دیالوگی از فیلم درخت زندگی؛ ساخته ترنس مالیک

درخت زندگی The Tree of Life فیلمی است آمریکایی با ژانر درام و تجربی که توسط فاکس سرچلایت پیکچرز در تاریخ ۲۷ مه ۲۰۱۱ در آمریکا اکران شد. کارگردان و نویسنده این فیلم ترنس مالیک و بازیگران اصلی آن برد پیت، شان پن، جسیکا چستین هستند. فیلم معنی و تاریخچه زندگی را از دید مردی میان سال با مرور خاطرات کودکی او در دهه ۱۹۵۰ در تگزاس بازسازی میکند و آن را با جلوههای تصویری به منشأ خلقت پیوند میدهد.این فیلم پس از تاخیرهای طولانی در سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۱ اکران شد.
درخت زندگی داستان خانواده ی اوبرین و 3 فرزندشان را در دهه ی 50 میلادی را روایت می کند. آقای اوبرین ( براد پیت ) مردی افسرده و خسته از روزگار است که فشار زندگی و ناملایمات اجتماعی باعث شده تا او راه و روش خشن و بد بودن را به فرزندانش آموزش دهد. آقای اوبرین به فرزندانش یاد می دهد تا به هیچ کس اعتماد نکنند ، هیچ خوبی را بی دلیل نپذیرند و در یک کلام احساسات خوب را در خودشان به حداقل برسانند. اما خانم اوبرین ( جسیکا چستین ) دقیقاً برعکس همسرش رفتار می کند. او به عشق و خوبی اعتقاد دارد و به فرزندانش یاد می دهد تا همه مسائل روزمره را به فال نیک بگیرند. خانم اوبرین با توجه به آموزه های غلط پدر فرزندانش ، به هر نحوی قصد دارد تا از فرزندانش، مردانی خوش قلب و مفید برای جامعه بسازد. در بطن این کشمکش های آموزشی خانم و آقای اوبرین ، جک که پسر بزرگ خانواده است، قرار دارد. جک نوجوانی است که در این سن احتیاج به حمایت و تثبیت رفتارهای والدینش در برقراری ارتباط با او دارد اما تنها چیزی که تابحال ن ،نصیبش شده، اظهارات متناقض والدینش از تعریف زندگی بوده است. به سالها بعد می رویم، جک حالا یک فرد میانسال ( با بازی شان پن ) است که با همسرش رابطه خوبی ندارد و همچنین نمی تواند با آسمانخراش های شهر و انسانهای پیرامونش ارتباط برقرار کند. جک در پی آموزه های دوران کودکی خود، هنوز نتوانسته تعریفی از جامعه و نحوه زندگی در آن برای خود ترسیم کند که سبب شده تا او تبدیل به شخصیتی به شدت منزوی شود و…
شکل تکگوییهای چندگانه این فیلم خود موضوع مقالهای جداگانه میتواند باشد. تکگوییهایی ترکیبی از صداهای گوناگون زن و مرد و کودک و جوان در مکانها و زمانهای مختلف که در هم تنیده شدهاند و گاه شکل نیایش و دعا و سخن گفتن با هستی و جهان و طبیعت و خدا و یا فرزند کشته شده را به خود میگیرند. این تکگوییها چنان فضایی در فیلم به وجود آوردهاند که اغلب گفتگوها و افکتها دیگر به پس زمینه رانده شدهاند وانگار از فاصلهٔ مکالمه با هستی به زندگیهای کوچک روی زمین نظاره میکنیم و صدای آنها را از دور میشنویم. تکگوییهایی که گاه به شکل خطایی و زاویه دید دوم شخص با دیگری یا با شخص نامعلومی یا نیرویی برتر سخن میگویند. شکل ترکیبی و با فاصلهٔ صداها و برش تصاویر (که بیشترین فاصله را از تکگوییها دارند حتی با برش به تصویر کهکشانها) ذهنی ترکیبی و فعال را در جریان فیلم میطلبد تا از ترکیب و برایند آنها به نگرش هستی شناسانه و نگاه «رحمت» آور آن نزدیک شویم. نگاهی که با زبانی شاعرانه با همراهی فیلمبرداری درخشان و موسیقی غیرتأکیدی تأثیرگذارش، بر لایههای عمیق درون مخاطب تأثیر میگذارد. انگار در طول فیلم به فضای معنوی و ذهنی یک معبد وارد شدهایم.
صدای زن (با لحن زمزمهوار و نیایش گونه):
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
«راهبه به ما گفته بود که در زندگی دو راه پیش رو دارید: «راه فطرت و راه رحمت.» (تصویر خورشید که از پشت ابرها میدرخشد. تصویر گلهای آفتابگردان) شما باید راهتون رو انتخاب کنید. (دست دختر که سر گاوها را آرام نوازش میکند) «رحمت» سعی نمیکنه خودشو راضی نگه داره. میپذیره اگه تحقیر بشه «فراموش» بشه. توهین و آسیبها رو میپذیره. «فطرت» فقط میخواد خودشو راضی نگه داره. دیگران رو هم مجبور میکنه که راضی باشن. (موسیقی آرام کلیسایی) دوست داره بر دیگران «فرمانروایی» کنه. اون دلایلی برای خوشحال نبودن پیدا نمیکنه. وقتی هم که تمام دنیای اطرافش داره میدرخشه و حتی وقتی عشق در ذات تمام دنیا داره لبخند میزنه… راهبه به ما یاد داد که هیچکس نبوده که قدم در راه «رحمت» گذاشته باشه و به فرجام بدی رسیده باشه. (تصویر فروریختن آبشار از نزدیک) من با تو راستگو خواهم بود… هر اتفاقی که بیافته…»
صدای مرد (با لحن و ریتم آرام زمزمه وار):
«تو چطور در برابرم جلوه خواهی کرد؟ با چه شمایلی؟… من کودکی خودم رو میبینم. (تصاویر کودکیاش) من برادرم رو میبینم. (تصاویر برادر در حال بازی مقابل دوربین) واقعی، مهربان، وقتی 9 سالش بود مُرد… نمیتوانم فراموشت کنم… خدایا!… چرا؟؟… تو کجا بودی؟… تو میدانستی… ما برای تو که هستیم؟؟… جوابم رو بده!… ما به خاطر تو اشک میریزیم….»