسپین آفی از چند دهه دیگر دنیای تخیلی بازی تاج و تخت ساخته میشدیم، همین فراموشی را به عینه میدیدیم.
5- آریا به دنبال کشف آمریکای سریال؟
جالب بود که در قسمت آخر هم اژدها به سمت مقصدی در غرب رهسپار شد و هم آریا.
اگر نمادشناسانه بخواهیم بحث کنیم و معادلهای معاصر را مطرح کنیم، اژدها معادل فناوریهای پیشرفته با کاربرد دوگانه هستند و سرزمین نامکشوف غربی هم میشود، آمریکا.
آیا نویسندههای سریال بر این باور بودند که دنیای کهن سریال ظرفیت محدودی دارد و در این سریال هم باید دنیای نوینی کشف و بنا شود که ایجادکننده آن شخصیت پرظرفیت و بیباکی مانند آریا باشد و ابزار آن، فناوری – اژدها؟
6-اژدهایی که خود به دانایی رسید، فناوریهایی هم که روزی داناتر از ما خواهند بود!
قسمت نمادین دیگر سریال، قسمتی که اژدها دنریس، بعد از آگاهی از کشته شدن او توسط جان اسنو، شعلهاش را سمت تخت پادشاهی گرفت و نه جان.
از یک دید میتوان گفت که جان اسنو به سبب اصالت تارگرینی نمیتوانسته هدف شعله او قرار بگیرد و یا در برابر آن مصونیت و ایمنی دارد. اما از سوی دیگر میتوانیم بگوییم که اژدها علیرغم خشم زیاد، متوجه ریشه همه بدبختیها، یعنی شهوت قدرت شده است و ترجیح داده آن را بسوزاند.
ما هم از فناوری در طول تاریخ استفادههای وحشتناکی کردهایم، اما شاید روزی فناوریهای ما مانند فناوری هوش مصنوعی به دانایی و فرزانگی و خردمندی فراتر از ما برسند و همیشه تابع تصمیمات نباشند.
آن هوش مصنوعی برتری که کل کتابهای تاریخ و دیتای بشریت را خوانده باشد و قدرت پردازش سریع همه آنها را داشته باشد، روزی خدایگان ما خواهد شد. این دانایی مطلق دیگر سلاح به اصطلاح هوشمند نخواهد ساخت و ریشه شرارتها را از بین خواهد برد.
7-حوادث اصلی و جزئی سریال به چه میزان هماهنگ با کتابی خواهند بود که بعد جورج آر آر مارتین منتشر خواهد کرد؟
این هم میتواند هیجان ماههای بعدی باشد. شاید نویسنده زیرکی به خرج بدهد و با تغییر برخی از داستانها، بر میزان خوانندگان و خریداران سریال خود بیفزاید.
بله! شاید داستان کلی تغییر نکند. اما شاید برخی از قسمت باشکوهتر یا منطقی بشوند. مثلا نویسنده ممکن است دنریس را با سیری منطقی به سمت مستبد مطلق شدن پیش ببرد و شاید صحنه مرگ سرسی و جیمی لنیستر یا دنریس باشکوهتر از چیزی شود که دیدیم.
8-گاهی شکستن سکوت و مداخله به موقع یک فرد، میتواند روی زندگی میلیونها نفر تاثیر بگذارد
در سریال دیدیم که به هنگام تردید مجمع بزرگان برای انتخاب پادشاه جدید، این تیریون بود که به موقع مداخله کرد. تیریون قبل از این هم مداخلههای کلیدی زیادی کرده بود، اما هیچ یک از آنها به اندازه سخنرانی چند دقیقهای او مؤثر و کارا نبود. او توانست سیر تاریخ را تغییر بدهد.
در برهههای حساس تاریخ، گاهی سکوت بزرگان یا هوشمند نبودن آنها در مداخله سریع و انتخاب جملات منطقی و تهییجکننده میتواند دههها شرایط یک جامعه را بر هم بزند.
9- انقلاب به سبک دنریس، حکومت به سبک برن
شاید لایهای از ذهن دنریس واقعا گشودن زنجیر از پاهای بردگان و خوشبختی عمومی را طالبی بود، منتها مسیر او برای رسیدن به این کار از بستر کشتارهای بزرگ میگذشت و تجربه نشان داده که دومینوی کشتار و شقاوت هیچگاه به مانند چرخه دروغ، پایانی نخواهد داشت.
اما حکومت برن با چه شروع شد: تالیف و تهیه کتاب، لابد برای درسآموزی از تاریخ، صحبت از آبادانی بنادر و تامین ارزاق عمومی و یک سیستم آب و فاضلاب سالم.
لازمه رسیدن به چنین سطحی از ثبات هم برخی از مصالحههای ناگزیر بود وگرنه جنگ ارتش شمال و آویژهها کاملا محتمل بود.
برن ترجیح داد که به جای استفاده از قدرت بی حد و حصر خود و یا به جای آغاز یک حکومت پوپولیستی و استفاده از شخصیتهای گمنام در صدر حکومتش، از عوامل شناخته شده و کارای قبلی به تناسب استفاده کند.
10-همیشه به نگهبانان شب نیاز داریم
تقابل خوبی و بدی در ذات انسانها و ایجاد متناوب زمستانها هیچگاه پایانی ندارند. جان اسنو ظاهرا عبث و غمگنانه رهسپار شمال شد. اما شاید لازم باشد که در دنیای خود ما هم، برخی از شایستهترین افراد را مسئول سمتهای ظاهرا بیاهمیت ولی کلیدی کنیم و ظیفه نگهیانی و هشدار را به آنها بدهیم.
این نوشتهها را هم بخوانید
خیلی فصل اخرش ضعیف بود واقعا ناامید کننده بود به قدری بد تموم شد که بعید میدونم هر کسی دیگه بود میتونست به این بدی سریال تموم کنه
متاسفانه سریال تمام شد و بسیاری از سوالاتی که خود سریال مطرح کرده بود فراموش شدند، شاید در 5 اسپین آف آینده به برخی جواب ها برسیم. اما همه معتقدیم فصل 8 ضعیف ترین و قسمت 6 فصل 8 ضعیف ترین قسمت سریال بود. و شایسته ی دو سال صبر تماشاگران حداقل آمریکایی که برای دیدن هر قسمت مبلغی را هزینه کرده بودند نبود. هر چند از استیون کینگ تا خود بازیگران و سازندگان از فصل 8 دفاع کردند. اما این فصل به ریشه و اصل خود پایبند نبود و از اوایل فصل میشدفرجام دنریس توسط جان را پیش بینی کرد.
ممنوم دکتر، مثل همیشه عالی
منم اغلب این موارد رو کم و بیش متوجه شدم از قسمت اخر
البته اون تشابه اژدها و فناوری رو اصلا به فکرم نرسیده بود و خیلی جالب بود واسم.
خیلی هارو میبینم که به فصل اخر خرده میگیرن و حق دارن… ولی به نظرم حق ندارن کلا افتضاح بخوننش… خود گنجاندن چند فصل در یک فصل شش قسمتی به انداره کافی سخت هست و درسته انتظار ما خیلی بالا بود ولی باید به این نکته مهم جهت انتقاد همیشه دقت کنیم.
من به شخصه از فصل اخر با در نظر گرفتن فشردگی اجباری اون رضایت داشتم.
و همچنین قسمت اخر هم تاحدی خوب تموم شد… همه از سریال انتظار داشتن دنریس یه جور خارق العاده بمیره که خوب مرگ در آغوش جان اسنو و سوگواری اژدها هم به اندازه کافی خوب بود.
سلام دکتر مجیدی عزیز
نکته بینی و تحلیل شما از اتفاقات قسمت آخر سریال رو تحسین میکنم و خیلی خوشحالم که در قسمت آخر ضمن اینکه عوامل فیلم سریال رو تمام کردن درسهایی از زندگی و حکومت عادلانه رو هم نشان دادند این نکات که در فصل آخر بود میتونه تا حدودی ضعف و سرعت سریال جبران کنه
این رو هم اضافه کنیم که جان اسنو در دیوار نموند و با تورمند و تعداد زیادی کودک به سمت شمال دیوار حرکت کردند جایی که احتمالا پادشاهی جدیدی برای انسانهای جدید خواهد بود