فیلم چه کسی میداند – Va Savoir (Who Knows?) (2001) – داستان – بررسی و تحلیل
کارگردان: ژاک ریوت.
بازیگران: ژان بالیبار، ماریان بالر، هلن دو فورژول، کاترین روول، سرجو کاستلیتو، ژاک بونافه، برونو تودسکینی، بتیناکی و کلود بری
ماجراهای سه مرد و سه زن که زندگی شان طی اجرای یک نمایش، به هم گره می خورد. «کامی» (بالیبار) چند سال پس از جداشدن از نامزد بدخلقش «پییر» (بونافه)، به پاریس برگشته است. گروه تیاتر ایتالیایی اش او را به فرانسه آورده و در نمایشی به کارگردانی «اوگو» (کاستلیتو) محبوبش، بازی می کند. «اوگو» نگران استقبال ضعیفی است که از نمایش شده ولی از سوی دیگر، در فکر پیدا کردن نمایش نامه گم شده یک نمایشنامه نویس ایتالیایی به نام «کارلو گلدونی» است. موقع همین جست و جوهاست که با دختر دانشجویی به نام «دو» (دو فورژول) آشنا می شود که به او قول کمک می دهد. مادر «دو» کتابخانه ای دارد و بنابر این شاید این نمایش نامه گم شده را نیز داشته باشد. «اوگو» ضمن برادر ناتنی حسود «دو»، «آرتور» (تودسکینی) را ملاقات می کند، که گذشته مشکوکی داشته است. پس از مهمانی شام عجیب و غریبی در خانه «پی یر» و «سونیا» (بالر)، تنش در روابط همه قهرمانان ماجرا بالا میگیرد و پیوندهای عاطفی شان نیز محک زده می شود. و به لطافت و سبک بالی یک نسیم. با چه بیان دیگری می توان حرکت زیبای چه کسی میداند از آغاز تا به پایان را توصیف کرد؟
در طول قریب به دو ساعت و نیم این هم یک فیلم بی تردید ریوتی است و هم – اگر از برچسب های ژانری استفاده کنیم – یک کمدی رمانتیک نوازشگر اما فاقد ذرهای خودشیرینی یا باج گیشه ای. پیچیدگی رابطه ها در دستان با تجربه کارگردان مثل موم نرمی است که به دلخواه شکل عوض می کند. همه شخصیت های این قطعه گروهی، دائم در حال نقش بازی کردن هستند و در تمام روابط عاشقانه طرفین طوری عمل می کنند که بی اعتمادی حرف اصلی را بزند.
احساس ها دو پهلو و گریز پا هستند، طوری که گویی هر روز صبح پس از بیدارشدن، زندگی و عشق رنگ تازه ای برای آدم ها پیدا میکند. در نتیجه برآمد صحنه ها پیش بینی ناپذیر می ماند و این، طنز جاری در فضا را لبریز می کند. تماشاگر آشنا به کار ریوت، می تواند ببیند که استاد چگونه به صحنه ها، گفت و گوها و رابطه ها زمان کافی می دهد تا به بار بنشینند و به رغم حضور همیشگی الگوی «نمایش»، به طرزی غیر منتظره طبیعی و راحت جلوه کنند. طبق سنت ریوت، نمایش و زندگی درآمیخته اند. اجرایی از آن طوری که مرا میخواهید پیراندللو به صورت تکه تکه و بدون ترتیب حوادث در لابه لای صحنه های فیلم حضور دارد.
در واقعیت همه باید با « آن طوری که خواسته می شوند» کلنجار بروند و خیلی آرام و ظریف به خودشناسی برسند. متن چاپ نشده ای از یک نمایش نامه کارلو گلدونی – که «اوگو» را با «دومنیک» آشنا و صمیمی می کند . لابه لای یک ردیف کتاب های دستور آشپزی پیدا می شود، همه یا در نمایش پیراندللو بازی می کنند یا دست کم یک بار به تماشای آن می روند… و بالاخره در پایان این فارس، مسیر تمام شخصیت ها به صحنه خالی نمایش می رسد تا ستایش از تیاتر و سینما کامل شود. در چه کسی میداند کمدی طوری با زندگی پیوند خورده که انگار هردو یک چیزند و این جز بازتاب نگاه ریوت نیست (کارگردانی که ستایشگر بزرگ هوارد هاکس بوده) که روحیات، حالات و رفتارها را بی وقفه بازیگوشانه می نمایاند و آدم های بزرگ سال را سرگرم بازی تو در تو و بی انتهای عشق و شکست.
کشف بزرگ ریوت در این فیلم، بالیبار است که بازیگر فیلم هایی از اولیویه آسایا و رائول روییس بوده و این جا با لبخندی دائمی و مفرح بر چهره، افسون می کند. ریوت چهره «هارلکن» و حرکات آزاد و بی قیدانه او را به عنصر بصری دل پذیر فیلمش تبدیل می کند و بالیار لاغراندام که گویی همیشه برای دوربین حالت گرفته، نشانی معرف و خاطره انگیز چه کسی میداند می شود: یک رمانس روشنفکرانه پاریسی در نهایت طراوت از استادی ۷۳ ساله که در آمریکا – بعد از جشنواره فیلم نیویورک ۲۰۰۱ – نمایش عمومی پیدا نکرد، گرچه ریوت آشکارا زبان خود را ساده کرده بود. چنین ناشناخته ماندن بزرگ ترین سینماگران در عصری که برای تمام فیلم ها جا و جایزه بسیار است، معمایی است مضحک در خور فیلمی از خود ریوت.